26-01-2015، 18:28
کارگاهمونو داشتن شوفاژ کشی می کردن رفتیم تونماز خونه گوشه نماز خونه مون شده بود اتاق پرو دوستم رفت تو اتاق پرو خوابید
من بادوستام یه نخ ضخیم به بنری که جلو اتاق پرو بود بستیم یه دفع از دور کشیدیمش جلو
بیچاره دوستمون یهو از جاش پرید معلمم همین جوری نگاش می کرد
ما همه تانیم ساعت داشتیم می خندیدیم


اینجوری








من بادوستام یه نخ ضخیم به بنری که جلو اتاق پرو بود بستیم یه دفع از دور کشیدیمش جلو
بیچاره دوستمون یهو از جاش پرید معلمم همین جوری نگاش می کرد
ما همه تانیم ساعت داشتیم می خندیدیم



اینجوری









