1.
دوسش داشتم عاشقش بودم
تا میدیدمش دلم هررررررری میریخت
فکر میکردم حتی به من نگاه هم نمیکنه
ولی اشتباه فکر میکردم
اون هم منو دوست داشت
این رو از زبون خودش شنیدم
تا ۵ سال طرفش نرفتم
حتی جواب سلامش رو هم نمیدادم
بعد از ۵ سال رفتم و گفتم
دوستت دارم اشکش آروم ریخت و محکم بقلم کرد و
گفت : به خاطرت
به هیچ پسری نگاه هم نکردم
هر روز برات نامه مینوشتم و با گریه پاره میکردم
تو که میدونستی دوستت دارم تو که میدونستی وقتی
جوابه سلامم رو نمیدی دنیا رو سرم خراب میشه
چرا تو این چند سال نیومدی اینارو بگی؟
من سرطان خون دارم دکتر ها قطع امید کردن و
گفتن فقط تا ۶ ماهه دیگه ...
تا این رو گفت اشک تو چشمام جمع شد
احساس کردم هیچ روحی
تو بدنم نیست داشتم میمردم خدایا
چرا بهش زودتر نگفتم آخه چرا
خدایا...
2.
چی بگم دفعه اول تو کوچه ديدمش گفت داداشی ميای بازی کنيم؟
بعده اينکه بازيمون تموم شد گفت تو بهترين داداشه دنيايی...
وقتی بزرگتر شدم به دانشگاه رفتم چشام همش اونو ميديد و
ميخواستم از ته قلبم بگم عاشقشم دوسش
دارم اما اون گفت تو بهترين دادشه دنيايی...
وقتی ازدواج کرد من ساقدوشش بودم بازم گفت تو بهترين دادشه
دنيايی...
و وقتی مرد من زيره تابوتشو گرفتم مطمئن بودم اگه ميتونست حرف
بزنه ميگفت تو بهترين دادشه
دنيايی...
چند وقت بعد وقتی دفتره خاطراتشو خوندم ديدم نوشته
عاشقت بودم و دوست داشتم اما
ميترسيدم بگم برای همين ميگفتم تو بهترين دادشه دنيايی...
اگه خوشتون اومد بزن لایکو .من که قلبم ترکید از غصه.









لطفا نظر بدید این اولین ارسال منه باید تجربه کسب کنم
دوسش داشتم عاشقش بودم
تا میدیدمش دلم هررررررری میریخت
فکر میکردم حتی به من نگاه هم نمیکنه
ولی اشتباه فکر میکردم
اون هم منو دوست داشت
این رو از زبون خودش شنیدم
تا ۵ سال طرفش نرفتم
حتی جواب سلامش رو هم نمیدادم
بعد از ۵ سال رفتم و گفتم
دوستت دارم اشکش آروم ریخت و محکم بقلم کرد و
گفت : به خاطرت
به هیچ پسری نگاه هم نکردم
هر روز برات نامه مینوشتم و با گریه پاره میکردم
تو که میدونستی دوستت دارم تو که میدونستی وقتی
جوابه سلامم رو نمیدی دنیا رو سرم خراب میشه
چرا تو این چند سال نیومدی اینارو بگی؟
من سرطان خون دارم دکتر ها قطع امید کردن و
گفتن فقط تا ۶ ماهه دیگه ...
تا این رو گفت اشک تو چشمام جمع شد
احساس کردم هیچ روحی
تو بدنم نیست داشتم میمردم خدایا
چرا بهش زودتر نگفتم آخه چرا
خدایا...
2.
چی بگم دفعه اول تو کوچه ديدمش گفت داداشی ميای بازی کنيم؟
بعده اينکه بازيمون تموم شد گفت تو بهترين داداشه دنيايی...
وقتی بزرگتر شدم به دانشگاه رفتم چشام همش اونو ميديد و
ميخواستم از ته قلبم بگم عاشقشم دوسش
دارم اما اون گفت تو بهترين دادشه دنيايی...
وقتی ازدواج کرد من ساقدوشش بودم بازم گفت تو بهترين دادشه
دنيايی...
و وقتی مرد من زيره تابوتشو گرفتم مطمئن بودم اگه ميتونست حرف
بزنه ميگفت تو بهترين دادشه
دنيايی...
چند وقت بعد وقتی دفتره خاطراتشو خوندم ديدم نوشته
عاشقت بودم و دوست داشتم اما
ميترسيدم بگم برای همين ميگفتم تو بهترين دادشه دنيايی...
اگه خوشتون اومد بزن لایکو .من که قلبم ترکید از غصه.










لطفا نظر بدید این اولین ارسال منه باید تجربه کسب کنم