امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

باز این چه شورش است....

#1

یکی از رفقا تعریف می کرد:

کوچیک که بودم یه روز با دوستم رفتیم به مغازه خشکبار فروشی پدرم در بازار.

پدرم کلی دوستم رو تحویل گرفت و بهش گفت: یک مشت آجیل برای خودت بردار.

دوستم قبول نکرد؛ از پدرم اصرار و از اون انکار!

تا اینکه پدرم, خودش یک مشت آجیل برداشت و ریخت تو جیب دوستم.

از دوستم پرسیدم: تو که اهل تعارف نیستی, چرا پدرم اصرار می کرد، خودت برنداشتی؟

دوستم خیلی قشنگ جواب داد: آخه مشتهای بابات بزرگتره …



آقای ما... مولای ما... دعا کن برای ما...

دعا کنید لیاقت حضور در مجالس اهل بیت رو به دست بیاریم،

و امسال با معرفت تر از گذشته براشون اشک بریزیم.

دعا کنید تا امسال، نه به کوچکی ما ؛ که به بزرگیِ وجود شما بهره ای از محرم ببریم.

ما را که یا مجیر و اجرنا عوض نکرد

دلتنگ روضه های محرم شده دلم ...
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16352332903584
پاسخ
 سپاس شده توسط ALI REZA J
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  باز این چه شورش است که در خلق و عالم است

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان