اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان واقعی،عاشقانه و غمگین

#1
پسره به دختری که تازه باهاش دوست شده بود میگه :
امروز وقت داری بیای خونمون؟
دختره : مامانم نمیذاره با چه بهونه ای بیام؟
پسره : بگو میخوام برم استخر...
دختره اومد خونه دوست پسرش
پسره : تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن، برو تو حموم موهاتو خیس کن!
وقتی دختره میره حموم، پسره به دوستاش زنگ میزنه...
پسره و دوستاش یکی یکی...
این آخری که رفت حموم، نه یک ساعت نه دو ساعت، موند تو حموم...
دیدن این دیر کرد، رفتن حمومو یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو باهم زدند و گوشه حموم افتادن

و روی دیوار حموم نوشته :
نامردا خواهرم بود
پاسخ
 سپاس شده توسط ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖ ، فرهاد1370 ، (K)aLanta(R) ، shawkila
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
داستان واقعی،عاشقانه و غمگین - دریا24 - 26-02-2014، 19:51


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان