امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بخونو دونه هاي مروايده اشكتوتقديمه دلتنگي هات كن

#71
تنهایی را باید با خط بریل می نوشتند
شنیدنش کافی نیست ، باید لمسش کرد . . .
پاسخ
 سپاس شده توسط parnia tajik
آگهی
#72
چقدر خوبه بعضی از آدما بدونن که اگر چیزی رو به روشون نمیاری
“از سادگی نیست”
شاید دیگه اونقدر واست مهم نیستن که روشون حساس باشی !!!
چقـدر اشتبــاه میکننـد آنهـایے کــﮧ میگوینـد:
مــرد بـــاید قـد بلنــد بـاشد...
چشمــ و ابـرو مشکـے بـاشد...
تــﮧ ریشـ داشتــﮧ بـاشد...
پـیـراهن مـردانـﮧ بـپـوشد ......
آستینشــ را کمے تـا بزنــد...موهـا ے دو سانتے داشتـﮧ باشد و ...!!
مــטּ کـﮧ میگویمــ :
مـرد بــاید بـاوجود تمـامــ غرورشـ ، مهربـاטּ بــاشد...
بـاوجود تمامـ لجبـازیهـــایشـ ، وفـادار بـاشد
بــاوجود تمامــ خستگے هایشــ ، صبــور بــاشد...
بـاوجود تمامــ سختے هایشـ ، عاشقـ بـاشد
مرد بـاید محکمــ بـــاشد
پاسخ
#73
شاید برایت عجیب ست این همه آرامشم !
خودمانی بگویم ؛ به آخر که برسی ، دیگر فقط نگاه میکنی . . .
+من از اینجا פֿــوـاهــم رفت..

و فرقے هــم نمے ڪنـב فانـوــωـے בاشتـہ باشم یا نهــ!

 ڪـωـے ڪـہ میگریزב..

 از گُم شـבن نمے هــراـωــב..
 
پاسخ
 سپاس شده توسط parnia tajik
#74
من اگر دختر نفرین شده ی اندوهم
یا که از نسل گلی هرزه میان کوهم
تو هم آن آدمک چوبیه پیمان شکنی
که فقط لایق آتش زدنی
.
چقـدر اشتبــاه میکننـد آنهـایے کــﮧ میگوینـد:
مــرد بـــاید قـد بلنــد بـاشد...
چشمــ و ابـرو مشکـے بـاشد...
تــﮧ ریشـ داشتــﮧ بـاشد...
پـیـراهن مـردانـﮧ بـپـوشد ......
آستینشــ را کمے تـا بزنــد...موهـا ے دو سانتے داشتـﮧ باشد و ...!!
مــטּ کـﮧ میگویمــ :
مـرد بــاید بـاوجود تمـامــ غرورشـ ، مهربـاטּ بــاشد...
بـاوجود تمامـ لجبـازیهـــایشـ ، وفـادار بـاشد
بــاوجود تمامــ خستگے هایشــ ، صبــور بــاشد...
بـاوجود تمامــ سختے هایشـ ، عاشقـ بـاشد
مرد بـاید محکمــ بـــاشد
پاسخ
#75
دل من

دِلـَـــــمــ ؛ گـ ـاهے میــگیـــ ـرَد !

گـ ـاهے میــ ـسوزَد ! و حَتے گــ ـاهے ،

گــ ـاهے نـَ ـه خیــلے وَقتـــ هـآ امیـــ ـشِکَند !

امــ ـا هَنـــــ ـوز مے تَپـــَــد به خـُدا
چقـدر اشتبــاه میکننـد آنهـایے کــﮧ میگوینـد:
مــرد بـــاید قـد بلنــد بـاشد...
چشمــ و ابـرو مشکـے بـاشد...
تــﮧ ریشـ داشتــﮧ بـاشد...
پـیـراهن مـردانـﮧ بـپـوشد ......
آستینشــ را کمے تـا بزنــد...موهـا ے دو سانتے داشتـﮧ باشد و ...!!
مــטּ کـﮧ میگویمــ :
مـرد بــاید بـاوجود تمـامــ غرورشـ ، مهربـاטּ بــاشد...
بـاوجود تمامـ لجبـازیهـــایشـ ، وفـادار بـاشد
بــاوجود تمامــ خستگے هایشــ ، صبــور بــاشد...
بـاوجود تمامــ سختے هایشـ ، عاشقـ بـاشد
مرد بـاید محکمــ بـــاشد
پاسخ
#76
آن گاه که در آغوش تـــــو بود ...... فرشتـــه اش میخواندے

حــــــــــالا که در آغوش دیگریست .... فـــــــــــــاحشہِ؟؟؟؟
چقـدر اشتبــاه میکننـد آنهـایے کــﮧ میگوینـد:
مــرد بـــاید قـد بلنــد بـاشد...
چشمــ و ابـرو مشکـے بـاشد...
تــﮧ ریشـ داشتــﮧ بـاشد...
پـیـراهن مـردانـﮧ بـپـوشد ......
آستینشــ را کمے تـا بزنــد...موهـا ے دو سانتے داشتـﮧ باشد و ...!!
مــטּ کـﮧ میگویمــ :
مـرد بــاید بـاوجود تمـامــ غرورشـ ، مهربـاטּ بــاشد...
بـاوجود تمامـ لجبـازیهـــایشـ ، وفـادار بـاشد
بــاوجود تمامــ خستگے هایشــ ، صبــور بــاشد...
بـاوجود تمامــ سختے هایشـ ، عاشقـ بـاشد
مرد بـاید محکمــ بـــاشد
پاسخ
#77
می خواهم برگردم به روزهای کودکی :
آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود…
عشــق ، تنها در آغوش مادر خلاصه میشد…
بالاترین نــقطه ى زمین ، شـانه های پـدر بــود…
بدتـرین دشمنانم ، خواهر و برادر های خودم بودند…
تنــها دردم ، زانو های زخمـی ام بودند…
تنـها چیزی که میشکست ، اسباب بـازیهایم بـود…
و معنای خداحافـظ ، تا فردا بود…
زندگــی ...
به من آموخــــت...
همیشه منتظر حمله ی ....
احتمالیه کسی باشم ..........
که به او...
محبت فراوان کــــــــــردم............
:499:
پاسخ
 سپاس شده توسط parnia tajik
#78
دگر از عشق مجنون ها خبر نیست

دگر چشمان لیلی ها به در نیست

نمی بینی دگر تیشه بدستی

نمی بینی دگر از عشق ,مستی

میان کوچه ها آواز خوان کو؟

پری قصه گوی مهربان کو؟

شمیم اطلسی هامان کجا رفت؟

همه دلواپسی هامان کجا رفت؟

چرا فرهاد چشمش خیس و تر نیست؟

به پای بیستون از او خبر نیست؟

چه شد شیرین به صد فرهاد دل داد؟

چه شد فرهاد,شیرین ها کند یاد؟

چه شد یک دل به صدها دل سپردیم؟

و خیل عاشقان یک یک شمردیم؟

کجا شد هق هق مردان دل پاک؟

صدای خش خش هر برگ بر خاک؟

شب مهتاب و سوز عاشقی هست؟

حیاط خانهامان رازقی هست؟

به دل دروازه بسته می شماریم

که بر دیوار دل چند اسم داریم؟

چرا این گونه گشته دل سپردن؟

قسم راحت شده چون نقل خوردن

چرا عاشق فربیبی باب گشته؟

صداقت , یک دلی در خواب گشته؟
پاسخ
#79
درد دارد وقتے كه من عاشقانہِ ہِایم رامی نویسم
دیگران یاد عشقشان مے افتند...
اما تو ....
بیخیالے...
چقـدر اشتبــاه میکننـد آنهـایے کــﮧ میگوینـد:
مــرد بـــاید قـد بلنــد بـاشد...
چشمــ و ابـرو مشکـے بـاشد...
تــﮧ ریشـ داشتــﮧ بـاشد...
پـیـراهن مـردانـﮧ بـپـوشد ......
آستینشــ را کمے تـا بزنــد...موهـا ے دو سانتے داشتـﮧ باشد و ...!!
مــטּ کـﮧ میگویمــ :
مـرد بــاید بـاوجود تمـامــ غرورشـ ، مهربـاטּ بــاشد...
بـاوجود تمامـ لجبـازیهـــایشـ ، وفـادار بـاشد
بــاوجود تمامــ خستگے هایشــ ، صبــور بــاشد...
بـاوجود تمامــ سختے هایشـ ، عاشقـ بـاشد
مرد بـاید محکمــ بـــاشد
پاسخ
#80
نمیدانم تورا می شناسم یا نه اما می دانم تو ساده ای ، مرامی که مردم برای تو می خوانند
دروغ است ! تو ساده ای ،ساده می بخشی ، ساده عشق می ورزی و ساده محبت میکنی ...
زندگــی ...
به من آموخــــت...
همیشه منتظر حمله ی ....
احتمالیه کسی باشم ..........
که به او...
محبت فراوان کــــــــــردم............
:499:
پاسخ
 سپاس شده توسط parnia tajik


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  شعر دلتنگي

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان