زندگی یعنی خندیدن
زندگی لحظه ای غم دیدن
زندگی وقتی که میخندی
زندگی یعنی که میمانی
در کنارم تا بمانم من
در کنار هم در این دنیا
باز میخندیم و شادانیم ...

گاهی آنقدر در روز مرگی غرق می شویم که فراموش می کنیم
ساده ترین داشته های ما شاید آرزوی فرد دیگری باشد
ما از امر ونهی پدر کلافه هستیم و
دیگری در آرزوی شنیدن صدای پدرش
ما از باب میل نبودن غذا به جان مادرمان غر می زنیم و
دیگری در حسرت صدا کردن نامش وشنیدن جوابش
از گرما می نالیم
از سرما فرار میکنیم
در جمع ازشلوغی کلافه می شویم .
ودر خلوت از تنهایی بغض می کنیم .
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و
آخر هفته هم بی حوصلگی مان را گردن غروب جمعه می اندازیم .
شاید بهتر باشد گاهی فکر کنیم همه زندگی مان معجزه است .
همین که میخوابیم ، بیدار می شویم نفس میکشیم ،
همین که خورشید طلوع میکند ؛ مهتاب میتابد ،
باران بی منت می بارد
این ها همه بهانه هایی ست برای خندیدن یا حتی لبخندی کوچک

زندگی درست مثل نقاشی کردن است؛
خطوط را با امید بکشید
اشتباهات را با آرامش پاک کنید
قلم مو را در صبر غوطه ور کنید
و با عشق رنگ بزنید
زندگی مثل دوچرخه سواری است.
برای حفظ تعادل باید حرکت کنید
میگویند کودک است و آرامشی که در بر دارد بدون توجه به اطرافش آرام میگیرد

زندگی را بیاموزیم از:
بلبلی که حتی در قفس هم میخواند
پروانه ای که حتی با وجود کوتاهی عمر، از پرواز دست نمیکشد
طاووسی که زشتی پاهایش، افسردهاش نساخته
کرمی که بیدست و پا بودنش، او را از حرکت باز نداشته
جغدی که شبها به مراقبه مشغول است.
عقابی که چشمانش را به هدفش دوخته است
سگی که تو نجس میخوانیَش ،اما او به تو وفادار است
گوسفندیکه قربانی خوشیها و ناخوشیهای توست اما باز برایت برکت میاورد
زنبوری که از گل شهد برمیآورد و از دشمن دمار
پشه ای که چگونه غرور و عظمت تو را در هم میشکند و
خشم نهفتهات را بیرون میریزد...
به دنبال ... نباش


تونل هابه ما آموختندکه حتی دردل سنگ هم
راهی برای عبورهست
تونل ها راست ميگويند ؛ راه است ، حتي از دلِ سنگ!
" آنجا كه راه نيست ، خداوند راه را مي گشايد... "
می خواهم زندگی ام را تصفیه کنم
تا هر چه می ماند خوبی های من و تو باشد
می خواهم از نو ببیینم
تا هر چه می بینم زیبایی باشد
می خواهم فرش های خاک گرفته زندگی را بتکانم
تا رنگ ها و طرح های اصیلش نمایان گردد
می خواهم سختی ها را درز بگیرم
تا هر چه آسان گرفتن است رو بیفتد
می خواهم دلها یمان را بسابم
تا مثل قدیم ها نرم نرم شود
می خواهم در قلب هایمان توری بگذارم
تا هیچ وقت دوده نگیرد
می خواهم پنجره نگاه مان را باز کنم
تا بهار دوستی مان پشت در نماند
دوستان من ،
مثل " گندمند "
یعنی یک دنیا برکت و نعمت ،
نبودن شان ، قحطی و گرسنگی است ،
و من چه خوشبختم که خوشه های طلائی گندم دراطرافم موج میزند

آدمها زندگی میکنند… انسانها زیبا زندگی میکنند !
آدمها میشنوند !… انسانها گوش میدهند
آدمهامیبینند… انسانها عاشقانه نگاه میکنند !
آدمهادر فکر خودشان هستند…
انسانها به دیگران هم فکر میکنند
آدمهامیخواهند شاد باشند انسانها میخواهند شاد کنند !
آدمها،اسم اشرف مخلوقات را دارند…
انسانها اعمال اشرف مخلوقات را انجام میدهند !
آدمهاانتخاب کردهاند که آدم بمانند…
انسانها تغییر کردن را پذیرفتهاند، تا انسان شدند !
آدمهامیتوانند انسان شوند… انسانها در ابتدا آدم بودند !
آدمها.. انسان ها ...
آدمهاآدماند… انسانها " انسان !
اما ...
آدمهاو انسانها هر دو انتخاب دارند ...
اینکه آدم باشند یا انسان، انتخاب با خودشان است .
نیاز نیست انسان بزرگی باشید،
انسان بودن خود نهایتِ بزرگی ست .
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند
اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم ،فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در
نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،به مراتب سر سخت تر، و
در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.
سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.
اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد.
در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و
گذشت باید جستجو کرد.
گاهی لازم است کوتاه بیایی
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست و عبور کرد
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی
ولی با آگاهی و شناخت
آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت
زندگی یعنی ...
کسی نمیتواند توصیفش کند هر که برای خود یک زندگی و یک توصیف از آن دارد
توصیف شما از زندگی چیست؟
...
زندگی لحظه ای غم دیدن
زندگی وقتی که میخندی
زندگی یعنی که میمانی
در کنارم تا بمانم من
در کنار هم در این دنیا
باز میخندیم و شادانیم ...

گاهی آنقدر در روز مرگی غرق می شویم که فراموش می کنیم
ساده ترین داشته های ما شاید آرزوی فرد دیگری باشد
ما از امر ونهی پدر کلافه هستیم و
دیگری در آرزوی شنیدن صدای پدرش
ما از باب میل نبودن غذا به جان مادرمان غر می زنیم و
دیگری در حسرت صدا کردن نامش وشنیدن جوابش
از گرما می نالیم
از سرما فرار میکنیم
در جمع ازشلوغی کلافه می شویم .
ودر خلوت از تنهایی بغض می کنیم .
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و
آخر هفته هم بی حوصلگی مان را گردن غروب جمعه می اندازیم .
شاید بهتر باشد گاهی فکر کنیم همه زندگی مان معجزه است .
همین که میخوابیم ، بیدار می شویم نفس میکشیم ،
همین که خورشید طلوع میکند ؛ مهتاب میتابد ،
باران بی منت می بارد
این ها همه بهانه هایی ست برای خندیدن یا حتی لبخندی کوچک

زندگی درست مثل نقاشی کردن است؛
خطوط را با امید بکشید
اشتباهات را با آرامش پاک کنید
قلم مو را در صبر غوطه ور کنید
و با عشق رنگ بزنید
زندگی مثل دوچرخه سواری است.
برای حفظ تعادل باید حرکت کنید
میگویند کودک است و آرامشی که در بر دارد بدون توجه به اطرافش آرام میگیرد

زندگی را بیاموزیم از:
بلبلی که حتی در قفس هم میخواند
پروانه ای که حتی با وجود کوتاهی عمر، از پرواز دست نمیکشد
طاووسی که زشتی پاهایش، افسردهاش نساخته
کرمی که بیدست و پا بودنش، او را از حرکت باز نداشته
جغدی که شبها به مراقبه مشغول است.
عقابی که چشمانش را به هدفش دوخته است
سگی که تو نجس میخوانیَش ،اما او به تو وفادار است
گوسفندیکه قربانی خوشیها و ناخوشیهای توست اما باز برایت برکت میاورد
زنبوری که از گل شهد برمیآورد و از دشمن دمار
پشه ای که چگونه غرور و عظمت تو را در هم میشکند و
خشم نهفتهات را بیرون میریزد...
به دنبال ... نباش


تونل هابه ما آموختندکه حتی دردل سنگ هم
راهی برای عبورهست
تونل ها راست ميگويند ؛ راه است ، حتي از دلِ سنگ!
" آنجا كه راه نيست ، خداوند راه را مي گشايد... "
می خواهم زندگی ام را تصفیه کنم
تا هر چه می ماند خوبی های من و تو باشد
می خواهم از نو ببیینم
تا هر چه می بینم زیبایی باشد
می خواهم فرش های خاک گرفته زندگی را بتکانم
تا رنگ ها و طرح های اصیلش نمایان گردد
می خواهم سختی ها را درز بگیرم
تا هر چه آسان گرفتن است رو بیفتد
می خواهم دلها یمان را بسابم
تا مثل قدیم ها نرم نرم شود
می خواهم در قلب هایمان توری بگذارم
تا هیچ وقت دوده نگیرد
می خواهم پنجره نگاه مان را باز کنم
تا بهار دوستی مان پشت در نماند
دوستان من ،
مثل " گندمند "
یعنی یک دنیا برکت و نعمت ،
نبودن شان ، قحطی و گرسنگی است ،
و من چه خوشبختم که خوشه های طلائی گندم دراطرافم موج میزند

آدمها زندگی میکنند… انسانها زیبا زندگی میکنند !
آدمها میشنوند !… انسانها گوش میدهند
آدمهامیبینند… انسانها عاشقانه نگاه میکنند !
آدمهادر فکر خودشان هستند…
انسانها به دیگران هم فکر میکنند
آدمهامیخواهند شاد باشند انسانها میخواهند شاد کنند !
آدمها،اسم اشرف مخلوقات را دارند…
انسانها اعمال اشرف مخلوقات را انجام میدهند !
آدمهاانتخاب کردهاند که آدم بمانند…
انسانها تغییر کردن را پذیرفتهاند، تا انسان شدند !
آدمهامیتوانند انسان شوند… انسانها در ابتدا آدم بودند !
آدمها.. انسان ها ...
آدمهاآدماند… انسانها " انسان !
اما ...
آدمهاو انسانها هر دو انتخاب دارند ...
اینکه آدم باشند یا انسان، انتخاب با خودشان است .
نیاز نیست انسان بزرگی باشید،
انسان بودن خود نهایتِ بزرگی ست .
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند
اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم ،فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در
نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،به مراتب سر سخت تر، و
در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.
سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.
اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد.
در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و
گذشت باید جستجو کرد.
گاهی لازم است کوتاه بیایی
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست و عبور کرد
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی
ولی با آگاهی و شناخت
آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت
زندگی یعنی ...
کسی نمیتواند توصیفش کند هر که برای خود یک زندگی و یک توصیف از آن دارد
توصیف شما از زندگی چیست؟
...