نظرسنجی: این رمان را بنویسم یا نه ؟
این نظرسنجی بسته شده است.
آره
0%
0 0%
نه
0%
0 0%
در کل 0 رأی 0%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

امتیاز موضوع:
  • 117 رأی - میانگین امتیازات: 4.44
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

کره فروش{داستان}

#25
ثروتمندتر از بيل گيتس
از بيل گيتس پرسيدند: از تو ثروتمند تر هم هست؟
گفت: بله فقط يک نفر.
پرسيدند: چه كسي؟

بيل گيتس ادامه داد: سالها پيش زماني که از اداره اخراج شدم و به تازگي انديشه‌هاي خود و در حقيقت به طراحي مايکروسافت مي انديشيدم، روزي در فرودگاهي در نيويورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشريه ها و روزنامه ها افتاد. از تيتر يک روزنامه خيلي خوشم اومد، دست کردم توي جيبم که روزنامه رو بخرم ديدم که پول خرد ندارم. خواستم منصرف بشم که ديدم يک پسر بچه سياه پوست روزنامه فروش وقتي اين نگاه پر توجه مرا ديد گفت اين روزنامه مال خودت؛ بخشيدمش؛ بردار براي خودت.

گفتم: آخه من پول خرد ندارم!
گفت: براي خودت! بخشيدمش!

سه ماه بعد بر حسب تصادف باز توي همان فرودگاه و همان سالن پرواز داشتم. دوباره چشمم به يك مجله خورد دست کردم تو جيبم باز ديدم پول خورد ندارم باز همان بچه بهم گفت اين مجله رو بردار براي خودت.

گفتم: پسرجون چند وقت پيش من اومدم يه روزنامه بهم بخشيدي تو هر کسي مياد اينجا دچار اين مسئله ميشه، بهش مي‌بخشي؟!

پسره گفت: آره من دلم ميخواد ببخشم؛ از سود خودم مي‌بخشم.

به قدري اين جمله پسر و اين نگاه پسر تو ذهن من موند که با خودم فکر کردم خدايا اين بر مبناي چه احساسي اين را مي‌گويد؟!

بعد از 19 سال زماني که به اوج قدرت رسيدم تصميم گرفتم اين فرد رو پيدا کنم تا جبران گذشته رو بکنم. گروهي را تشکيل دادم و گفتم بروند و ببينند در فلان فرودگاه کي روزنامه ميفروخته ...
يک ماه و نيم تحقيق کردند تا متوجه شدند يک فرد سياه پوست مسلمان بوده که الان دربان يک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردند اداره؛

از او پرسيدم: منو ميشناسي؟
گفت: بله! جنابعالي آقاي بيل گيتس معروفيد که دنيا ميشناسدتون.

گفتم: سال ها قبل زماني که تو پسر بچه بودي و روزنامه مي‌فروختي دو بار چون پول خرد نداشتم به من روزنامه مجاني دادي، چرا اين کار را کردي؟
گفت: طبيعي است، چون اين حس و حال خودم بود.

گفتم: حالا مي‌دوني چه کارت دارم؟ مي‌خواهم اون محبتي که به من کردي را جبران کنم.
جوان پرسيد: چطوري؟
گفتم: هر چيزي که بخواهي بهت مي‌دهم.
(خود بيل‌گيتس مي‌گويد اين جوان وقتي صحبت مي‌کرد مرتب مي‌خنديد)
جوان سياه پوست گفت: هر چي بخوام بهم ميدي؟
گفتم: هرچي که بخواهي!
اون جوان دوباره پرسيد: واقعاً هر چي بخوام؟
بيل گيتس گفت: آره هر چي بخواهي بهت ميدم، من به 50 کشور آفريقايي وام داده‌ام، به اندازه تمام آن‌ها به تو مي‌بخشم.
جوان گفت: آقاي بيل گيتس نميتوني جبران کني!
گفتم: يعني چي؟ نمي‌توانم يا نمي‌خواهم؟
گفت: مي‌خواهي اما نمي‌توني جبران کني
پرسيدم: چرا نمي‌توانم جبران کنم؟
جوان سياه پوست گفت: فرق من با تو در اينه که من در اوج نداشتنم به تو بخشيدم ولي تو در اوج داشتنت مي‌خواهي به من ببخشي و اين چيزي رو جبران نمي‌کنه. اصلا جبران نمي‌کنه. با اين کار نمي‌توني آروم بشي. تازه لطف شما از سر ما زياد هم هست!

بيل گيتس مي‌گويد: همواره احساس مي‌کنم ثروتمندتر از من کسي نيست جز اين جوان 32 ساله مسلمان سياه پوست.

________________________________________________________________________________​_____________
با تشكر \mo2mmad
 ڪاش یادمان بماند۰ ۰
 باشڪستن دلـ❤️ـ دیگران                ماخوشبخت ترنمےشویم !!!
 ڪاش بدانیم۰ ۰ ۰                             اگردلیل اشڪ ڪسے شویم 
دیگربا اوطرف نیستیم با خداے او طرفیم۰ ۰
پاسخ
 سپاس شده توسط امیر ، ارمين2012 ، ESSE BLACK


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
داستان های کوتاه - amin - 20-03-2011، 20:15
RE: داستان های کوتاه - mo@mmad - 18-05-2011، 19:39
RE: دا ستان کوتاه - طاها - 20-10-2011، 14:10
RE: دا ستان کوتاه - msit723 - 20-10-2011، 14:21
داستان قشنگ - deymon1 - 26-12-2011، 17:01
داستان عاشقانه - deymon1 - 26-12-2011، 17:09
دو ګرګ - FARID.SHOMPET - 01-01-2012، 14:17
RE: شوهر مریم! - istanbul - 16-01-2012، 22:31
RE: شوهر مریم! - 1939 - 16-01-2012، 22:33
RE: شوهر مریم! - ~SoLTaN~ - 16-01-2012، 23:35
طرف شدن باخر - 202020 - 28-01-2012، 19:29
رنگها(عاطفی - 202020 - 28-01-2012، 19:34
کمربند - آرزو - 03-02-2012، 14:27
فقیر و ثروتمند - mohamad66 - 07-02-2012، 18:02
دختر سی دی فروش - serpico - 21-02-2012، 20:38
مسجد - sanaz_jojo - 28-02-2012، 21:46
صورتحساب - bikas - 07-03-2012، 15:32
RE: صورتحساب - ffrr - 07-03-2012، 16:18
یه داستان کوتاه - Armina - 08-03-2012، 13:35
هیزم شکن - ♥ Sky Princess♥ - 09-03-2012، 10:06
داستانی کوتاه - Armina - 09-03-2012، 16:21
عشق مادر - Hamidreza jefri HHH - 12-05-2012، 14:23
RE: عشق مادر - Amir BF - 12-05-2012، 15:19
RE: عشق مادر - gita mini - 12-05-2012، 15:21
RE: عشق مادر - بهار2 - 12-05-2012، 17:50
قـدرت بـخشش - Armina - 16-05-2012، 9:52
ابراز عشق - Hamidreza jefri HHH - 17-05-2012، 10:36
دروغ (طنز) - Hamidreza jefri HHH - 18-05-2012، 14:29
زندگی - saghar77 - 21-05-2012، 15:50
پنجره - saghar77 - 21-05-2012، 16:11
قدرت کلمات - saghar77 - 21-05-2012، 17:10
یک بنده خدا - sayna - 21-05-2012، 17:11
داستان BRT!!! - saghar77 - 21-05-2012، 20:22
RE: داستان BRT!!! - best~boy - 21-05-2012، 20:47
آن سوی مرز عاشق - benyamin - 22-05-2012، 17:24
تنها راه رسید... - *elahe* - 23-05-2012، 0:04
پسرک خوش شانس - sina.a1 - 30-05-2012، 17:20
RE: پسرک خوش شانس - mohmo - 30-05-2012، 18:12
ما که هستیم؟؟؟ - hell girl - 31-05-2012، 13:48
مادر زنداني - ارمين2012 - 07-06-2012، 13:21
RE: مادر زنداني - ~SoLTaN~ - 07-06-2012، 13:35
RE: شوهر مریم! - anna - 16-06-2012، 22:07
اشتباهی خفن - soheyla - 20-06-2012، 7:36
RE: اشتباهی خفن - soheyla - 20-06-2012، 7:45
RE: اشتباهی خفن - soheyla - 20-06-2012، 7:49
RE: اشتباهی خفن - soheyla - 20-06-2012، 7:53
عشق - Nasim 12 - 23-06-2012، 12:33
عشق لعنتی - Nasim 12 - 23-06-2012، 12:34
یک رویا.... - aCrimoniouSs - 01-07-2012، 11:05
RE: رویا - ...Sara SHZ... - 01-07-2012، 21:02
یک داستان زیبا - benyamin - 02-07-2012، 14:50
مادر - parya2 - 08-07-2012، 19:03
تنها در جنگل - Nasim 12 - 09-07-2012، 17:53
RE: تنها در جنگل - serpico - 09-07-2012، 18:09
RE: تنها در جنگل - best~boy - 09-07-2012، 18:12
RE: تنها در جنگل - pegah-p - 09-07-2012، 18:12
مادر اگر نذر کند - gomnam - 12-08-2012، 11:30
استاد سلام - gomnam - 15-08-2012، 17:20
چند نوجوان - gomnam - 16-08-2012، 13:01
جلد کمپوتها - gomnam - 16-08-2012، 13:02

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  حال بهم زن ترین داستان دنیا(هر اتفاقی که بعد از خوندن داستان افتاد به من ربطی نداره)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان