امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 4.63
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عاشقانه و طنز چیترا (به قلم خودم) حتما بخونید

#34
سلام بچه با فصل نهم رمان چیترا در خدمتتونم.یه سورپرایز دارم اونم اینکه امشب براتون 2 فصل دیگه هم میذارم فقط یکم باید صبر کنیدتا ویرایشش تموم شه چون نزدیک مدرسه هاست بیشتر میذارم شاید تومئرسه ها کم تر فرصت بشه

نظر یادتون نره ممنون



فصل نهم

نمیدونم امروز زمان چقد زود می گذشت من دوست داشتم زمان کندتر بگذره نمخواستم با مهران روبرو شم ولی این عقربه های لعنتی ساعت انگار امروز بیشتر از روزای دیگه عجله داشتند ساعت 12 شد وقت ناهار بود نرفتم سلف شرکت چون میلی به غذا نداشتم بعد اینکه نیم ساعت گذشت در اتاقم رو زدند میدونستم خودشه اجازه ورود دادم اومد نشست روی یکی از صندلی های اتاقم و گفت یه راست میرم سر اصل مطلب

مهران-چیترا من عاشقت بودمو هستم.............

من-هه چه دروغ قشنگی

مهران-نه دروغ نیست من الانم که با برسومه هستم هستم عاشق توام...........


من-با اینکه حرفتو باور نمیکنم ولی پس چرا پس کشیدی؟

مهران-کی گفته من پس کشیدم؟

من- خیلی وقیحی مهران یعنی باز با وجود اینکه زن داری منو میخوای؟

مهران-من زن ندارم برسومه زن من نمیشه.............


من-درست حرف بزن مهران ببینم چی میگی؟

مهران-من برسومه رو به خاطر خودش نگرفتم به خاطر اهدافم گرفتم.............

من-اهداف ؟ چی اهدافی؟

مهران-انتقام......................
من-انتقام؟

مهران-آره انتقام.............انتقام خواهر گلم که الان زیر خرئار ها خاک خوابیده.................

من-یعنی چی؟ مگه برسومه باعث مرگش بوده؟ تو خواهر داشتی پس چرا الان گفتی؟

مهران-برسومه نه برادرش.اون برادر کثیفش......................
من-مهران با اعصاب من بازی نکن بشین همه ماجرا رو برا من تعریف کن

مهران-اسم داداش برسومه بابکه از وقتی که مهدیس 17 سالش بود بهش ابراز علاقه میکرد خواهر مو میگم خواهرم اول هاش زیاد اعتنایی بهش نمیکرد ولی بعد خواهرمم کم کمک بهش علاقه مند شد اینایی رو که میگم حتی مامان بابام هم خبری ندارن چی شد که مهدیس رفت........... هنوز یه معمای حل نشده است براشون

خواهرم برا من خیلی عزیز بود منم برا اون همینطور با اینکه پسر بودم ولی می یومد و همه حرفا دلشو به من میزدد منم از این ماجرا باخبر کرد ولی من از اون اولش به این ماجرا حس خوبی نداشتم ولی ازیه طرفم نمیخواستم احساسات مهدیس رو نادیده بگیرم مهدیس 20 سالش شده بود علاقه وافری به بابک پیدا کرده بود اما بابک دیگه اون بابک قدیم نبود دیگه اونقد که می باید مهدیس رو دوست داشته باشه نداشت مهدیس هم متوجه شده بود هرکاری مکیرد تا باز بابک همون بابک قدیمی بشه ولی نشد که نشد تا اینکه..............

تا اینکه اون بابک عوضی یه روز با مهدیس تماس گرفته بوده و گفته بوده بره خونش میخواد درباره خودشون صحبت کنه مهدیسم میره.مهدیس فکر میکرده که میخواد درباره ازدواجشون صحبت بشه یه روزنه امیده اولش نمیذاشتم بره وی بعد با کلی اصرار خواهش رفت نذاشت منم باهاش برم نگرانش بودم

بر خلاف تصور مهدیس بابک آب اکی رو میریزه رو دست مهدیس که میگه جوون بوده و اشتباه کرده حالا فهمیده احساسش به مهدیس عشق نبوده هوس بوده........................و الانم در آستانه ازدواج با دختر موردعلاقشه

مهدیس از اون به بعد میشکنه خرد میشه ولی صداش درنمیادتا اینکه اون شب لعنتی یعنی شب ازدواج بابک فرا میرسه بر خلاف تصورم مهدیسم با ما اومد مراسم ولی امشب یه جور عجیبی شده بود نمیدونم چش بود همش میخندید وقتی بابک و زنش اومدند حسرت رو تو نگاهش دیدم غم رو تو چشمای نازش دیدم ولی بازم سکوت کرد سکوت..............

اواسط مهمونی بود متوجه شدم مهدیس نیست هر چقد گشتم سالن رو پیداش نکردم تا اینکه یه زن سراسیمه اومد وسط سان و گفت یه دختر رو نمیه جون که رگشو زده تو سرویس بهداشتی سالن پیدا کرده قلب من ریخت نکنه.............

رفتم سمت سرویس بهداشتی ها خواهر من بود مهدیس من بود که به اون فلاکت کشیده شده بود اون شب عروسی تبدیل شد به عزا خواهر تا برسه به بیمارستان نفساش برا همیشه قطع شد دیگه اون چشمای قهوه ای اش رو باز نکرد دیگه منو داداش بزرگه صدا نکرد...........................اونروز من بیشتر از همه شکستم همه در عجب بودن چی شد؟ مامان بابم هم نفهمیدن چون مهدیس و اباک هچوقت هم جلو اونا طوری رفتار نمیکردن که بقیه بفهمم منم دم نزدم ساکت موندم ساکت موندم و گفتم انتقام مگیرم حالا هم وقتش شده میخوام هخمون بلایی رو که بابک سر مهدیس اورد سر برسومه بیارم...............

سلام بچه ها من یه تایپیک زدم که درباره رمانه نظر سنجی رمانمه خواهشا هر کی رمانم رو مخونه بهش سر بزنه

اینم ادرسش
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=57678

سلام بچه ها من یه تایپیک زدم که درباره رمانه نظر سنجی رمانمه خواهشا هر کی رمانم رو مخونه بهش سر بزنه

اینم ادرسش
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=57678
ویرایش شد.
پاسخ
 سپاس شده توسط zahra! ، دختر اتش ، shawkila ، elnaz-s ، عاشق جانگ گیون سوک


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان عاشقانه و طنز چیترا (به قلم خودم) حتما بخونید - Ava-girl - 13-09-2013، 20:00

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  *رمان اسرار يك شكنجه گر*
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان