19-08-2014، 11:18
(آخرین ویرایش در این ارسال: 19-08-2014، 11:20، توسط Archangelg!le.)
گین:
جیغی کشیدم که ارمین از جیغ من از رو تخت پرید پایین یا در حقیقت پرت شد پایین
ارمین:چیه ?چیزی شده? سوسک دیدی?نکنه ...
برای جلوگیری از ادامه دادن حرفای مزخرفش از روی تخت پایین اومدمو دستمو جلوش تکون دادم و گفتم:هی هی یه بار دیگه تکرار کن چی گفتی?
زد تو سرشو گفت :ای وای نگین مطمئنی حالت خوبه?
به حالت مسخره دهنمو کج کردمو گفتم :من خوبم تو خوبی?
ارمین:ممنون منم خوبم
من:مسخره میکنی ?
ارمین :چه مسخره ای ?
نمیدونم چی شد که نگام به بدن بدون لباس ارمین افتاد
وای ننه چه عضله هایی داره
چه خوشگله!
با صدای خنده ی ارمین حواسم جمع شد
ای وای
خاک بر سرت نگین.
به خودم مسلط شدم و طلبکار گفتم:آقای ناصری لطفا لباستون رو بپوشید
با لبخند شیطنت آمیزی گفت:ولی خانوم فرهمند فکر نکنم دیگه نیاز باشه اخه دیگه چیز تازه ای ندارم که توجه شما رو جلب کنه !
بیشعور
میخواست بگه دیگه چی رو میخوای نگاه کنی?
تو که همه چی رو دیدی
نگین خونسرد باش!
اروم باش
افرین دختر خوب.
حالا برو اروم، تاکید میکنم اروم خفه اش کن پسره ی پرو رو
با عصبانیت نگاش کردم که با همون لبخند دستاشو برد بالا و گفت:من تسلیمم .ولی نگین اخرشم نگفتی چرا دیشب اومدی تو اتاق من خوابیدی?
عصبی گفتم:من نیومدم اینجا .تو منو آوردی اینجا
دستشو جلو دهنش مشت کرد و گفت:عههه عههه نگاه کنا تو روز روشن تهمت میزنی?
با تقه ای که به در خورد از جام پریدم
مطمئنا یکی از بچه هاست
اگه منو ارمین رو با این وضعیت ببینه قطعا فکرای قشنگی نمیکنه
وای!!!
از ترس به سمت پنجره رفتم
ارمین همراهم اومد و با تعجب گفت:میخوای چیکار کنی?
من:اگه یکی از بچه ها باشه ابرومون جلوشون میره میخوام برم قایم شم
ارمین با چشای گشاده شده گفت:دیوونه شدی?میخوای از این ارتفاع پرت کنی ?
من:مجبورم
بازومو کشید و گفت:بیا برو زیر تخت قایم شو
بازومو با زیرکی از دستش کشیدم بیرون و گفتم:نه .از پنجره میرم پایین.
و کمی خم شدم و نگاهی به ارتفاع پنجره کردم
یا امام حسین غریب !!!
برگشتم به سمت ارمین وبا نیش باز گفتم:گفتی من کجا قایم شم ?
مدیونی فکر کنی از ارتفاع زیادی گرخیدم!
ارمین در حالیکه لبخند میزد به زیر تخت اشاره کرد
منم معطلش نکردم سریع رفتم زیر تخت
و ارمین رفت تا درو باز کنه و یه جوری جلوه بده انگار خواب بوده و تازه از خواب بیدار شده!!!
چه غلطا!!!
نگار:
با صدای آلارم گوشی از خواب پریدم
ایشش خفه شو دیگه!!!
یه نگاه به ساعت گوشی کردم
چییییی?!?!?
ساعت پنج و نیم صبحه!!!
من چرا این ساعت آلارم گذاشتم?!?
دیشب!
نقشه ی اروین
و.....
وای ارمین و نگین!!
به اروین نگاه کردم
پشت به من خوابیده بود.
چه زن و شوهر نرمالی هستیم ما!
همه ی زن و شوهرها موقع خواب تو حلق همن اونوقت این آقای خوش ذوق پشت به من خوابیده
زدم تو سرمو گفتم:خاک بر سرت نگار که عاشق یه آدم .....شدی
با حرص تکونش دادمو گفتم:اروین پاشو .آری(مخفف اروین)هوی یارو.بی سواد .بی احساس .قلوه سنگ .خره، سوژه داره میپره
گیج خواب به سمتم غلطی زد و با غر غر گفت:الهی سر تخته بشورنت که اینقد مثل پیرزنا بغل گوش من غر غر میکنی .پیرزن، غر نزن !
شیطونه میگه....
وجدان:عههه نگار شیطونه غ...
چیه?چه مرگته?چی میگی?
وجدان:من ?!هیچی.میخواستم بگم صد آفرین به شیطونه!!
خب پس لال شو بی زحمت و حرف اضافیم نزن
وجدان:بی فرهنگ بی تربیت.لیاقت منو نداری.من رفتم
شرِت کم.
به حرف شیطونه گوش دادمو گلدون کنار تخت که اروین تو صحبتاش از علاقه ی زیادش بهش گفته بود و بر داشتمو محکم کوبیدم به دیوار;-)
اوففف من نبودم!
چه صداییم داد.
اروین با صدای شکستن شیشه از جاش پرید ورو تخت نشست با ترس و تعجب رو به من گفت:صدای چی بود?
نیشمو باز کردمو گفتم:گلدون عزیز شما !
و با دست به جنازه و خورده شیشه های گلدون اشاره کردم
اروین نگاهی به گلدون کرد و با اخم وغضب رو به من گفت:تنت میخاره?
با لبخندی شیطنت آمیزی گفتم:اوففف به شدت!
چشماشو ریز کرد وگفت:اشکال نداره خودم برات میخارونمش.ولی وقت کردی حتما برو حموم که دآری کهیر میزنی !
بیشعورررررر!
به سمت خیز برداشت
تا خواستم از دستش در برم بازومو کشید و پرتم کرد رو تخت و خودش روم خیمه زد
اروین با چشمای ترسناک تو چشمام نگاه کردو گفت :کجا?گلدون منو میشکونی ?
دروغ نگم یکم ترسیده بودم
اخه اروین آدم نبود
تلافی هاش مثل بز بود(حالا چرا بز!???)
کاری میکرد طرف مقابلش به عر عر کردن بیوفته.
تو چشماش مثل گربه شرک زل زدم و گفتم :اروین ولم کن.بابا یه گلدون میخرم برات
ولی فکر کنم بیشتر شبیه خرش نگاه کردم !!!
ابروشو بالا انداخت و گفت:نچ نمیشه, باید تاوانشو پس بدی
تاوان????
جیغی کشیدم که ارمین از جیغ من از رو تخت پرید پایین یا در حقیقت پرت شد پایین

ارمین:چیه ?چیزی شده? سوسک دیدی?نکنه ...
برای جلوگیری از ادامه دادن حرفای مزخرفش از روی تخت پایین اومدمو دستمو جلوش تکون دادم و گفتم:هی هی یه بار دیگه تکرار کن چی گفتی?
زد تو سرشو گفت :ای وای نگین مطمئنی حالت خوبه?
به حالت مسخره دهنمو کج کردمو گفتم :من خوبم تو خوبی?
ارمین:ممنون منم خوبم
من:مسخره میکنی ?
ارمین :چه مسخره ای ?
نمیدونم چی شد که نگام به بدن بدون لباس ارمین افتاد
وای ننه چه عضله هایی داره
چه خوشگله!
با صدای خنده ی ارمین حواسم جمع شد
ای وای
خاک بر سرت نگین.
به خودم مسلط شدم و طلبکار گفتم:آقای ناصری لطفا لباستون رو بپوشید
با لبخند شیطنت آمیزی گفت:ولی خانوم فرهمند فکر نکنم دیگه نیاز باشه اخه دیگه چیز تازه ای ندارم که توجه شما رو جلب کنه !
بیشعور
میخواست بگه دیگه چی رو میخوای نگاه کنی?
تو که همه چی رو دیدی
نگین خونسرد باش!
اروم باش
افرین دختر خوب.
حالا برو اروم، تاکید میکنم اروم خفه اش کن پسره ی پرو رو
با عصبانیت نگاش کردم که با همون لبخند دستاشو برد بالا و گفت:من تسلیمم .ولی نگین اخرشم نگفتی چرا دیشب اومدی تو اتاق من خوابیدی?
عصبی گفتم:من نیومدم اینجا .تو منو آوردی اینجا
دستشو جلو دهنش مشت کرد و گفت:عههه عههه نگاه کنا تو روز روشن تهمت میزنی?
با تقه ای که به در خورد از جام پریدم
مطمئنا یکی از بچه هاست
اگه منو ارمین رو با این وضعیت ببینه قطعا فکرای قشنگی نمیکنه
وای!!!
از ترس به سمت پنجره رفتم
ارمین همراهم اومد و با تعجب گفت:میخوای چیکار کنی?
من:اگه یکی از بچه ها باشه ابرومون جلوشون میره میخوام برم قایم شم
ارمین با چشای گشاده شده گفت:دیوونه شدی?میخوای از این ارتفاع پرت کنی ?
من:مجبورم
بازومو کشید و گفت:بیا برو زیر تخت قایم شو
بازومو با زیرکی از دستش کشیدم بیرون و گفتم:نه .از پنجره میرم پایین.
و کمی خم شدم و نگاهی به ارتفاع پنجره کردم
یا امام حسین غریب !!!
برگشتم به سمت ارمین وبا نیش باز گفتم:گفتی من کجا قایم شم ?
مدیونی فکر کنی از ارتفاع زیادی گرخیدم!
ارمین در حالیکه لبخند میزد به زیر تخت اشاره کرد
منم معطلش نکردم سریع رفتم زیر تخت
و ارمین رفت تا درو باز کنه و یه جوری جلوه بده انگار خواب بوده و تازه از خواب بیدار شده!!!
چه غلطا!!!
نگار:
با صدای آلارم گوشی از خواب پریدم
ایشش خفه شو دیگه!!!
یه نگاه به ساعت گوشی کردم
چییییی?!?!?
ساعت پنج و نیم صبحه!!!
من چرا این ساعت آلارم گذاشتم?!?
دیشب!
نقشه ی اروین
و.....
وای ارمین و نگین!!
به اروین نگاه کردم
پشت به من خوابیده بود.
چه زن و شوهر نرمالی هستیم ما!
همه ی زن و شوهرها موقع خواب تو حلق همن اونوقت این آقای خوش ذوق پشت به من خوابیده
زدم تو سرمو گفتم:خاک بر سرت نگار که عاشق یه آدم .....شدی
با حرص تکونش دادمو گفتم:اروین پاشو .آری(مخفف اروین)هوی یارو.بی سواد .بی احساس .قلوه سنگ .خره، سوژه داره میپره
گیج خواب به سمتم غلطی زد و با غر غر گفت:الهی سر تخته بشورنت که اینقد مثل پیرزنا بغل گوش من غر غر میکنی .پیرزن، غر نزن !
شیطونه میگه....
وجدان:عههه نگار شیطونه غ...
چیه?چه مرگته?چی میگی?
وجدان:من ?!هیچی.میخواستم بگم صد آفرین به شیطونه!!
خب پس لال شو بی زحمت و حرف اضافیم نزن
وجدان:بی فرهنگ بی تربیت.لیاقت منو نداری.من رفتم
شرِت کم.
به حرف شیطونه گوش دادمو گلدون کنار تخت که اروین تو صحبتاش از علاقه ی زیادش بهش گفته بود و بر داشتمو محکم کوبیدم به دیوار;-)
اوففف من نبودم!
چه صداییم داد.
اروین با صدای شکستن شیشه از جاش پرید ورو تخت نشست با ترس و تعجب رو به من گفت:صدای چی بود?
نیشمو باز کردمو گفتم:گلدون عزیز شما !
و با دست به جنازه و خورده شیشه های گلدون اشاره کردم
اروین نگاهی به گلدون کرد و با اخم وغضب رو به من گفت:تنت میخاره?
با لبخندی شیطنت آمیزی گفتم:اوففف به شدت!
چشماشو ریز کرد وگفت:اشکال نداره خودم برات میخارونمش.ولی وقت کردی حتما برو حموم که دآری کهیر میزنی !
بیشعورررررر!
به سمت خیز برداشت
تا خواستم از دستش در برم بازومو کشید و پرتم کرد رو تخت و خودش روم خیمه زد
اروین با چشمای ترسناک تو چشمام نگاه کردو گفت :کجا?گلدون منو میشکونی ?
دروغ نگم یکم ترسیده بودم
اخه اروین آدم نبود
تلافی هاش مثل بز بود(حالا چرا بز!???)
کاری میکرد طرف مقابلش به عر عر کردن بیوفته.
تو چشماش مثل گربه شرک زل زدم و گفتم :اروین ولم کن.بابا یه گلدون میخرم برات
ولی فکر کنم بیشتر شبیه خرش نگاه کردم !!!
ابروشو بالا انداخت و گفت:نچ نمیشه, باید تاوانشو پس بدی
تاوان????