امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 4.63
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عاشقانه و طنز چیترا (به قلم خودم) حتما بخونید

#35
بچه ها فصل دهم هم براتون گذاشتم بخونید نظر یادتون نرهHeartTongueAngelWink



فصل دهم


باورم نمیشد مهران چی میگفت کلی باهاش حرف زدم که برسومه رو درگیر ان کار نکنه ولی گوش نداد گفت میخواد برسومه رو عاشق کنه و تو بدترین شرایط تنهاش بذاره منم بهش گفتم اگه اینکارو انجام بده باید قید بودن با منو بزنه اصلا برا من قابل درک نبود صبر کنم بشینم مهران یه مدت با یه نفر زندگی کنه بعد که انتقامشو گرفت بیاد با من اینطوری شاید ما هم به خاطر کاری که با برسومه کردیم زندگی خوبی نداشته باشیم ولی ازیه طرف هم من عاشق مهران بودم و نمیخواستم از دستش بدم ا زیه طرف خوشحال بودم که مهران عاشق برسومه نیست ازیه طرف هم ناراحت که میخواد اینکارو بکنه و از این ناراحت که یه مدت باید برای برسومه ادای عاشقا رو دربیاره و من حسودیم میشد.......

ولی مهران زیر باز نمی رفت و می گفت تو هم برا من میمونی...........

با این مسائلی که پیش اومده بود پیش خودم میگفتم کاش هیچوقت با اپامه به شرکت زانیار نمی رفتم کاش هیچ وقت پیشنهاد کار در شرکت رو از مهران قبول نمی کردم ولی از یه طرف عشق مهران این فکرارو از سرم بیرون میکرد واقعا من عاشق چی مهران شده بودم؟نمیدنم هنوز دلیل قانع کننده ای برای خودم پیدا نکرده بودم دلیل داشتم ولی............

دیگه مثل قبل اونقد ناراحت نبودم ولی خوشحالم نبودمهران داشت بد راهی رو انتخاب میکرد نبایدبذارم وارد این راه بشه..........
امروز قرار بود با مهران برم سر خاک مهدیس..............

قرار بود صبح بیاد دنبالم اول بریم بهش زهرا بعد بریم شرکت..........

اس داد که پایین منتظرمه منم رفتم پایین تو ماشینش نشستم سلام دادم اونم جوابمو داد اما معلوم بود سرحال نیست......... باورم نمیشد اینقد وابسته خواهرش باشه منو سامان که همیشه عین سگ و گربه به جون هم میفتادیم و فقط در مواقعی که بهم نیاز داشتیم با هم مهربون می شدیم........ تر خدا نیگاه میکینی عشق میچیکه از ما دوتا خواهر وبرادر...........

تا بهشت زهرا حرفی بیمون رد وبدل نشد وارد بهشت زهرا شدیم تو قطعه ای که خواهرش خاک شده بود نگه داشت منو با خودش برد سر ارامگاه خواهرش چشمم که به عکس مهدیس افتاد دلم آتیش گرفت مهران حق داشت آروم نباشه عکس دختری رو دیدم که با قیافه ی مظلومش به من زل زده بی اختیار منم گریه گرفت

مهران- می بینی خواهرمو خواهر ناز من که الان باید کنارم بود موضوع عاشق شدنمو بهش مگیفتم منو تنها گذاشت رفت همشم تقصیر اون بابک عوضیه من انتقام خواهرمو مگیرم چیترا انتقام میگیریم که باعث شد دیگه نتونم صدای خنده های قشنگ خواهرمو بشنوم .......مهدیس یه سنگ صبور بود برا من.............سنگ صبور من حالا زیر این سنگ خوابیده.........................

سرمو اوردم بالا و گفتم منم باهاتم مهران...........
نمیدونم چی شد که این حرف از دهنم پرید بیرون....................
ولی مهران با حرکت سرش حرفمو تایید کرد.................
ویرایش شد.
پاسخ
 سپاس شده توسط zahra! ، دختر اتش ، shawkila ، beauty ، elnaz-s


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان عاشقانه و طنز چیترا (به قلم خودم) حتما بخونید - Ava-girl - 13-09-2013، 21:51

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  *رمان اسرار يك شكنجه گر*
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان