10-04-2013، 12:43
تنهایی را باید با خط بریل می نوشتند
شنیدنش کافی نیست ، باید لمسش کرد . . .
شنیدنش کافی نیست ، باید لمسش کرد . . .
|
بخونو دونه هاي مروايده اشكتوتقديمه دلتنگي هات كن |
||||||||||||||
10-04-2013، 12:43
تنهایی را باید با خط بریل می نوشتند
شنیدنش کافی نیست ، باید لمسش کرد . . .
10-04-2013، 14:00
چقدر خوبه بعضی از آدما بدونن که اگر چیزی رو به روشون نمیاری
“از سادگی نیست” شاید دیگه اونقدر واست مهم نیستن که روشون حساس باشی !!!
10-04-2013، 16:55
شاید برایت عجیب ست این همه آرامشم !
خودمانی بگویم ؛ به آخر که برسی ، دیگر فقط نگاه میکنی . . .
10-04-2013، 18:40
من اگر دختر نفرین شده ی اندوهم
یا که از نسل گلی هرزه میان کوهم تو هم آن آدمک چوبیه پیمان شکنی که فقط لایق آتش زدنی .
10-04-2013، 19:51
دل من
دِلـَـــــمــ ؛ گـ ـاهے میــگیـــ ـرَد ! گـ ـاهے میــ ـسوزَد ! و حَتے گــ ـاهے ، گــ ـاهے نـَ ـه خیــلے وَقتـــ هـآ امیـــ ـشِکَند ! امــ ـا هَنـــــ ـوز مے تَپـــَــد به خـُدا
10-04-2013، 21:02
آن گاه که در آغوش تـــــو بود ...... فرشتـــه اش میخواندے
حــــــــــالا که در آغوش دیگریست .... فـــــــــــــاحشہِ؟؟؟؟
10-04-2013، 21:03
می خواهم برگردم به روزهای کودکی :
آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود… عشــق ، تنها در آغوش مادر خلاصه میشد… بالاترین نــقطه ى زمین ، شـانه های پـدر بــود… بدتـرین دشمنانم ، خواهر و برادر های خودم بودند… تنــها دردم ، زانو های زخمـی ام بودند… تنـها چیزی که میشکست ، اسباب بـازیهایم بـود… و معنای خداحافـظ ، تا فردا بود…
10-04-2013، 21:04
دگر از عشق مجنون ها خبر نیست
دگر چشمان لیلی ها به در نیست نمی بینی دگر تیشه بدستی نمی بینی دگر از عشق ,مستی میان کوچه ها آواز خوان کو؟ پری قصه گوی مهربان کو؟ شمیم اطلسی هامان کجا رفت؟ همه دلواپسی هامان کجا رفت؟ چرا فرهاد چشمش خیس و تر نیست؟ به پای بیستون از او خبر نیست؟ چه شد شیرین به صد فرهاد دل داد؟ چه شد فرهاد,شیرین ها کند یاد؟ چه شد یک دل به صدها دل سپردیم؟ و خیل عاشقان یک یک شمردیم؟ کجا شد هق هق مردان دل پاک؟ صدای خش خش هر برگ بر خاک؟ شب مهتاب و سوز عاشقی هست؟ حیاط خانهامان رازقی هست؟ به دل دروازه بسته می شماریم که بر دیوار دل چند اسم داریم؟ چرا این گونه گشته دل سپردن؟ قسم راحت شده چون نقل خوردن چرا عاشق فربیبی باب گشته؟ صداقت , یک دلی در خواب گشته؟
10-04-2013، 21:04
درد دارد وقتے كه من عاشقانہِ ہِایم رامی نویسم
دیگران یاد عشقشان مے افتند... اما تو .... بیخیالے...
10-04-2013، 21:10
نمیدانم تورا می شناسم یا نه اما می دانم تو ساده ای ، مرامی که مردم برای تو می خوانند
دروغ است ! تو ساده ای ،ساده می بخشی ، ساده عشق می ورزی و ساده محبت میکنی ...
| ||||||||||||||
|
![]() |
|||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
شعر دلتنگي |