26-08-2013، 23:01
برگشت پیش عسل اما دید....
|
بیاتو سرگمی بیایی دیگه بیرون نمیری انقد باحاله |
||||||||||||||
26-08-2013، 23:01
برگشت پیش عسل اما دید....
26-08-2013، 23:03
به سراغه عسل رفت ولی پیداش نکرد انگار...
26-08-2013، 23:05
عسل به قصد ازدواج با اون پسر به دیاری دیگه رفته بود اما عرفان...
. . . . . . . . اگه راست میگی ادامه بده ![]()
26-08-2013، 23:07
نمیتونست فراموشش کنه پس تصمیم گرفت....
26-08-2013، 23:09
راهی سفر بشه و از این ازدواج جلوگیری کنه اما همسرش...
. . . . . . ........
27-08-2013، 10:49
که عاشقه عرفان بود نذاشت و به عرفان گفت....
27-08-2013، 10:55
باحال
![]() ![]() ![]() ![]()
27-08-2013، 13:43
عسل فراموشت کرده تو هم فراموشش کن دیگه بسه اما عر فان گفت:
عشق بین منوعسل هیچ وقت ازبین نمیره ودرهمان لحظه همسرش سیلی محکمی برصورت عرفان زد واوسریع ازخانه بیرون رفته وبه سمت ترمینال رفت وبا اولین اوتوبوس حرکت کرد
27-08-2013، 14:31
حوصله ندارم بخدا
| ||||||||||||||
|
![]() |
|||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|