03-02-2014، 23:36
خانه ی بالای تپه مدت ها بود متروکه و آرام بود
فقط گاهی صدای مردی میامد که آرام میگفت:کاترینا....
کاپیتان بل فورد همراه با همسر زیبایش خانه ای ساختند بر بلندای تپه
پس از اتمام کار ساخت خانه
کاپیتان بل فورد به ماموریتی در وسط دریا فرستاده شد
سال ها همسر کاپیتان بل فورد منتظر همسر خویش ماند
روزی یکی از مستخدمیم خانه با فریاد دیگران را خبر کرد
خانم بل فورد پس از بازگشت به خانه به اتاق خویش رفت و از مستخدم خانه درخواست یک لیوان شیر داغ کرد و خود بر روی صندلی اسبی کنار شومینه ی اتاق نشست.
وقتی مستخدم به اتاق بازگشت پنجره باز بود و باد شدیدی از بیرون میامد
اثری از خانم بل فورد نبود
ولی سر نیمه سوخته ی کسی در شومینه پیدا بود
فقط گاهی صدای مردی میامد که آرام میگفت:کاترینا....
کاپیتان بل فورد همراه با همسر زیبایش خانه ای ساختند بر بلندای تپه
پس از اتمام کار ساخت خانه
کاپیتان بل فورد به ماموریتی در وسط دریا فرستاده شد
سال ها همسر کاپیتان بل فورد منتظر همسر خویش ماند
روزی یکی از مستخدمیم خانه با فریاد دیگران را خبر کرد
خانم بل فورد پس از بازگشت به خانه به اتاق خویش رفت و از مستخدم خانه درخواست یک لیوان شیر داغ کرد و خود بر روی صندلی اسبی کنار شومینه ی اتاق نشست.
وقتی مستخدم به اتاق بازگشت پنجره باز بود و باد شدیدی از بیرون میامد
اثری از خانم بل فورد نبود
ولی سر نیمه سوخته ی کسی در شومینه پیدا بود