امتیاز موضوع:
  • 13 رأی - میانگین امتیازات: 3.77
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بغض قلم ❥ .. (نسخه نهم)

کاشکی یکی بودش __*

 تا آخرعمر براش زندگی کنی 
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
☆_☆
 سپاس شده توسط Sirvan10_a
آگهی
ᴛʜᴇ ᴏɴᴇ ᴡʜᴏ ᴀᴘᴏʟᴏɢɪᴢᴇs ɪs
ᴀʟᴡᴀʏs ᴍᴏʀᴇ ɪɴ ʟᴏᴠᴇ 
‏همیشه اونیکه معذرت خواهی میکنه عاشق تره (:
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Vibe
 سپاس شده توسط Sirvan10_a ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، ρσєѕɪ ، امیر‌حسین ، شـــقآیــق ، مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב ، ▪неизвестный▪
در جهانی که زندگی میکنیم

کلمات بیشتر از گلوله ها ادم کشتنBg6cry2udo
خیلی وقت ها با سکوتمون کسایی که دوسشون داریم رو رنج میدیم
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ناشناس
 سپاس شده توسط ⓩⓐⓗⓡⓐ ، Sirvan10_a ، شـــقآیــق
سال ها طول کشید تا یاد بگیرم که آدم ها را نباید رعایت کرد ، بلعکس جایی که فهمیدید این جا آخر راه است ، جایی که تشخیص دادید این آدم آن آدمی که می پنداشتید نیست باید بگذارید و بروید؛
از گوشه و کنار هم نه ، از وسط آن آدم باید رد شوید ، طوری که رفتن شما را به وضوح ببیند ، باید بدون خداحافظی بگذارید و بروید..
باید بدون خرج کردن معجزه ی نگاه آخر بگذارید و بروید!

-پویان اوحدى-
 سپاس شده توسط ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، ρσєѕɪ ، Sirvan10_a ، Ɗєя_Mσηɗ ، امیر‌حسین ، ßяɪcε ، ρυяρℓє_ѕку ، ▪неизвестный▪
زن اگر دوستت داشته باشد،
می تواند برای پاسخ به دعوت تو برای نوشیدن قهوه،
از پاریس به دمشق بیاید؛
و اگر قلبش را به روی تو ببندد،
خسته تر از آن است که یک حبه قند با تو بخورد ...
.

نزار_قبانی
 سپاس شده توسط ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ ، ρσєѕɪ ، Sirvan10_a ، Ɗєя_Mσηɗ ، ρυяρℓє_ѕку
همه عمر را عاشق بوده‌ام.
تو خود این را بهتر می‌دانی.
اما هرگز عشقی چنین پرشور نداشته‌ام.
عشقی که تنها هنر من، هنر کلام، در برابر آن بی‌رنگ می‌شود.

#احمد_شاملو
"نامه‌ی #احمد_شاملو به #آیدا"
 سپاس شده توسط †ᴾᴼᴵˢᴼᴺ† ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، Ɗєя_Mσηɗ ، ρσєѕɪ ، Sirvan10_a
ᴅᴏ ʏᴏᴜ ᴋɴᴏᴡ ᴡʜᴀᴛ ɪᴛ ᴍᴇᴀɴs ᴛᴏʙᴇ ʟᴏsᴛ ɪɴ ʏᴏᴜʀ ᴇʏᴇs ?!
‏میدونی تو چشاش گم بشی یعنی‌ چی؟!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Vibe
 سپاس شده توسط ⓩⓐⓗⓡⓐ ، ρυяρℓє_ѕку ، ρσєѕɪ ، Sirvan10_a ، امیر‌حسین
به ساعت نگاه کردم ، شش و بیست دقیقه ی صبح بود .
دوباره خوابیدم ، بعد پاشدم . به ساعت نگاه کردم ، شش و بیست دقیقه ی صبح بود !
فکر کردم : هوا که هنوز تاریکه ، حتما دفعه ی اول اشتباهی دیدم .
خوابیدم . وقتی پاشدم ، هوا روشن بود ولی بازهم ساعت شش و بیست دقیقه ی صبح بود !
سراسیمه از جا بلند شدم .. باورم نمیشد که ساعت مرده باشه !! به این کارها عادت نداشت ، من هم توقع نداشتم !
آدما هم مثل ساعتا هستن ..
بعضیاشون مثِ ساعت همیشه کنارمونن .. مرتب ، همیشگی !
اونقدر صبور دورت میچرخن که تو چرخیدنشونو حس نمیکنی ..
بودنشون برات بی اهمیت میشه ، ولی اونا همینطور بی ادعا میچرخن ، بدون اینکه بهت بگن باطریشون داره تموم میشه ..
بعد یهو روشنیِ روز بهت خبر میده که دیگه اون دیگه نیست ..
قدر این آدما رو باید بدونیم !
قبل از شش و بیست دقیقه ..
 سپاس شده توسط ρυяρℓє_ѕку ، ρσєѕɪ ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، Sirvan10_a ، شـــقآیــق
••
او گفت : خیلی میترسم
و من گفتم : چرا؟
و او گفت : چون از ته دل خوشحالم دکتر رسول.
خوشحالی این شکلی وحشتناک است.
ازش پرسیدم : چرا؟
و او گفت : وقتی دست سرنوشت بخواهد چیزی را ازت بگیرد ، می گذارد این طور خوشحال باشی.

[ خالدحسینی ]
 سپاس شده توسط Ɗєя_Mσηɗ ، ρσєѕɪ ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، Sirvan10_a ، ▪неизвестный▪


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان