امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان طنز پیرمرد و اسانسور(بسیار جالب)

#12
Big GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig Grin
[rtl]روي قبرم مينويسم ساکت،اينجا يکي خوابِ که دلش نميخواد پاشه[/rtl]
[rtl]روي قبرم مينويسم تابوت من يه کشتيِ يه نفره بودش که خارج کرد منو از دنياي راکد[/rtl]
[rtl]روي قبرم مينويسم کسي طلب آمرزش نکنه[/rtl]
[rtl]من اهل التماس کردن نبودم و نيستم[/rtl]
[rtl]کار بدم بيخ ريش خودمه[/rtl]
[rtl]اهل اينکه کسي ريشمو نبينه نيستم...[/rtl]

پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: داستان طنز پیرمرد و اسانسور(بسیار جالب) - ''HeisEnbErg'' - 27-10-2013، 20:05

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  جوکهای خفن و بسیار خنده دار
  یه داستان خنده دار
  داستان های کوتاه خنده دار
  طالع بینی بسیار جالب دانشجویی
Big Grin جملات بسیار خنده دار و جالب (فقط بخند)
  داستان ترسناک من و دوستام در جنگل...کاملا واقعی...نیای پشیمون میشی
Wink داستان خنده دار سه زن در بهشت !
Video وردهای داستان های هری پاتر « قسمت چهارم »
  داستان طنز در مورد زن و شوهر
  داستان های کوتاه و طنز

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان