دیشب خدا داشت ازم امتحان میگرفت...
آره امتحان...
گفت این عبارت هارو که میگم بنویس
منم نوشتم:
دوست داشتن...
عشق...
مردن...
دلتنگی...
تنهایی...
خدا...
باور...
اشک...
رفطن...
دوستت دارم...
عاشقتم...
بی تو میمیرم...
دلم برات تنگه...
بی تو تنهام...
به خدا قسم...
اما تو باور نداری...
اما تو دیگه رفطی...خدا یه نگاهی بهم کرد وگفت:
اینجوری نمیشه،تو همه کلمات و جملات درست نوشتی..جز "رفطن" چون باور نداری...
باید تمرین کنی...باید چندبار ازین کلمه بنویسی تا خوب یاد بگیری.همین الان بنویس...
منم چندبار نوشتم:
اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفطه...اون رفته...
اما هنوز خدا داره نگام میکنه...چشام خیسن!!!دلم تا سرحد مرگ تنگه...دارم میمیرم!!!یکی به دادم برسه...دوباره دلم واس غربت چشمات تنگه...دوباره این دل دیوونه واست دلتنگه...
اما خدا گفت:نه،قبول نیست...هنوز هم رفطن رو اشتباه مینویسی...چون باور نداری....
آره امتحان...
گفت این عبارت هارو که میگم بنویس
منم نوشتم:
دوست داشتن...
عشق...
مردن...
دلتنگی...
تنهایی...
خدا...
باور...
اشک...
رفطن...
دوستت دارم...
عاشقتم...
بی تو میمیرم...
دلم برات تنگه...
بی تو تنهام...
به خدا قسم...
اما تو باور نداری...
اما تو دیگه رفطی...خدا یه نگاهی بهم کرد وگفت:
اینجوری نمیشه،تو همه کلمات و جملات درست نوشتی..جز "رفطن" چون باور نداری...
باید تمرین کنی...باید چندبار ازین کلمه بنویسی تا خوب یاد بگیری.همین الان بنویس...
منم چندبار نوشتم:
اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفته...اون رفطه...اون رفته...
اما هنوز خدا داره نگام میکنه...چشام خیسن!!!دلم تا سرحد مرگ تنگه...دارم میمیرم!!!یکی به دادم برسه...دوباره دلم واس غربت چشمات تنگه...دوباره این دل دیوونه واست دلتنگه...
اما خدا گفت:نه،قبول نیست...هنوز هم رفطن رو اشتباه مینویسی...چون باور نداری....