امتیاز موضوع:
  • 7 رأی - میانگین امتیازات: 4.57
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان.دوســــــه تا شیطوناآآ خهلی باحاله!!هیجانی عاشقانه خیلی خوشمله .. بیا بخون

#17
نفس :
سرهنگ همان طور که سعی داشت خنده اشو مهار کنه رو به ارمین گفت:سرگرد بچه ها رو ببر خونه و خودتم فردا اداره باش
ارمین احترام گذاشت و گفت :چشم قربان
سرهنگ هم رفت بیرون
ببیچاره ارمین
وایسا ببینم مگه ارمین سرگرده?????
نگین و نگارکمک من کردن تا بریم بیرون
من:با چی میخوایم بریم??
تارا:شما بامن بیاید
اروین :ماهم هویج ???
تارا:ببخشید ولی شما هم با ماشین من میاید
نگار:چی چجور???جا نمیشیم
تارا: خب اگه اصرار دارید می تونید پیاده بیاید
ارمین:من ماشین دارم
عجبا این ماشین داشتو ساکت بود???

بدجنس!!!!!!!!
نگین:خب پس ماهمه با ماشین ارمین میریم .
تارا:حالا که اصرار دارید باشه .پس من رفتم
عهه بابا این یک تعارفی کرد تو چرا جدی گرفتی?
تارا رفت و ارمین روبه نگین با قیافه ی خنده داری گفت: می گن تعارف اومد نیومد داره??
نگین با یه قیافه ی مظلوم :خب چی کار کنم??
آیدین :مجبوریم همه امون دوستانه تر بشینیم
نگار:حالا ماشین کوش?
اروین:یک خیابون بالاتره
نم:فکرشم نکن که من پیاده تا اونجا بیام
آیدین:خب ما میریم ماشین رو میاریم
الهی قربونت برم خوش خدمت جان

من:باشه
و ما نشستیم لب جوب منتظرشون تا بیان
نگین:چجوری میخوایم بشینیم ??
نگار:چهارنفر عقب و دونفر جلو
من:چهار نفر چجوری عقب جا بشن?
نگین:اصلا بزار ماشین بیاد بعد تصمیم میگیریم
و اینجوری به ماگفت خفه شید ترشیده ها
آخ آخ چقدر وقته شیطونی نکردم
در اسرع وقت پیگیری میکنم
آخ اینا چرا نمیان ??گوریلا!!!!
بالاخره بعد یک عمری پسرا پیدا شون شد و جلوی ما پارک کردن
اروین:خانم برسونمتون???
نگار:نه ممنون منتظر دوست پسرمم
اروین:باور با ما بیشتر بهت خوش میگذره.
نگار:متاسفم
اروین:آقا فقط یه شب بیا تو بغل من بعدش هم .....
که نگار با کیف نگین محکم زد تو صورتش و گفت:
پسره ی خر این چه حرفی جلو بچه میزنی
من با لبخند:تو رو خدا مراعات منو نکن داداش ادامه بده
اروین:آخ آخ زن بد .مگه زنم دست بزن داره???
نگار:نه پ فقط شما مردا فقط باید بزنید
ایدین :پس چی?
منم در جوابش گفتم :استاد ما بهم میرسیم
که با جوابی که داد دهنم کف کرد
آیدین :ایشالله
منظورش چی بود??!
انگار هیچکی متوجه این حرف آیدین نشده بود
نگین:ارمین آب داری???
ارمین:اب واسه چی ??
نگین:میخوام به جنگلای زیر پام آب بدم .بابا سوار شید دیگه
و این شد که کمی خواهرانه تر نشستیم
ما و آیدین عقب بودیم و اروین و ارمینم جلو
ما که قشنگ داشتیم له میشدیم من
و نگین دم پنجره سمت راست نگار پنجره سمت چپ و آیدینم وسط
این آیدین بدجنس تا جایی که میتونست باز نشسته بود
به حدی که لای پاهاش یه زاویه 45در جه میساخت ما سه تا هم به زور جا شده بود و البته در حال له شدن بودیم .دیگه نمی شد تحمل کرد .دستمو به صندلی جلو تکیه گاه کردمووایسادم وسط دوتا صندلی

البته نصفه نیمه چون سرم میخورد به سقف
ارمین:میخوای تا آخر راه همینجوری وایسی ??
من:بابا ااینجوری. خیلی بهتر تا اینکه لوزالمعده ام جاش با ششم عوض کنه
ارمین:باشه هرجور راحتی
فکر کنم یه ربعی میگذشت که همون جور وایساده بودم و تقریبا درحال مرگ بودم
بس که خسته بودم
اخه خیلی خوابم میومد و هنوز تا رسیدن به خونه دوساعته مونده بود(ماشالله تو که خرس قطبی گذاشتی توجیبت)
آقا ما رسیدیم به یک دست انداز و به شدت از روش رد شدیم جوری که همه اعضای ماشین از دم پرت شدن هوا و بعد افتادن سرجاشون
ولی من لای پای آیدین نشسته بودم
در حقیقت سقوط کرده بودم
با خجالت خواستم پاشم(خجالت????!!!!!!)
که آیدین با پاهاش محکم تر منو گرفت
دیگه فکر کنم کاملا سرخ شده بودم
آیدین:بشین،پاهات درد میگیره
وایییی خدا
دارم میمیرم
سعی کردم کمی جمع تر بشینم و جلوتر برم تا خیلی باهاش در تماس نباشم اما مگه میشد???
چنان منو سفت چسبیده بود که دریغ از یک میلیمتر تکون خوردن
یک نگا به افراد داخل ماشین کردم
نگارو اروین دوتایی که خواب بودن
ارمین و نگین هم داشتن سر یه موضوعی آروم آروم صحبت میکردن
فقط نمی دونم این آیدین چکار میکنه ??
هی چشمام بسته میشد و سرم پرت که باعث میشد دوباره چشمامو باز کنم
دفعه آخر نمیدونم سرم کجا قرار گرفت ولی خیلی خوب بود
یکم سرمو بلند کردمو دوباره گذاشتم رو متکامو بعدن خوابیدم
..!!!

نفس:
وای این صدای دومب دومب چیه ???
آروم چشمامو باز کردم
خوب اینکه یک لباس مردونه ی قهوه ایه
لباس مردونه????
من کجام???
سرمو بلند کردم

آیدین??????????
یعنی من??????
لبمو گاز گرفتم
یعنی من تو بغل ایدین خوابیدم????
وای ابروم رفت بر فنا
آروم خواستم ازش فاصله بگیرم که تکوین خورد و سرشو آورد نزدیک گوشم
وا مگه خواب نبود ???
گفت:جاتون خوب بود??می خوای اگه راحت بود هر شب اینجا بخوابی
احساس کرد لبوی کامل شدم
خدای من
این چرا این قدر پرو شده???
با دیدن صورت سرخ من گفت :خوب حالا نمی خواد خجالت بکشی تو که راحت خوابیدی حالا بزار یه خوده من بخوابم
و سرشو گذاشت رو شونه ام
آیدین خان تاوان مسخره کردن منو میدی
به همین زودی
یک نگاه به ساعت کردم بابا من که کمتر از یک ساعت خوابیدم
یک نگاه به بچه ها کردم نگار کماکان خواب بود
ولی اروین بلند شده بود و داشت با ارمین در مورد یه چیزی بحث میکرد
نگینم که خواب
آقا این ماشین خواب اوره
ولی خوب از دو روز پیش بچه ها خواب درست حسابی نداشتن
هوففف الان نیم ساعته که از خواب بیدار شدم و حوصله ام سریده بدجور
یک نگاه به شونه ی چپم که آیدین سرشو روش گذاشته بود کردم .
آخی نازی گودزیلای من چه ناز خوابیده .شتررررر
چقدم سنگینه
ولی خداییش کل وزنه سرشو رو شونه ام نذاشته ها
داشتم بالبخند نگار میکردم که اخم کرد
اوه اوه اخمشو
دست راستمو آوردم بالا و با انگشت اشاره ام گذاشتم بین دوتا ابروهاش که اخمش باز شه
تا دستم رو گذاشتم احساس کردم چشماش لرزید
سریع برگشتم سمت ارمین و ازش پرسیدم : کی میرسیم??
که اونم گفت :تا بیست دقیقه دیگه میرسیم
دوباره شروع کرد حرف زدن با اروین
چقد.این دوتا میحرفن
بیست دقیقه بعد که رسیدیم در خونه
ارمین گفت بچه ها و بیدار کنم
من اول از همه آیدین رو بیدار کردم که یه وقت این صحنه و نگار و نگین نبینن که ابروم میره
بعدم دخترا رو بیدار کردیم
و وارد خونه شدیم

********
صبح زود تر از همه از خواب پاشدم
مثل یک دختر خوب صورتم رو شستم و منتظر بچه ها بودم تا بیدارشن

اما....
با نقشه ای که تو ذهنم داشتم اروم و خبیث خندیدم
بیچاره آیدین
ولی حقشه پسره ی بیشعور
وجدان:نفس سعی.کن آدم باشی
من:چجوری وجدان جان??
وجدان:امممم اممم خب....هیچی به کارت برس
و این شد شروع نقشه ی من برای آیدین خان

یوهااااااااااا



بسپاسیدـ



رمان.دوســــــه تا شیطوناآآ خهلی باحاله!!هیجانی عاشقانه خیلی  خوشمله .. بیا بخون
 سپاس شده توسط _ʀᴇᴠᴇʀsᴇ sᴇɴsᴇ_ ، پری خانم ، تارا14 ، mosaferkocholo ، NeginNg ، ♫♪ RoZa ♪♫ ، کابوس عشق ، خخخخ ، الوالو ، ماهان ع ، small rose ، Par_122


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان.دوســــــه تا شیطوناآآ خهلی باحاله!!هیجانی عاشقانه خیلی خوشمله .. بیا بخون - سهیل@@@@@@@@@@@ - 03-07-2014، 13:34

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  *رمان اسرار يك شكنجه گر*
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  یـه داســتان واقعـی از یه دختر مجرد از زبان خودش ....... خیلی غمگینه
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان