♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥

[pink devil]

لعنت به خاطرات؛
که مثه بغض میمونن

نه میره
نه میمونه!!!

فقط میکشتت..

[ps3000]

لـــذت چـــيـــز احـــمـــقـــانـــه اي اســـت...

دنـــيـــاي مـــن هـــم احـــمـــقــــانــــه تــــر

چـــون لـــذت دنـــيـــاي مـــن تــــــــــــو بــــودي !!!

[best~girl]

ملودی ماله تو بود........

هیچ پایان خوشی وجود ندارد....

پایان خوب همیشه ماله داستان هاس....

منو تو هیچ وقت به هم نمیرسیم....

[pink devil]

لعنت به تو!!
به تمام لحظه هایت!!
از یادم رفتی...!!
دیگر هم به ذهنم..برنمیگردی!!

[ps3000]

هوايت به سرم افتاده...
ريه ام حسودي ميكند...

[pink devil]

لحظه های نازی که گذشته;
خوشحالشان بودیم...
تبدیل به تاســف شده...!

[best~girl]

گل وبلبل.....



در گلستانی هنگام خزان.....

رهگذر بود یکی تازه جوان....



صورتش زیبا، قامت موزون...

چهره اش غم زده از سوز درون...



دیدگان دوخته بر جنگل وکوه

دلش افسرده ز فرط اندوه



با چمن درد دل آغاز نمود

این چنین لب به سخن باز نمود:



گفت آن دلبر بی مهر و وفا

دوش می گفت به جمع رفقا:



در فلان دشت به دامان چمن

هرکه خواهد که برقصد با من



از برایم شده گر از دل سنگ

کند آماده گلی سرخ و قشنگ



چه کنم من که در این دشت و دمن

گل سرخی نبود وای به من............!!

[ps3000]

دلـــــــــــم کمــی...
دروغ چــــرا؟؟؟؟؟

خــیلـــــــی زیــــــــــاد
تــو را میــــــــخواهــــد...

[best~girl]

یکی را دوست می دارم ولی افسوس

او هرگز نمی داند

نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من

که او را دوست می دارم

ولی افسوس

او هرگزنگاهم را نمی خواند



به برگ گل نوشتم من

که او را دوست می دارم

ولی افسوس

او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند



به مهتاب گفتم: ای مهتاب سر راهت به کوی او

سلام من رسان

بگو که او را دوست می دارم

ولی افسوس

یکی ابر سیه آمد زود روی ماه تابان را بپوشانید



صبا را دیدم و گفتم:صبا دستم به دامانت

بگو به دلدارم که او را دوست می دارم

ولی افسوس

ز ابر تیره برقی جست وقاصدک را میان راه بسوزانید



اکنون وامانده از هر جا باخود کنم نجوا

"یکی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمی داند".........!!!

[ps3000]

قرار نبود من کسی باشم


قرار بود تو همه کسم باشی


که نیستی ... !