امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان نرو این راه رفتن نیست.به قلم:خودم

#10
قسمت پنجم

با خودم گفتم:برم بهتره امروز که بیکارم حوصلم سر میره
-مینا مینا صبر کن منم میام
-باشه
-حالا با کدوم دوستت می خوایم بریم؟
-نسترن
-اها.ماشین داره؟
-اره
گوشیه مینا داشت زنگ می خورد
-جواب بده دیگه
گوشیرو برداشت اروم یه چیزی گفت که من نشنیدم
-مینا کی بود کلک؟
-هیشکی بابا مزاحمه
-خب جواب نمیدادی دیوونه
-ولش کن بابا.
نسترن اومد دنبالمون.پرشیا داشت.سوار شدیم.گوشیه مینا همچنان زنگ می خورد.
نسترن:
-مینا خب بذار رو سایلنت اون لامصبو
من:
-همینو بگو والا
بعد از چند دقیقه گوشی من زنگ خورد.از تو کیفم دراوردم شایان بود نمی دونستم بردارم یا نه
-مینا شایانه
-خب جواب بده دیگه
-الو سلام
-سلام شقایق خانم خوبین؟
-بله ممنون شما خوبین؟
-منم خوبم.امشب بیکارین؟
-ااام ام امشب؟
-بله
-خب اره.کاری دارین؟
-راستش تو خونه مجردیم یه مهونیه دوره همیه می خواستم دعوتتون کنم
-یعنی پارتی دختر و پسر؟
-نه یه مهمونی ساده تشریف میارین؟
-باشه
-خیلی ممنون.ساعت 8 می بینمتون
-بای
مینا:
-چی گفت؟
-هیچی گفت یه مهمونیه دورهمیه امشب شماهم بیان
نسترن اروم به مینا گفت:
-خاک تو سرت خب گوشیتو جواب می دادی
من:
-چه ربطی داره
مینا:
-ااا خب منظورش اینه که گوشیمو می دادم به نسترن دوتا فش ابدار بهش میداد
بلاخره رسیدیم به مرکز خرید.ایندفعه مثله دفعه پیش از این که می خواستم ببینمش زیاد خوشحال نبودم.بیش تر به این فکر می کردم که بهش بگم دوسش دارم یا نگم
یه یکی  دو ساعتی تو فروشگاه چرخ زدیم و برگشتیم
-ممنون نسترن جون خدافظ.مینا جون بابای
سریع اومدم خونه و رفتم سر کمد دنبال لباس مناسب بگردم.نمی دونستم لباسم لختی باشه بهتره یا پوشیده.بعد از چند دقیقه گشتن یه پیرن مشکی تا زانو و یه ساپورت و یه شال مشکی حریر برداشتمو پوشیدم و موهامو اتو کردم ریختم دورم یه مانتو خردلی تنم کردم با یه کفش مشکی و زنگ زدم اژانس.حدودا نیم ساعت تو راه بودم تا بلاخره رسیدم خونه مجردی شایان.وقتی رفتم تو خونه یه هفت هشت ده پسر با دوست دختراشون بودن شایان هم منتظر من نشسته بود
-سلام سلام سلام
به همه سلام کردم و رفتم تو اتاق مانتومو در اوردم و رفتم نشستم پیش شایان.شایان یه جوری می خواست به همه منو دوست دخترش معرفی کنه
به من گفت:
-چطوری عشقم؟
رفتار و صحبت کردنش با همیشه فرق می کرد.مات و معبود مونده بودم دیگه بهم نمی گفت شقایق خانوم
-خوبم ممنون
واقعا نمی دونستم چی باید بگم.دستشو انداخته بود دورمو منو می چسبوند به خودش.اول فکر کردم شاید مست شده باشه.ولی بعد از چند دقیقه دیدم رفت تو تراس و با اشاره به من گفت توهم بیا.رفتم.گفت:
-واقعا معذرت می خوام شقایق خانوم.جلوی دوستام مجبور بودم اینطور رفتار کنم
-خواهش میکنم.حالا چرا جلوی اینا باید اینطور رفتار کنید؟
-خب چون ایناهم همینطوری با دوست دختراشون رفار می کنن دیگه.یه خواهشی دارم
-بفرمایید
-میشه وقتی موزیک گذاشتم باهم برقصیم؟
-باشه
رفتیم تو خونه.نمی دونم حسم چی بود.یکم ناراحت شدم که گفت جلوی اینا باهاتون اینطور رفتار میکنم
موزیکو گذاشت دستمو گرفت و باهم رقصیدیم.اون پسرا و دخترای دیگه هم باهم می رقصیدن
حدود 1 ساعت رقصیدیم که من خسته شدمو گفتم
-میشه تمومش کنیم؟
-باشه الانم دیگه باید شام بخوریم.دختر پسرا بشینین دیگه بسه وقت شامه
همه نشستیمو شام خوریم و بعد از شام مشروب اوردن نمی خواستم بخورم یعنی خوده شایان هم می گفت اگه دوست نداری نخور من خودم هم نمی خورم.خوشحال شدم گفت منم نمی خورم.وقتی مشروب خوردیم یکم ورق و تخته بازی کردیمو قلیون کشیدیم بعدش همه رفتن خونشون
-شقایق خانم برسونمتون؟
-نه ممنون با اژانس میرم
-خواهش میکنم تعارف نکنید من میرسونمتون
-باشه ممنون
سوار شدیم.تو ماشین چند بار گوشیش زنگ خورد و جواب نداد.نمی خواستم دخالت کنم که کیه داره بهش زنگ می زنه.
وقتی رسیدیم دم خونه
-مرسی اقا شایان بابت مهمونی و اینکه رسوندیم
-خواهش می کنم.پس دیگه اگه رفتار و حرف ناپسندی زدم ببخشید
-نه بابا شما که کاری نکردید خدافظ
-خداحافظ

اینم عکس شخصیت های مهم رمان

این شایان
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان نرو این راه رفتن نیست.به قلم:خودم

این میناست
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان نرو این راه رفتن نیست.به قلم:خودم

اینم شقایق
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان نرو این راه رفتن نیست.به قلم:خودم
پاسخ
 سپاس شده توسط ♥h@di$♥ ، تیناجونی ، S*A*H*A*R ، Mσηѕтєя Gιяℓ ، ★~Ѕдула~★ ، shawkila ، asallllllllll ، Shadow of Death ، پری خانم ، мoвιɴα т


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان نرو این راه رفتن نیست.به قلم:خودم - Mᴏʙɪɴᴀ - 08-11-2013، 15:52

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان