نظرسنجی: قشنگه؟؟؟
خیلییی
اصلا
[نمایش نتایج]
 
 
امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 3.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان فصل امید(فصل اخر+عکس شخصیت ها)قسمت دوم ب زودی

#19
******
فصل دوازدهم
نامزدی
-پاشووووووووووووووووووو
-ااااااه.
-عهههه ادرین پاشووووووووووو
-جون مادرت فقط ی ربع
-ی ربع ب کجات میرسه اخه
-میرسه مرجان خانوم نترس شما
-من نمیترسم پاشوووووووو
-چرا خو
-چون من الان باید برم جایی
-کجا؟؟
-بیرون
-کجای بیرون
-ی جای خوب
-ای بابا
-انقد خسته ای؟؟...دیشب نه خوابیدی که.
-خوابیدیم
-ادرین جونمن پاشو.
-باشه
با کلی زحمت از رو زمین کانگا ادم کشربود خودمو بلند کردم.چشامو بزور باز نگه داشته بودم.
مری زود تراز من رف بیرون منم رفتم پشت سرش مث جنا واسادم.ی چیزی کشف کرده بودم.اونم این بود که همه خواب بودن..رفتم دیدم میز صبونه چیده نشستم خوردم.
-چرا الان بیدارم کردی
-دوس داشتم.
-خوابم میاد
-ب من چ خو
-از کی بیداری
-نیم ساعته
-چکا میکردی
-ب تو زنگ میزدم...جواب نمیدادی چرا؟؟؟
زدم زیر خنده لقمه پرید تو حلقم
-ای وای چی شد
وسط سرفه و عطسه و خنده و اینا گفتم
-هیچی..رف پایین
-اخیش
خودشم خندش گرفت.منم از خنده این خندم گرف...
-بسه دیگه مرجان دهن مارو جاده اسفالت5بانده کردی
-باش
-کجا میخواسی بری
-هیچ جا فقط خواسم پاشی
-وای مگه میشه
-حالا ک شده لطیف همکار
-زیاد پی گیر فیلما تلوزیونییا
باز خندید
-بابا چرا من هرچی میگم میخندی؟؟
-گریه کنم؟؟
-نه گلم ولی بخند ک وقتی میخندی اصن دنیام زیرورو میشه
-فلسفی نشو حالا اقا معلم جونم.
-چشم.حالا که برنامه ای برا امرو نداریم..مامان اینارو بکنیم بریم پارکی جایی
-نمیشه اینارو کند فک کنم
-من میکنم شما نگران نباش
-کودوم پارک بریم حالا
-اب و اتیش باحاله ها..کلی اپدیتش کردن.
-آپدیت؟؟وای دیوونه ای تو
باز زد زیر خنده منم قارت زدم رو پیشونیم
-مرجاااان خوابن بقیه عه...بلند نخند
-چشم..چیشو اپدیت کردن
-گل خونه زدن.رستوران.پل گنده.اسمونو ببینیم.
وسط حرف پرید
-اسمونو ببینیم چیه؟؟
-همون اسمان نما
-اهان.....
-چرا کنترل کردی
-چیو؟؟
-خندتو
-ببشید اگه کنترل نمکردم دیگه کنترل نمتونسم بکنم خندمو
-انقد شدید میشد؟؟
-اره
-مرجان
-جانم.
-میبینی کار خدارو...منو تو تو این پنج شیش روز ک همو پیدا کردیم و این ی ماه ک من پیدات کردم انگا معجزه شد.یهو گوشی دوس دختر علی جاموند.تو کانتکتاش رها بود.بعد رها گف کجایی منم اومدم پیشت..لحظه ای ک دیدمت اومدی از بیرون ب خدا داشتم میمردم از شدت ضربان قلب......
-واسا واسا..تو گوشی مونارو چک کردی ؟؟؟بی ادب
-من چ کا ب گوشی اون دارم علی چک کرد...مرجان تو باورت میشه ک فردا قراره عقد کنیم؟؟؟نامزد گلم؟؟؟؟
-نه نامزد...اصلا باورم نمیشه.
-خدا بد جور هوامونو داره.
-نامزد جونم؟؟
-جان؟؟
-چاق شدم
-وا
-چیه؟؟
-چرا خبری گفتی؟؟
-راس میگیا...فک کنم واس اینه ک یکم تپل شدم.
-میزنمتاااا
-دلت میاد؟؟؟
-تو دلت میاد فک کنی من دس رو تو بلند کنم؟؟؟نه ی درصد فک کن من از گل ب تو پایین تر بگم..
-فدات برم من
-نگووووووو د
-چشم
-مرجان.ساعتو
-چرا؟؟
-نگا ساعت ی ربع یازدهه.اصن متوجه زمان نبودیم.

