امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دخترکوچک

#1
دختر کوچولو وارد
بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت[/font]:


[font=&quot]مامانم گفته چیزهایی
که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش[/font]...


[font=&quot]بقال کاغذ رو گرفت و
لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت[/font]:


[font=&quot]چون دختر خوبی هستی
و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری[/font].


[font=&quot]ولی دختر کوچولو از
جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت
می‌کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار[/font]"


[font=&quot]دخترک پاسخ داد:
"عمو! نمی‌خوام خودم شکلات‌ها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟[/font]
"


[font=&quot]بقال با تعجب پرسید[/font]:


[font=&quot]چرا دخترم؟ مگه چه
فرقی می‌کنه؟[/font]


[font=&quot]و دخترک با خنده ای
کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره[/font]!
فقط کسی معنی دلتنگی رو درک میکنه کهکه طعم وابستگی رو کشیده باشه  پس هیچوقت به کسی وابسته نشو که سر انجام ان دلتنگیست دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دخترکوچک 1
پاسخ
 سپاس شده توسط هر چی دلت میخواد صدام کن!
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: