02-09-2014، 11:51
همین سال تحصیلی اخیر یه معلم علوم داشتیم همه ازش بدشون میومد کلاس ماهم پایین ترین نمره ها رو ازش می گرفت تنها کلاسی که اصلا به درس توجه نداشتم علوم بود ته کلاس چهارتا دوست بودیم شر و شور البته من میز اول بودم اما سر کلاس اون میرفتیم ته من و هلیا میز اول بودیم شقایق و گیتی ته بودن بعد سر زنگ علوم با هم قاطی می شدیم و کلی فحش میدادیم بهش زیر لب سر کلاس از بچه ها می پرسیدیم چیزی می فهمین اونا هم هی می خندیدن بعد اون معلم از شقایق بدش می اومد با هلیا مشکلی نداشت حوصله ی گیتی رو نداشت اما من همیشه پیش هر معلمی وجه ی خودمو حفظ می کردم یادمه مثلا در عین بی خیالی می گفتم اره خانم درسته یا یه بخش از درسشو که داده بود باز می گفتم بچه هام می خندیدن کلی نقاشی هم می کشیدیم سر درسش بعد یغادمه یه بار بادکنک اورده بودیم گیتی داشت بازی می کرد گفتم گیتای می ترکه داستان میشه اما گوش نکرد بعد یه سکویی داشت کلاسمون که به تخته وایت برد منتهی می شد سه تا اتفاق پشت سر هم افتاد....زنگ کلاس خورد....بادکنک تو دست گیتی ترکید...معلمه از سکو افتاد خخخخخ بچه ها زدن زیر خنده....گیتی رفت دفتر اما با نطق عالمانه من و نفوذی که من رو اساتید داشت تونستم ماجرا رو رفع کنم....خخخخ اصلا عالمی داشتیم یاد اون روزا به خیر البته الان دارم میرم اول دبیرستان اما سال سوم برام بهترین سال بود با وجود هلیا و گیتی و شقایق...الان گیتی رفته یه مدرسه دیگه هلیا رفته یه جا دیگه اما شقایق مدرسه ی منه خدا به خیر کنه من و شقایق با هم مدرسه رو می ترکونیم خخخخخ...با اجازه زیاد حرف زدم...::::hje:hje:hje





