نظرسنجی: از رمان خوشتون اومد؟؟؟
بله
خیر
[نمایش نتایج]
 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان # مَن بَـــــد نیستَمــــــــــ # ⇦به قلم خودم⇨

#2
دیگه کل کاراشم میدونستم و با اینکه پذیرفتنش سخت بود اما باهاش کنار اومدم...هزار جور گند کاری داشت ولی هرطور شده بود منو از اون کارا دور نگه میداشت..تو اون مدتی که باهم بودیم از گل کمتر بهم نمیگفت..اجازه نمیداد بد لباس بپوشم..حتی با خودشم که بودم...وقتی گل میکشید چند بار به شوخی بهش گفتم منم میخوام که چنان اخمی تحویلم میداد که حرفمو میخوردم..هزار جور پارتی میرفت اما به من میگفت جای تو اونجاها نیس..میگفت تو پاکی نمیخوام قاطی کارای من بشی..بهش میگفتم کاراتو بذار کنار میگفت چشــــــــم خانومم سعی میکنم...سینا:هیمممم چه آهنگی بذارم بریم فضا؟! با اخم نازی بهش نگاه کردم و گفتم:سینا؟ بیشعور مگه نگفتی دیگه دور فضا مضا رو خط میکشی؟!با خنده گفت :من فضا رو فقط با تو دوس دارم.. ایندفعه دیگه اخمم جدی شد و اونم دستشو به نشونه تسلیم بالا اورد...داشتیم راهمونو میرفتیم که یهو پاشو زد رو ترمز..و گفت: اوه اوه... فیلم داریم.. و با طرز مرموزی به رو به روش که یه ماشین سیاه شاسی بلند بود و یه پسره پشت فرمون بود خیره شده بود..حس کردم الان باید بترسم..._سینا؟چیزی شده؟اون کیه؟ _وقتی واسه جواب دادن به همه سوالات نیس خانومی.فقط تو ماشین بمون نیا بیرون چشماتم ببند بازی کثیفیه..بعد هم بدون اینکه فرصت حرف زدن بهم بده از ماشین پرید بیرون...اون پسره هم پیاده شد..همونطور که سینا میرفت به سمتش دستشو کرد تو جیب پشت شلوارش و ... ساینااا اون چیههه؟!اون چیه؟اون چیه؟ لعنتی تو که داری میبینی چاقو ه..سینا نه .سینا نه.سینا نه..ایندفعه داد زدم: سینا نهههههههه...سریع از ماشین پیاده شدم ولی قبل از اینکه من بهشون برسم درگیر شدن..خــــــــــون...داد زدم:سینا نههه سینا من از خون میترسم سینااا توروخدا...به هق هق افتاده بودم..
پاسخ
 سپاس شده توسط روزيتا ، نفیسه:-)


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان # مَن بَـــــد نیستَمــــــــــ # ⇦به قلم خودم⇨ - ★~Ѕдула~★ - 15-03-2015، 17:52

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان