کودکی به مامانش گفت: من واسه تولدم دوچرخه میخوام...
بابی پسر خیلی شری بود و همیشه اذیت می کرد...
مامانش بهش گفت: آیا حقته که این دوچرخه رو واسه تولدت بگیریم؟
بابی گفت: آره.
مامانش بهش گفت: برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
نامه شماره یک
سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
"دوستدار تو - بابی"
بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه، کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمیاد. برای همین نامه رو پاره کرد.
نامه شماره دو
سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
"بابی"
اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمیده، واسه همین پاره اش کرد.
نامه شماره سه
سلام خدا
اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
"بابی"
بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده، واسه همین پاره اش کرد. تو فکر فرو رفت، رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا...
مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.
بابی رفت کلیسا، یه کمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مریم مقدس رو دزدید و از کلیسا فرار کرد...!
بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.
نامه شماره چهار
سلام خدا !!
مامانت پیش منه! اگه می خواهیش، واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
"بابی" اگر مدام در فکر به مشکلات و دردهایت غوطه ور باشی، یک روزی همه اش برایت می شود عادت !
نه دیگر دردی را حس می کنی و نه میل به داشتن روزهای خوب تو را آرام می کند!
باعث می شود که هر روز در منجلاب پوچی و تباهی فرو روی و معنای زندگی را از تو بگیرد
و زودتر از آنچه که فکر می کنی به سوی مرگ پیش خواهی رفت...!
هر انسان بزرگی روزی سخت ترین مشکلات را از پیش رو برداشته به طوری که نه مدام غرق در خوشی هایش شده و نه به دردهایش عادت کرده است.
چه خوب است که از هر فرصتی هر چند کوچک برای خوب بودن و شاد ماندن استفاده کرد.
و چه خوب تر از آن که شادی ها را مهمان دل های همدیگر کنیم.
این را بدان و به خاطر بسپار،
تو که خوب باشی " دنـیـا " هم خوب است.
قابل ستایش اند دستانی که آهنگ محبت را به زیبایی می نوازند
و دل هایی که ترانه عشق و امید را در عالم می سرایند.
کسانی که از مهربانی ثروتمندترین هستند و در بخشش این موهبت سخاوتمند ترین.
آری! قابل ستایش اند انسان هایی که بهشت را بر روی زمین بنا و جلوه های کوچکی از بزرگی خداوند را تداعی می کنند.
و یقین دارم
هنوز هم می شود ایمان داشت
به چشمانی که قداست دارند ...
بابی پسر خیلی شری بود و همیشه اذیت می کرد...
مامانش بهش گفت: آیا حقته که این دوچرخه رو واسه تولدت بگیریم؟
بابی گفت: آره.
مامانش بهش گفت: برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
نامه شماره یک
سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
"دوستدار تو - بابی"
بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه، کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمیاد. برای همین نامه رو پاره کرد.
نامه شماره دو
سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
"بابی"
اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمیده، واسه همین پاره اش کرد.
نامه شماره سه
سلام خدا
اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
"بابی"
بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده، واسه همین پاره اش کرد. تو فکر فرو رفت، رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا...
مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.
بابی رفت کلیسا، یه کمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مریم مقدس رو دزدید و از کلیسا فرار کرد...!
بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.
نامه شماره چهار
سلام خدا !!
مامانت پیش منه! اگه می خواهیش، واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
"بابی" اگر مدام در فکر به مشکلات و دردهایت غوطه ور باشی، یک روزی همه اش برایت می شود عادت !
نه دیگر دردی را حس می کنی و نه میل به داشتن روزهای خوب تو را آرام می کند!
باعث می شود که هر روز در منجلاب پوچی و تباهی فرو روی و معنای زندگی را از تو بگیرد
و زودتر از آنچه که فکر می کنی به سوی مرگ پیش خواهی رفت...!
هر انسان بزرگی روزی سخت ترین مشکلات را از پیش رو برداشته به طوری که نه مدام غرق در خوشی هایش شده و نه به دردهایش عادت کرده است.
چه خوب است که از هر فرصتی هر چند کوچک برای خوب بودن و شاد ماندن استفاده کرد.
و چه خوب تر از آن که شادی ها را مهمان دل های همدیگر کنیم.
این را بدان و به خاطر بسپار،
تو که خوب باشی " دنـیـا " هم خوب است.
قابل ستایش اند دستانی که آهنگ محبت را به زیبایی می نوازند
و دل هایی که ترانه عشق و امید را در عالم می سرایند.
کسانی که از مهربانی ثروتمندترین هستند و در بخشش این موهبت سخاوتمند ترین.
آری! قابل ستایش اند انسان هایی که بهشت را بر روی زمین بنا و جلوه های کوچکی از بزرگی خداوند را تداعی می کنند.
و یقین دارم
هنوز هم می شود ایمان داشت
به چشمانی که قداست دارند ...