26-07-2014، 17:30
(آخرین ویرایش در این ارسال: 26-07-2014، 17:30، توسط Archangelg!le.)
نگار:
گیتارو کنارم گذاشتمو اشکامو پاک کردم
فقط خدا میدونه چقدر دلم براشون تنگ شده
دلم برای همشون تنگ شده بود
دوباره گیتار برداشتم
دلم میخواست یه آهنگ دیگه بزنم
برای همین شروع کردم نواختن و خوندن
یکی هست تو قلبم
که هرشب واسه اون مینویسمو اون خوابه
نمی خوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه
یه کاغذ یه خودکار....
بغض گلوم نمی ذاشت ادامه اشو بگم
شروع کردم یه آهنگ دیگرو خوندن
رفاقتو تو حق من امشب تموم کردی رفیق
گرفتی از من دستای عشقمو نامرد نارفیق
نمی تونستم...
نمی تونستم یا نمی خواستم?
صدایی تو ذهنم داد میزد فریاد میزد که غزاله نامرده
گیتارو کنار گذاشتم و رو به دریا فریاد زدم:غزاله نامرد نیس .من خودم خواستم دستای عشقمو همه کسمو ول کنم .منه لعنتی خودم خواستم .پس منتی نیس.اما سخته .به خدا سخته.اینکه ....
هق هق گریه نذاشت ادامه بدم
امروز روز عجیبی بود
چرا اینقدر دلم گرفته
یه حس عجیب داشتم
دلم می خوست یکی جوابمو بده
صدا زدم
مامان?
جوابی نیومد
نا امید صدا زدم
بابا?
باز هم هیچ
نگین?
سکوت
نفس?
باز هم سکوت و صدای دریا
درمونده از حس غریبی که داشتم داد زدم:آروین?
:جانم?
سریع به سمت صدا برگشتم
اما هیچی نبود
اه باز هم توهم .
با گریه رو به اسمون کردمو گفتم:خدایا میخواستم فراموشش کنم اما تو نزاشتی.چرا هر دم باید جلو چشمام باشه?چرا باید عذاب بکشم? مگه من در حق تو چیکار کردم ?
مگه چقدر بنده ی بدی بودم که الان دارم اینجوری تاوان پس میدم
از جام بلند شدمو روی شن های دریا زانو زدم
من:به خدا هر چقدرم بد باشم تاوانش اینقدر سنگین نیست.چند بار خواستم خودمو بکشم ?اما نمی شد نمی تونستم .می ترسیدم.خدایا من یه ترسوام.خداااا دلم گرفته.مامان چرا نمی خوای بیام پیشت?بابا اگه بیام اونور هوامو داری ?نگین و نفس منو ببخشید.که خواهر خوبی براتون نبودم و ترکتون کردم . اروین
بغض شدیدی اومد تو گلوم با زحمت قورتش دادمو گفتم:فقط یه کلام بدون من خوش باش و بدون دوست دارم.
:چجوری دلت میاد به همین راحتی به من بگی خوش باش و بری?
نگار:
اه بازم توهم
اخه چقدر توهم?
من:خدایا تو رو خدا این توهما رو ازم دور کن من میترسم دووم نیارم
اروین :اخه وقتی واقعیه چجوری خدا ازت دورش کنه?
سریع به عقب برگشتمو پشت سرمو نگاه کردم
ای...این واقعیت داشت ?
این اروین بود?
اروین لبخندی زدو گفت:نترس اصل اصلم .توهم نیس
و اومد نزدیک تر و با چشایی غمگین گفت:چجور دلت اومد اینجوری بزاری بری?
باید سعی میکردم نقش بازی کنم
من قول داده بودم
پس باید بازی کنم
واقعا بازی کردن در این شرایط چقدر سخت بود
با صدایی سرد گفتم:مهم نبود برام
عصبی جلو اومد و گفت:یعنی برات مهم نبود کسایی که دوستت دارن بعد تو پر پر میشن?
منظورش چی بود?
اروین:یعنی مهم نیس برات که نفس دیگه نفس نیس .یعنی مهم نیس نگین دیگه اون نگین نیس و از همه مهم تر من دیگه اون منه قبلی نیستم?
بازم ساکت بهش نگاه کردم
باداد گفت:جواب منو بده
سرد گفتم:شاید نگین و نفس برام اهمیتی داشته باشن اما تو نه
اروین اومد و دقیقا روبروم وایساد
با جدیت گفت :اما من دوست دارم
نگامو به زمین دوختمو گفتم:اما من ندارم
پوزخندی زد و گفت:دروغگوی خوبی نیستی خانوم کوچولو.
در حالیکه سعی میکردم نگاهم تو چشماش نیوفته گفتم:دروغ نیست حقیقته
دست به سینه نگام کرد و گفت :تو چشمام زل بزن و بگو منو دوست نداری
پوزخندی زدمو گفتم:لازم نمیبینم به حرفت گوش بدم
اروین:که دوستم نداری نه?باشه ، پس حتما من نامه ی خیس از اشک دادم به غزال?یا من تو دفتر خاطراتم پر کردم از اسم اروین
با تعجب نگاش کردم اون از کجا اینا رومیدونست?
لبخند مهربونی به تعجبم زد و گفت:قضیه نامه رو غزال بهم گفته .نگران غزال نباش اون دوباره داره عاشق میشه ومیخواد ازدواج کنه
با تعجب نگاش کردم
یعنی راست میگه?
اگه راست بود که چه آدم نامردی بود این غزال.
من بخاطر اون از همه چی گذشتم اون وقت اون...
اروین نگاهی بهم و با لبخند گفت :می دونستی خیلی میخوامت?
دیگه بس بود
بازی بس بود
حالا که غزالی در کار نبود
خدایا اشکال نداره قولمو بشکونم?
حالا این دفعه رو ببخش
ایشالله از دفعه های بعد
لبخندی زدمو گفتم:من بیشتر
اروین:یادته روز اول که بهت زنگ زدم ?
سرمو تکون دادم
اروین:یادته بهت گفتم پیدات میکنم و تلافیشو سرت در میارم?
دوباره سرمو تکون دادم
اروین:خب اینم تلافی
و نزدیکم شد و صورتم رو گرفت باتعجب داشتم نگاهش میکردم که
داغی یه چیزی رو لبهام حس کردم
شگفت زده چشمامو تا اخر باز کردمو به اروین که چشماشو بسته بود نگاه کردم .ناخودآگاه چشمای منم بسته شد و همراهیش کرد
بعد از چند دقیقه ازم فاصله گرفت و نگاه بی قرارشو تو چشمام انداخت
خجالت زده سرمو پایین انداختم .تموم بدنم در حال آتیش گرفتن بود
اروین:نگار?
انقدر قشنگ اسممو صدا زد که منم تحت تاثیرلحن و صداش قرار گرفتمو نا خودآگاه گفتم:جانم?
اروین:دیگه هيچ وقت بی خبر نرو
نگاه عاشقی به چشماش کردموبا لبخند گفتم :چشم سرورمن
با لبخند گفت:سرور قربون سوگلیش بره که این همه دل بری میکنه
با خجالت سرمو پایین انداختمو روی زمین نشستم
اروین کنارم روی زمین نشستو با خنده گفت:عههه جناب عالی هم بلدی خجالت بکشی ?
بی توجه به سوالش به اسمون که داشت تاریک میشد نگاه کردمو زمزمه کرد :چی شد که این جوری شد?
اروین:نمی دونم ولی الان می دونم که قدرتو بیشتر میدونم از گذشته می دونم نگار.همیشه فکر میکردم با اون بلاهایی که سرم میاری خیلی قصی قلبی اما وقتی که به خاطر رفاقتت از عشقت دست کشیدی تازه فهمیدم چه گوهر هستی و خدا میدونه چقدر حسرت خوردم که از دستت دادم و الان چقدر خوشحالم که گوهرم نگارم برگشته پیشم
لبخندی زدمو گفتم:چجوری پیدام کردی?
اروین:اون بمونه برای بعد من فعلا با شما یه خورده حسابایی دارم که باید تسویه اش کنم
و به سمتم خیز برداشت
عین چی از جام پریدمو شروع کردم دویدن
اروینم به دنبالم
دور ساحل میدویدمو میخندیدم و اروین هم هی برام شاخ و شونه میکشید که اگه واینسم این کارو میکنه اون کارو میکنه
منم چقدر گوش میدادم
کی فکرشو میکرد بعد این جدایی این رسیدن باشه
خدایا منو ببخش که زود قضاوت کردم
خیلی دوست دارم خداجونم
ازت ممنونم
...................
گیتارو کنارم گذاشتمو اشکامو پاک کردم
فقط خدا میدونه چقدر دلم براشون تنگ شده
دلم برای همشون تنگ شده بود
دوباره گیتار برداشتم
دلم میخواست یه آهنگ دیگه بزنم
برای همین شروع کردم نواختن و خوندن
یکی هست تو قلبم
که هرشب واسه اون مینویسمو اون خوابه
نمی خوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه
یه کاغذ یه خودکار....
بغض گلوم نمی ذاشت ادامه اشو بگم
شروع کردم یه آهنگ دیگرو خوندن
رفاقتو تو حق من امشب تموم کردی رفیق
گرفتی از من دستای عشقمو نامرد نارفیق
نمی تونستم...
نمی تونستم یا نمی خواستم?
صدایی تو ذهنم داد میزد فریاد میزد که غزاله نامرده
گیتارو کنار گذاشتم و رو به دریا فریاد زدم:غزاله نامرد نیس .من خودم خواستم دستای عشقمو همه کسمو ول کنم .منه لعنتی خودم خواستم .پس منتی نیس.اما سخته .به خدا سخته.اینکه ....
هق هق گریه نذاشت ادامه بدم
امروز روز عجیبی بود
چرا اینقدر دلم گرفته
یه حس عجیب داشتم
دلم می خوست یکی جوابمو بده
صدا زدم
مامان?
جوابی نیومد
نا امید صدا زدم
بابا?
باز هم هیچ
نگین?
سکوت
نفس?
باز هم سکوت و صدای دریا
درمونده از حس غریبی که داشتم داد زدم:آروین?
:جانم?
سریع به سمت صدا برگشتم
اما هیچی نبود
اه باز هم توهم .
با گریه رو به اسمون کردمو گفتم:خدایا میخواستم فراموشش کنم اما تو نزاشتی.چرا هر دم باید جلو چشمام باشه?چرا باید عذاب بکشم? مگه من در حق تو چیکار کردم ?
مگه چقدر بنده ی بدی بودم که الان دارم اینجوری تاوان پس میدم
از جام بلند شدمو روی شن های دریا زانو زدم
من:به خدا هر چقدرم بد باشم تاوانش اینقدر سنگین نیست.چند بار خواستم خودمو بکشم ?اما نمی شد نمی تونستم .می ترسیدم.خدایا من یه ترسوام.خداااا دلم گرفته.مامان چرا نمی خوای بیام پیشت?بابا اگه بیام اونور هوامو داری ?نگین و نفس منو ببخشید.که خواهر خوبی براتون نبودم و ترکتون کردم . اروین
بغض شدیدی اومد تو گلوم با زحمت قورتش دادمو گفتم:فقط یه کلام بدون من خوش باش و بدون دوست دارم.
:چجوری دلت میاد به همین راحتی به من بگی خوش باش و بری?
نگار:
اه بازم توهم
اخه چقدر توهم?
من:خدایا تو رو خدا این توهما رو ازم دور کن من میترسم دووم نیارم
اروین :اخه وقتی واقعیه چجوری خدا ازت دورش کنه?
سریع به عقب برگشتمو پشت سرمو نگاه کردم
ای...این واقعیت داشت ?
این اروین بود?
اروین لبخندی زدو گفت:نترس اصل اصلم .توهم نیس
و اومد نزدیک تر و با چشایی غمگین گفت:چجور دلت اومد اینجوری بزاری بری?
باید سعی میکردم نقش بازی کنم
من قول داده بودم
پس باید بازی کنم
واقعا بازی کردن در این شرایط چقدر سخت بود
با صدایی سرد گفتم:مهم نبود برام
عصبی جلو اومد و گفت:یعنی برات مهم نبود کسایی که دوستت دارن بعد تو پر پر میشن?
منظورش چی بود?
اروین:یعنی مهم نیس برات که نفس دیگه نفس نیس .یعنی مهم نیس نگین دیگه اون نگین نیس و از همه مهم تر من دیگه اون منه قبلی نیستم?
بازم ساکت بهش نگاه کردم
باداد گفت:جواب منو بده
سرد گفتم:شاید نگین و نفس برام اهمیتی داشته باشن اما تو نه
اروین اومد و دقیقا روبروم وایساد
با جدیت گفت :اما من دوست دارم
نگامو به زمین دوختمو گفتم:اما من ندارم
پوزخندی زد و گفت:دروغگوی خوبی نیستی خانوم کوچولو.
در حالیکه سعی میکردم نگاهم تو چشماش نیوفته گفتم:دروغ نیست حقیقته
دست به سینه نگام کرد و گفت :تو چشمام زل بزن و بگو منو دوست نداری
پوزخندی زدمو گفتم:لازم نمیبینم به حرفت گوش بدم
اروین:که دوستم نداری نه?باشه ، پس حتما من نامه ی خیس از اشک دادم به غزال?یا من تو دفتر خاطراتم پر کردم از اسم اروین
با تعجب نگاش کردم اون از کجا اینا رومیدونست?
لبخند مهربونی به تعجبم زد و گفت:قضیه نامه رو غزال بهم گفته .نگران غزال نباش اون دوباره داره عاشق میشه ومیخواد ازدواج کنه
با تعجب نگاش کردم
یعنی راست میگه?
اگه راست بود که چه آدم نامردی بود این غزال.
من بخاطر اون از همه چی گذشتم اون وقت اون...
اروین نگاهی بهم و با لبخند گفت :می دونستی خیلی میخوامت?
دیگه بس بود
بازی بس بود
حالا که غزالی در کار نبود
خدایا اشکال نداره قولمو بشکونم?
حالا این دفعه رو ببخش
ایشالله از دفعه های بعد

لبخندی زدمو گفتم:من بیشتر
اروین:یادته روز اول که بهت زنگ زدم ?
سرمو تکون دادم
اروین:یادته بهت گفتم پیدات میکنم و تلافیشو سرت در میارم?
دوباره سرمو تکون دادم
اروین:خب اینم تلافی
و نزدیکم شد و صورتم رو گرفت باتعجب داشتم نگاهش میکردم که
داغی یه چیزی رو لبهام حس کردم
شگفت زده چشمامو تا اخر باز کردمو به اروین که چشماشو بسته بود نگاه کردم .ناخودآگاه چشمای منم بسته شد و همراهیش کرد
بعد از چند دقیقه ازم فاصله گرفت و نگاه بی قرارشو تو چشمام انداخت
خجالت زده سرمو پایین انداختم .تموم بدنم در حال آتیش گرفتن بود
اروین:نگار?
انقدر قشنگ اسممو صدا زد که منم تحت تاثیرلحن و صداش قرار گرفتمو نا خودآگاه گفتم:جانم?
اروین:دیگه هيچ وقت بی خبر نرو
نگاه عاشقی به چشماش کردموبا لبخند گفتم :چشم سرورمن
با لبخند گفت:سرور قربون سوگلیش بره که این همه دل بری میکنه
با خجالت سرمو پایین انداختمو روی زمین نشستم
اروین کنارم روی زمین نشستو با خنده گفت:عههه جناب عالی هم بلدی خجالت بکشی ?
بی توجه به سوالش به اسمون که داشت تاریک میشد نگاه کردمو زمزمه کرد :چی شد که این جوری شد?
اروین:نمی دونم ولی الان می دونم که قدرتو بیشتر میدونم از گذشته می دونم نگار.همیشه فکر میکردم با اون بلاهایی که سرم میاری خیلی قصی قلبی اما وقتی که به خاطر رفاقتت از عشقت دست کشیدی تازه فهمیدم چه گوهر هستی و خدا میدونه چقدر حسرت خوردم که از دستت دادم و الان چقدر خوشحالم که گوهرم نگارم برگشته پیشم
لبخندی زدمو گفتم:چجوری پیدام کردی?
اروین:اون بمونه برای بعد من فعلا با شما یه خورده حسابایی دارم که باید تسویه اش کنم
و به سمتم خیز برداشت
عین چی از جام پریدمو شروع کردم دویدن
اروینم به دنبالم
دور ساحل میدویدمو میخندیدم و اروین هم هی برام شاخ و شونه میکشید که اگه واینسم این کارو میکنه اون کارو میکنه
منم چقدر گوش میدادم
کی فکرشو میکرد بعد این جدایی این رسیدن باشه
خدایا منو ببخش که زود قضاوت کردم
خیلی دوست دارم خداجونم
ازت ممنونم
...................