امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان شراکت یک روج سالمند

#1
در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند .
آنها در میان زوج های جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند .
بسیاری از آنان ،
زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکر شان را از نگاه شان خواند
: « نگاه کنید ، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار
هم خوشبختند . »

پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت .
غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که
همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست .
یک ساندویچ همبرگر ، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود .

پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد .
سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد .
پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید .
همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد مشتریان دیگر با ناراحتی
به آنها نگاه می کردند و این بار به این فکر می کردند که آن زوج پیر احتمالا آن قدر فقیر
هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفارش بدهند .

پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش .
مرد جوانی از جای خو برخاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا
برای شان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد . اما پیر مرد قبول نکرد و گفت :
« همه چیز رو به راه است ، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم . »

مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد ،
پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند .
بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ
دیگر برای شان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد :
« ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم . »

همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد ،
مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت :
« می توانم سوالی از شما بپرسم خانم ؟ »

پیرزن جواب داد : « بفرمایید . »

- چرا شما چیزی نمی خورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید .
منتظر چی هستید ؟ »
پیرزن جواب داد : « منتظر دندان ها ! »
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان