امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان جدبد با نام (زیادی عاشقت شدم )نوشته خودم ( مخصوص دوستداران رمان )

#10
(پست دهم)
bmw قرمزم رو سوار شدیم و راه افتادیم.استثنائا اندفه با ماشین من رفتیم خواستگاری !!! وقتی رسیدیم برگشتم به طرف الناز و گفتم - اولالا الناز ما رو کجا آوردی اینجا خونس یا قصره؟؟؟(البته خونه خودمونم مثل همون بود ولی خب باور نمیکردم سطح خانواده دختره مثل ما باشه) - من که بهت گفتم . مطمئنا اندفه هیچ ایرادی نمیتونی از سوگند بگیری - ببینیم و تعریف کنیم . زنگ رو زدیم وارد خونه شدیم . اولین نفر آقای پناهی بود که پدر سوگند بود بود بعد سهیل و بعد مادرش اومدن پیشواز و سلام کردیم . خیلی خانواده خوب و محترمی بودن و من به الناز به خاطر داشتن چنین دوستی با اینکه حتی خودشم ندیده بودم قبطه میخوردم . ما رو راهنمایی کردن تو و نشستیم . بعد از چند دقیقه تو فکر بودم که یه دختر با قد بلند و هیکل خوش فرم اومد . موهاش که از زیر روسریش زده بود بیرون قهوه ای بود . ابروهاش کشیده و مدل دار و رو به بالا بود .چشماش !!! لا مصب چه چشمایی داشت . قهوه ای تیره بود . بینی خیلی کوچیک با لبای کوچیک و صورتی ملایم . گونه هاشم یه هاله صورتی ملایم داشت . یه مانتو قهوه ای کرم با شلواز قهوه ای و کفش پاشنه بلند کرم و یه روسری قهوه ای بلند که موهای جلوشو کج داده بود . ای خدا چرا من دلم داره اینجوری میشه ؟؟؟!!! داشتم فکر میکردم که یه سینی اومد جلوم اما قبلش بوی عطر خوشبوی سوگند که آدم و مست میکرد رفت تو بینیم که چشمامو بستم و با لذت یه نفس عمیق کشیدم که یه دفه سوگند گفت - بفرمایید - ممنون .سرم رو بلند کردم که چشمای آبیم تو چشمای قهوه ایش گره خورد اما برعکس همه دخترا که نگاه نکرده نیششون باز بود سوگند یه اخم قشنگ کرده بود . یه لحظه حس کردم دلم لرزید . همینجوری داشتم نگاش میکردم که احساس کردم پام داغ شد بعد هم مثل دخترا چشمامو بستم و از ته دل جیغ بنفش کشیدم . سوگند با نگرانی سینی رو روی میز گذاشت و اومد جلوی منو گفت - چی شدین ؟ یه نگاه به الناز انداختم که به جای اینکه بیاد جلو بگه داداش چی شدی داشت از ته دل یه خنده بی صدا میکرد . منم وقتی النازو دیدم نا خداگاه قهقه زدم . یه دفه انگار همه منتظر بودن چون اونا هم زدن زیر خنده اما سوگند با همون اخم داشت منو نگاه میکرد ( چه بد اخلاق ) . چون من اخرین نفری بودم که چایی برمیداشتم سوگند رفت نشست . یه ساعتی بود که همه داشتن با هم حرف میزدن اما من نمیدونم چم شده بود چون از همون اول زو مکرده بودم رو قیافه سوگند اما اون خودشو به ندیدن زده بود . این جلسه برای آشنایی بود برای همین هم حرف خاصی توش زده نشد . بعد از یه ساعت و نیم اماده رفتن شدیم . از همه خدافظی و بابت مهمون نوازیشون تشکر کردیم . کلا از همون لحظه اول از این خانواده خوشم اومده بود و انگار که چند ساله میشناسمشون.
( 22/12/92 )

اینم پست جدید .
دوستان دقت داشته باشین که اخر هر هفته پست گذاشته میشه چون هنوز تموم نشده و دارم مینویسمش . اگه پستاشو تند تند بزارم مجبورم رمانم تند تند و بدون فکر و تمرکز بنویسم و اون موقع خراب میشه پس لطفا نظر و پیام خصوصی ندین که زود بزار و چرا نمیزاری .
باز هم از حمایتاتون بی نهایت ممنون و سپاسگزارم و میخوام بدونید که خیلی دوستون دارم و قدردان محبتاتون هستم و فراموششون نمیکنم .
باز هم ممنون.
HeartHeartHeart
دلگیر شدم از این شبا از هرچی عشقه بعد تو
دستی نبود باور کنه سردی دستای منو
این رابطه تموم شد و روزای خوب یادت نموند
یادت میاد کی با تو بود
کی تو رو تا اینجا رسوند ؟؟؟؟؟؟
پاسخ
 سپاس شده توسط hanieyh ، kimia kimia1378 ، ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖ ، Roz77


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان جدبد با نام (زیادی عاشقت شدم )نوشته خودم ( مخصوص دوستداران رمان ) - ♥♥♥♥♥♥ girl sky ♥♥♥♥♥♥ - 13-03-2014، 15:30

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  *رمان اسرار يك شكنجه گر*
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان