بغض قلم ❥ .. (نسخه هشتم)

[کــــــــــⓐرمَن]

چقدر عبرت در این عروسک هاست، و ما از عروسک کمتریم …
آن ها مرده بودند و زندگی می کردند، ما زندگی می کنیم و مرده ایم …

[†ᴾᴼᴵˢᴼᴺ†]

اندازه هات رو که بدونی
همیشه محترمی؛
اندازه گلیمت، اندازه دهنت،
انداره جیبت، اندازه محبت کردنت.
حواسمون به اندازه ها باشه.

[ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ]

میگفت نای رفتن ندارم
راست میگفت
با سر رفت

---

خدایااااا
دستم به آسمون نمیرسه
ولی تو که دستت به زمین میرسه
بلندم کننننن

[♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱]

‌‌‌• تفنگ سرِ جنگ نداشت
○ پُرِش کردن ...!
‌‌‌

[sober]

ﺗﻤﺎمِ اﻓﮑﺎرم درﻣﻮرد اون ﺑﻮد.
ﺗﻮ ﺗﻤﺎمِ ﮐﺎرﻫﺎم ﺑﻪ ﯾﺎدش داﺷﺘﻢ.
ﻧﮕﺎﻫﻢ روش ﻗﻔﻞ ﺷﺪه ﺑﻮد.
ﻗﻠﺒﻢ ﭘﯿﺸﺶ ﺑﻮد.
اﺣﺴﺎﺳﻢ در ﻣﻮردش ﺑﻮد!
ﻣﺜﻞِ ﺻﻔﺤﻪ‌ای از داﺳﺘﺎن ﺑﻮد ﮐﻪ ﺗﻮاﻧﺎﯾﯽِ ﻓﻬﻢِ ﺟﻤﻠﻪ اوﻟﺶ رو ﻧﺪاﺷﺘﻢ و ﻣﺪام ﻣﺠﺒﻮر می شدم از اول ﺑﺨﻮﻧﻢ ﺗﺎ درکش ﮐﻨﻢ.
ﯾﻪ ﺟﻮراﯾﯽ ﻣﺴﺖ ﺑﻮدم.
ﯾﻪ ﻣﺴﺖ هوشیار!

[_ƇRAƵƳ_]

همیشه در گرگم به هوا
از گرگ‌شدن فرار می‌کردیم
و اکنون
ناخواسته در تمامی بازی‌ها
گرگیم
بی‌آنکه از خودمان بترسیم

[♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱]

عشق صیدیست که تیرَت به خطا هم برود ..
لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند !♥️

-سعدی

[_ƇRAƵƳ_]

سادگی شما
گرگ درون دیگران را
بیدار میکند ..️

[♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱]

•سوتفاهم ♡
زن ها،گاهی اوقات حرفی نمی زنند چون به نظرشان لازم نیست که چیزی گفته شود!
تنها با نگاهشان حرف میزنند...
به اندازه یک دنیا با نگاهشان حرف می زنند!
اگر زنی برایتان اهمیت دارد،از چشمانش به سادگی نگذری،به هیچ وجه!^^

[ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ]

جا گذاشتی
رد خاطراتت را جا گذاشتی
مال ناراضی از گلوی ما پایین نمیرود
بیا و برش دار