امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان بی کسی ها حتما بخونید

#20
فصل ششم
با شنیدن صدای در یک جورایی دلم ریخته بود به اطرافم نگاهی کردم و بلند شدم. اقای امیری هم وارد اتاق شد و گلدان و تکه های کاغذ را نقش بر زمین دید. من هم با سرعت جلو رفتم تکه های ان کاغذ نفرت انگیز وگلدان خاطراتم را جمع کردم و گفتم: ببخشید این جا کمی نا مرتب است. به من که خم شده بودم و ان وسایل پاره و شکسته را با سرعت از روی زمین جمع می کردم نگاهی انداخت و گفت: چه چیزی روی در بوده؟
-مایل به صحبت در باره ان نیستم ولی چیز مهمی نبود.
می دانستم که از چشمان ور قلمبیده ام فهمیده است که گریه می کردم ولی با این حال نگاهم را از نگاهش می دزدیدم. به او که هم چنان پشت در بودم گفتم بفرمایید بنشیند.
او هم با ناراحتی و عصبانی صندلی را جلو کشید و نشست و گفت: متاسفم تقصیر من بود.
- نه اصلا تقصیر شما نیست.هر دوی ما می دانیم که این کار ها را چه کسی انجام داده، از یکی مثل او چه انتظاری می رود؟ بگذارید تقلا کند به چیزی دست پیدا نخواهد کرد.
-ولی اگر من ان روز شما را ان طور تنها نمی گذاشتم این اتفاقات نمی افتاد.
-در اصل ماجرا تفاوتی به وجود نمی امد. در ضمن مگر تقصیر شما بوده، شما در اتاقتان زندانی بودید حالا هم که اتفاقی نیافتاده یک گلدان شکسته و یک برگه پاره شده.
-گلدان.....؟ به روی میز و تکه های چینی روی زمین خیره شد و گفت: گلدانتان شکسته؟؟ این هم کار او بوده؟ از حرف هایم پشیمان شدم ای کاش اصلا حرف گلدان را نمی زدم. ساکت مانده بودم جوابی نداشتم ناراحت و عصبانی هم بودم. دوباره گفت: گلدانتان حتما خیلی با ارزش بوده.
-بله یادگاری پدر و مادرم بود. و بدون این که خودم بدانم یک قطره اشک از چشمانم جاری شد سریع برگشتم و چند کتاب از قفسه ام برداشتم و برگشتم نزد اقای امیری نشستم و گفتم: خانم زارعی معلم شیمی را می گویم خیلی خانم خوبی هستند فقط زیاد امتحان می گیرند نه؟؟ با بی میلی نسبت به موضوع صحبتمان سری تکان داد و حرف هایم را تایید کرد. منه هم که از ناراحتی او خیلی خیلی ناراحت بودم دوباره گفتم: عیبی ندارد. چرا خودتان را عذاب می دهید؟ یک گلدان شکسته و یک برگه بی ارزش پاره شده.
-ولی اصلا از ان عکس هم که بگذریم گلدانتان، گلدان با ارزشی بوده.
-خب که چی؟ از کجا معلوم دست خودم به ان نخورده و افتاده و شکسته یا اصلا نه در ان صورت می فهمیدم، حتما پنجره باز مانده، باد وزیده و این چینی ظریف هم  افتاده و شکسته. اصلا دیگر برایم مهم نیست.
- برای همین هم گریه می کردید.
-گریه نمی کردم کمی دلم گرفته بود. شما چرا انقدر ناراحتید؟ اصلا تقصیر شما بوده که ان برگه را ان جا چسباندند که اصلا هم نبوده گلدان به شما چه ربطی دارد؟
-اگر من بهانه دست او نمی دادم این اتفاقات اصلا نمی افتاد.
-سارا در هر صورت زهرش را می ریخت اصلا شاید کار سارا نبوده.
-چرا بوده کس دیگری نیست که شما را و حتی من را اذیت کند یعنی ... کس دیگری از دوستی ما ناراحت نیست.
ان روز کاملا از ناراحتی اقای امیری و عصبانیت و زدگی اش از سارا مطئن شدم. کلا همه ان اتفاقات به نفع من تمام شد. در طول ان هفته سارا در چاه خود کنده اش حسابی دست و پا می زد. در ین میان با کمتر شدن مزاحمت های گاه و بی گاه سارا دوستی من و اقای امیری هر روز و هر روز محکم تر میشد.کم کم اخر هفته نزدیک می شد اخر این هفته روز دیدار خوانواده ها بود. از این روز متنفر هستم.چون مثل بچه های بی چاره ای می مانم که سرگردان به دنبال روح پدر و مادرش است. ولی خب از طرفی هم از این که یک روز کاملا تعطیل را داشتم هم خوشحال بودم. من مثل همیشه به باغ رفتم کمی قدم زدم و به اتاقم برگشتم و کمی درس خواندم. کم کم صدای اولین ماشین ها شنیده می شد. همه جا ساکت بود تا این که زنگ زده شد. همه باید به سالن اجتماعات می رفتیم. من هم مثل دیگران اما خیلی بی حال تر و ناراحت تر به ان جا رفتم. و تمام مدت در این فکر بودم که اای امیری در این شوغی متوجه من که چه قدر ناراحت هستم نخواهد شد.
 سپاس شده توسط jinger ، elnaz-s ، neda13 ، elika.ja ، اگوری پگوری


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان بی کسی ها حتما بخونید - ارتادخت - 21-09-2013، 0:36

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  *رمان اسرار يك شكنجه گر*
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان