خاطره ی دیوونه خونه ی من(کاملا واقعی)

[tabasom27]

آخییییی الهی نمیرم پس اینو الکی بهت گفتن
آخ دلم سوخت واست
بابا انریکه و تونی و جاستین و .......... که تو لحظه آخر بعد از اینکه من بهشون جواب رد دادم داشتن خودکشی میکردن نجات دادن ولی من تورو بهشون پیشنهاد دادم گفتم گناه داره بذار اینم یه امیدی واسه ادامه زندگی داشته باشه

دقیقا این چیزی بود که من به اونا گفتم جلوی تو نقش بازی کنن

ای بابا تو باز چند ساعت چراغعلی رو ندیدی دیوونه شدی داری توهم میزنی این عشقه چراغعلی کشت تورو اتفاقاً اونم خیلی دوستت داره واقعاً بهم میاین

چراغعلی از قل مراد تو بهتره

قل مراد آینه بغل ماشینش پول خون تو و چراغعلیه

---

دقیقا این چیزی بود که من به اونا گفتم جلوی تو نقش بازی کنن

ای بابا تو باز چند ساعت چراغعلی رو ندیدی دیوونه شدی داری توهم میزنی این عشقه چراغعلی کشت تورو اتفاقاً اونم خیلی دوستت داره واقعاً بهم میاین

چراغعلی از قل مراد تو بهتره

دعوا نکنید زشته

عمراً من باید اینو آدم کنم
اصن هدفم همینه

پری بار صدم بت میگم من ادم بشو نیستم یه فرشتمو یه فرشته هم میمونم
در ضمن ما دعوا نمیکنیم بحث میکنیم وگرنه پری که اجیه خودمه