در مراسم اهدای جایزه سالانه انجمن بازیگران فیلم آمریکا و در بخش بدلکاری، آخرین فیلم جیمزباند "Skyfall" توانست جایزه بهترین بدلکاری را از آن خود کند. در لیست بدلکاران این فیلم نام سه ایرانی نیز به چشم میخورد. مهسا احمدی، ارشا اقدسی و امیررضا بدری سه ایرانی هستند که در پروژه ساخت فیلم حضور داشتهاند. آنها پس از ایفای نقش در فیلمی ترکی از طرف سازندگان "Skyfall" به تیم بدلکاری دعوت شده اند. گروه "بدلکاران ۱۳" در بسیاری از پروژههای سینمایی ایران ایفای نقش کرده است. فیلم "جرم" ، "راه آبی ابریشم" ، "پسر آدم و دختر حوا" و "دختر شاه پریون" از جمله پروژههای سینمایی است که اعضای گروه "بدلکاران ۱۳" در آن حضور داشتهاند.



عرشا اول صحبتش را به معرفی گروه اختصاص داد و گفت: «تیم ما از 13 دیماه سال 86 آغاز به کار کرد. با چند نفر از بچههایی که شور و شوق داشتند شروع کردیم و پس از مدتی به دوستان فعلی رسیدیم. از آن تیم اول همه پسرها کم آوردند و فقط مهسا احمدی ماند که در نسخه جدید «جیمز باند» که با نام «سقوط آسمانی» شناخته میشود، هم کار کرد. الان تیممان شامل: مهسا احمدی، امیررضا بدری، ناصر حسینی، محسن خداپرست، امیر یدملت، امیر میرآخوری، محمدکلانتر و فرزاد شاهرخی و عرشا اقدسی است.
استارت کار ما از بانجی جامپینگ توچال بود و آقای هویتدوست که مدیر بانجی توچال هستند، حمایت معنوی زیادی از ما کردند. چون معمولا کسی از کارهای جدید حمایت نمیکند اما ایشان برای ما وقت گذاشتند.
کار حرفهای بدلکاری را هم از سریال رامبد جوان به نام «نشانی» شروع کردیم و پس از آن مداوم مشغول کار بودیم تا اینکه در «دره گرگها» که یک فیلم ترکیهای است و اتفاقا در ایران هم خیلی معروف شد، کار کردیم. ترکها آنها هم مثل ما معضل سینمای اکشن را دارند اما با این پروژه میخواستند در این مسیر گام بردارند.
ترکها ما را برای صحنه پرش ماشین دعوت کرده بودند. وقتی کارمان را دیدند برایشان از تیراندازی و کار با طناب گرفته تا همان پرش با ماشین را انجام دادیم!
او در ادامه سخنانش درباره اینکه چگونه وارد تیم جیمز باند شدند، توضیح داد: «ما تا قبل از اکران فیلم نمیتوانستم عکسهای پشت صحنه آن فیلم اکشن ترکیهای را منتشر کنیم، اما یک روز کارگردان فیلم عکسهایی را در صفحه شبکه اجتماعی من تَگ کرد و ما هم اسم بچهها را نوشتیم و توضیح دادیم که کارمان چیست و ایرانی هستیم و از این حرفها. هماهنگ کننده «007» از آن عکس خوشش آمده بود و «لایک»ش کرد. ما باورمان نمیشد و میگفتیم احتمالا سرکاری است! چون آن عکس در مقابل کارهای بدلکاران خارجی خیلی کار معمولی بود.
بعد از یک ماه برای ما ایمیل آمد که اگر میخواهید در پروژه «جیمزباند» فعالیت کنید اعضای تیمتان را اعلام کنید! باور کنید قیافههایمان مثل علامت سوال شده بود و فکر میکردیم قضیه کلا شوخی است اما با خودم گفتم جواب دادن یک ایمیل که کاری ندارد. یک هفته بعد از ارسال ایمیل، خانمی تماس گرفت که هفته بعد در فلان شهر ترکیه باشید؛ من چند بار پرسیدم برای چه کاری باید بیاییم میگفت «جیمزباند سقوط آسمانی»؛ یکطوری هم میگفت که مگر شما نمیفهمید من چه میگویم! واقعا نمیخواستیم برویم چون فکر کردیم سرِکارِمان گذاشتهاند ولی بازهم گفتیم نهایتا یک بلیت هواپیما از دست میدهیم و رفتیم.
وقتی به شهر کوچکی که گفته بودند رسیدیم، دیدیم چهار، پنج موتور ، پانزده، شانزده لندرور، چند آئودی و چند کامیون و... آنجاست. کمی خیالمان راحت شد که اگر دعوتمان برای «007» سرکاری هم باشد حداقل آن وسط پروژهای هست که بخواهیم در آن کار کنیم و پول هواپیمایمان سوخت نشود. اما هرچه جلوتر میرفتیم داستان برایمان جالب تر میشد. مثلا همان اول دیدیم که گردن همه افرادی که آنجا حضور داشتند کارت شناسایی بود که لوگوی پروژه «007» روی آن حک شده بود؛ ما هم همه چیز را یک طوری تعبیر میکردیم که «نه، اینجا خبری از ساخت 007 نیست».
سرتان را درد نیاورم! بالاخره وارد لوکیشن شدیم و شروع کردند از ما تست گرفتن؛ از تستهای خیلی آسانی مثل ماشین سواری و ترمز کردن و... کارمان شروع شد.
بعد که امتحان اول را دادیم یک نفر پرسید «کسی که امتحان گرفت را میشناختید؟»، گفتیم نه! گفت: «بن کالینز بود». بنده خدا فکر میکرد الان ما باید بن کالینز را بشناسیم، ما هم ناامیدش کردیم همان اول کاری! اما خودش یکم نشانی داد و وقتی فهمیدیم که او که بود میخواستم بروم کنارش بایستم که بچهها از من عکس بگیرند! یعنی در این حد فکر نمیکردیم که قرار است در «007» کار کنیم.
(بن کالینز کسی است که در برنامه تلویزیونی TOP Gear جزو بهترین رانندههاست. مطمئن بودم اگر او را میشناختیم از استرس در امتحان رانندگی ساده هم رد میشدیم).



عرشا اول صحبتش را به معرفی گروه اختصاص داد و گفت: «تیم ما از 13 دیماه سال 86 آغاز به کار کرد. با چند نفر از بچههایی که شور و شوق داشتند شروع کردیم و پس از مدتی به دوستان فعلی رسیدیم. از آن تیم اول همه پسرها کم آوردند و فقط مهسا احمدی ماند که در نسخه جدید «جیمز باند» که با نام «سقوط آسمانی» شناخته میشود، هم کار کرد. الان تیممان شامل: مهسا احمدی، امیررضا بدری، ناصر حسینی، محسن خداپرست، امیر یدملت، امیر میرآخوری، محمدکلانتر و فرزاد شاهرخی و عرشا اقدسی است.
استارت کار ما از بانجی جامپینگ توچال بود و آقای هویتدوست که مدیر بانجی توچال هستند، حمایت معنوی زیادی از ما کردند. چون معمولا کسی از کارهای جدید حمایت نمیکند اما ایشان برای ما وقت گذاشتند.
کار حرفهای بدلکاری را هم از سریال رامبد جوان به نام «نشانی» شروع کردیم و پس از آن مداوم مشغول کار بودیم تا اینکه در «دره گرگها» که یک فیلم ترکیهای است و اتفاقا در ایران هم خیلی معروف شد، کار کردیم. ترکها آنها هم مثل ما معضل سینمای اکشن را دارند اما با این پروژه میخواستند در این مسیر گام بردارند.
ترکها ما را برای صحنه پرش ماشین دعوت کرده بودند. وقتی کارمان را دیدند برایشان از تیراندازی و کار با طناب گرفته تا همان پرش با ماشین را انجام دادیم!
او در ادامه سخنانش درباره اینکه چگونه وارد تیم جیمز باند شدند، توضیح داد: «ما تا قبل از اکران فیلم نمیتوانستم عکسهای پشت صحنه آن فیلم اکشن ترکیهای را منتشر کنیم، اما یک روز کارگردان فیلم عکسهایی را در صفحه شبکه اجتماعی من تَگ کرد و ما هم اسم بچهها را نوشتیم و توضیح دادیم که کارمان چیست و ایرانی هستیم و از این حرفها. هماهنگ کننده «007» از آن عکس خوشش آمده بود و «لایک»ش کرد. ما باورمان نمیشد و میگفتیم احتمالا سرکاری است! چون آن عکس در مقابل کارهای بدلکاران خارجی خیلی کار معمولی بود.
بعد از یک ماه برای ما ایمیل آمد که اگر میخواهید در پروژه «جیمزباند» فعالیت کنید اعضای تیمتان را اعلام کنید! باور کنید قیافههایمان مثل علامت سوال شده بود و فکر میکردیم قضیه کلا شوخی است اما با خودم گفتم جواب دادن یک ایمیل که کاری ندارد. یک هفته بعد از ارسال ایمیل، خانمی تماس گرفت که هفته بعد در فلان شهر ترکیه باشید؛ من چند بار پرسیدم برای چه کاری باید بیاییم میگفت «جیمزباند سقوط آسمانی»؛ یکطوری هم میگفت که مگر شما نمیفهمید من چه میگویم! واقعا نمیخواستیم برویم چون فکر کردیم سرِکارِمان گذاشتهاند ولی بازهم گفتیم نهایتا یک بلیت هواپیما از دست میدهیم و رفتیم.
وقتی به شهر کوچکی که گفته بودند رسیدیم، دیدیم چهار، پنج موتور ، پانزده، شانزده لندرور، چند آئودی و چند کامیون و... آنجاست. کمی خیالمان راحت شد که اگر دعوتمان برای «007» سرکاری هم باشد حداقل آن وسط پروژهای هست که بخواهیم در آن کار کنیم و پول هواپیمایمان سوخت نشود. اما هرچه جلوتر میرفتیم داستان برایمان جالب تر میشد. مثلا همان اول دیدیم که گردن همه افرادی که آنجا حضور داشتند کارت شناسایی بود که لوگوی پروژه «007» روی آن حک شده بود؛ ما هم همه چیز را یک طوری تعبیر میکردیم که «نه، اینجا خبری از ساخت 007 نیست».
سرتان را درد نیاورم! بالاخره وارد لوکیشن شدیم و شروع کردند از ما تست گرفتن؛ از تستهای خیلی آسانی مثل ماشین سواری و ترمز کردن و... کارمان شروع شد.
بعد که امتحان اول را دادیم یک نفر پرسید «کسی که امتحان گرفت را میشناختید؟»، گفتیم نه! گفت: «بن کالینز بود». بنده خدا فکر میکرد الان ما باید بن کالینز را بشناسیم، ما هم ناامیدش کردیم همان اول کاری! اما خودش یکم نشانی داد و وقتی فهمیدیم که او که بود میخواستم بروم کنارش بایستم که بچهها از من عکس بگیرند! یعنی در این حد فکر نمیکردیم که قرار است در «007» کار کنیم.
(بن کالینز کسی است که در برنامه تلویزیونی TOP Gear جزو بهترین رانندههاست. مطمئن بودم اگر او را میشناختیم از استرس در امتحان رانندگی ساده هم رد میشدیم).