امتیاز موضوع:
  • 5 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بیزارم از آن عشق که...

#4

فرصتی نمانده پاهایم خسته است . باید رفت باید رها شد از حصار تنهایی و این جسارت




مرده ... نمی دانم چگونه...چراها در مقابل دیدگانم ریلی به امتداد تمام زندگی ساخته اند...




شبانه آرزوهایم را در ژرف ترین نقطه کابوس زده ام دفن می کنم .... و بابقچه خاکستری




خاطراتم راهی شهر رویایی خیال می شوم و از جاده های پر از ابهام و تردیدی که تو برایم




درست کردی می گذرم و چشم به راهی می بندم که هیچ امیدی به پایانش نیست.....




گام های لرزانم سکوت سردم را می شکند .... و من در برهوت تنهایی خویش به شمارش




گام هایم می پردازم . گام هایی که ارمغانی جز نرسیدن ندارند ......
cryingcryingcryingHeart
A Friend is nothing but a known enemy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
بیزارم از آن عشق که...
پاسخ
 سپاس شده توسط Ayria ، MINA JOON


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: بیزارم از آن عشق که... - melodi+ - 03-07-2012، 16:17


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان