مــن از صدای خـود به فـرارمــ
جایی برای گم شدنـم باش
سـوراخ کوچکی وسـط قلـب
یا مــغـز، جزیی از بدنـم باش
*
مــانـنـد آخـرین کلـمــات ِ
زنـدانـی ِ شمــاره ی چنـدَمــ
عـکس مــرا نـگیر عـزیزمــ
مــجبور مــی شوم که بخـنـدمــ
*
یک جفـت چشم ِ رو به سـیاهی
هی پرت مــی شود به حواسـمــ
بغـضی گره زده سـت درونـمــ
مــن روبروی تیر خـلـاصمــ
*
شب های در ادامــه ی شب ها
مــی خـوانـم از بلـنـدی مــویت
که پیچ خـورده دوُر گلـویمــ
که پیچ خـورده دوُر گلـویت
*
مــن را صدا کن از ته ِ دنـیا
مــوزیک را بلـنـد ترم کنـ
پایین بیاور از سـر ِ دارمــ
با گریه تاج ِ خـار سـرم کنـ
*
مــنـ، جیغ های زخـمــی ِ گیتار
مــنـ، اعـتراف ِ پیش پلـیسـمــ
بگذار آخـرین غـزلـم را
با خـودنـویس ِ خـون بنـویسـمــ
*
جایی برای گم شدنـم باش
آغـوش مــخـفـی ای وسـط جنـگ
یک بوسـه بر شقیقه ی داغـمــ
شلـیک تیر، آخـر آهنـگ