همینجور ک حرف میزدیم مامانمو ادرینا از اتاق اومدن بیرون.
-سلام مامان سلام ادرینا
مرجان ی جور سلام کرد من اون وسط ترکیدم از خنده...فک کردم امینم داره فست میخونه.
-سلام مامان جونننننم..سلام ادرینا دیوونه خنگ روانیه خودم چرا دیر پاشدی زود پامیشدی
ادرینا با تعجب گف:
-اروم نمشه حرف بزنی. بخدا من فندق مغزم.
-معذرت گلم
-فدات بشم مرجان جون
مامانمم شروع کرد.
-نزاشتی من جواب سلام بدما.سلام عروس گلم..
مرجان با ی جیغ خفیف گف:
-سلااام مامان جون...ادریین دیدی مامانت گف عروس گلم...
من:-مرجان چرا اینجوری میکنی؟؟؟
مامانم-اقا ادرین پسر خنگ من همینجوری باید باشه.فردا نامزدیشه ها..ولی مرجان جان.این پسر مخ فندقی من ب دردت نمیخوره ها..هنوزم وقت داری خودتو راحت کنیا.
-مامان زیبا جونم بهتر از ادرین و خانواده شما هیچکس نیس.
بعد کلی باز کردن در نوشابه واس هم دیگه و بردن ابروی من جلو نامزد گرامی بلخره نشستن سر صبونه و بعد رفتن تو حال نشستن ب غیبت کردن پشت داماد بدبختو نشون دادن البوم عکس بچگیا ی من بد بخت.
ادرینا ام رف دانشگاه.حالا شانس مامان مرجانم پاشده بودو عکسا منو مشاهده میکرد.
-سمانه اینو نگا.اینجا ادرین داره چکا میکنه ب نظرت.اگه گفتی
-نمیدونم.مرجان تو بگو
-منم نمدونم.داره خاک بازی میکنه دیه.قربونش برم الانم فک کنم خودش خونمونو بسازه.
من رو صندلی بغلی داشتم تلوزیون میدیدم ک همون وسط ی فیگوراومدم و دواره گوش واسادم
-ایششش.خودم میگم.داره پوست هندونه میکاره درخت ش.
مرجان با تعجب گف
-اره ادرین؟؟؟
-مگه بده ...خو کنجکاو بودم...میخواسم اختراع کنم.
زدن زیر خنده و رفتن صفحه بعدی.ک صفحه اخر بود و گلچین بدبختی بود.
مرجان خودشم دنبال بدبخت کردن من بودا.نامرد.
-اینچیه خاله'؟
-مرجان ..خاله برا زمانی بود ک من فقط دوست مامانت بودم الان میشم مادر شوورت.اینجا.....هههه..اینجا داره ب این مرغه پرواز یاد میده.
-چی؟؟
اقا مرجان گف چی من گفتم ب فنا رفتمو داستان مرغ پرنده اغاز شد.
-این مرغرو دو سه هفته ک شهرستان بودیم از هرجا تونست پرت کردتا اخر تونست دو متر پرواز کنه.
سمانه خانوم-خب پس دامادمون بچگی همه ملت ازش آسی بودن.
-سمانه جون.ااااسیااااااا.
مرجان:ادرین کنجکاوه.دوس داشته مخترع شه حتما
منم واسادم ب حرف زدن و این اهانت هارو تحمل نکردم.
-اختراع چیه.میدیدم مرغه نمیتونه پرواز کنه و با حسرت پرنده ها دیگرو نگا میکنه دلم سوخت.کمکش کردم یکم بپره.دو متر واس مرغ حکم دو متر نداره که چند کیلومتره.

-الهی فدا شوهر دل نازکم بشم من
-مخلصاتم.راسی مامان سمانه مامان زیبا.بابا و اقا جواد اومدن برییم پارکا.
-ببینیم چی میشه
-میریم ببینیم چی میشه ام نداریم.همه کارامونو ک کردیم..
-باشه
ساعت تقریبا سه بود..که من رفتم ی چرت خوابیدمو برا اولین بار ساعت 5مث ادم خودم پاشدم..
بابا اینا اومده بودنو وقتی من خواب بودم همه کارارو کرده بودن و فقط منتظر حاضر شدن من و بیدار شدن مرجان بودن.

رفتم ت اونیکی اتاق بالا سر مرجان..مث فرشته ها خوابیده بود.نشستم بغل تختشو با مواش ور رفتم ک یهو بیدار شد
-مری پاشدی''؟؟؟؟؟
-پ ن پ چشامو وا کردم لولو نخوردم.
-دیوونه...
-چی شد تو کی پاشدی
-منم همین الان..پاشو مامان اینا حاظرن
-بریم؟؟؟
-پ ن پ برگردیم
پاشد دیدم حاظره
-تو کی حاظر شدی مری
-همون موقه ک بابا اینا اومدن
-خلیا.
رفتیم بیرون و وسایلو گذاشتیم تو ماشینو راه افتادیم
بعد ی ربع بیس دیقه اونجا بودیم.
-ادرین..
-جانم گلم'؟
-ب علی زنگ زدی؟؟
-اخ...نه الان میزنم.
-بزار رو بلند گوااا
-چشم
زنگ حورد و علی جواب داد:
(-به به اق داماد ادرین خان
-به به اق داماد علی خان.چطوری چ خبر خاستگاری چی شد
-واااای ادرین یادم رف بگم ما همون دیشب رفتیم خاستگاری..همه قبول کردن..واااای از صبم اومدیم خرید
-خالی نبند
-ب جان مونا راس میگم
-ای واای مبارکه...
مرجان(ادرین سلام برسون
-مرجانم سلام میرسونه.
-کجایید شما دوتا دیوونه
-پارک اومدیم با خانواده
-دهنت سرویس
-بی ادب زنم نشسته ها
-اخ معذرت..
-خب دیگه خدافظ برو ب زنت برس
-فداتشم.خدافظ
قط کردمو زدیم زیر خنده با مری.
رفتیم ی جا ی زیر انداز انداختیمو نشستیم.ک ناگهان
-مرجان خانوم...
-جانم؟؟
-بده پایین اونو
-جانم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چیو؟؟؟؟
همه چشا چارتا شد
-استینتو بده پایین....لطفا
-ای وای اقامون غیرتی شدن...چشم.اینم پایین..ولی ترسوندیما
-اورین گلم
اقا ما ی توپ والیبالم برده بودیم ک واسادیم باش ب بازیکردن
ادرینا:-کی با کی
-منو مرجان شما همه
-اوهوک...مرجان با منه
-نخیر.هرچی شوهرش میگه...
-نع بااا منه.
یهو مرجان بلند گف
-بسههه...قرعه کشی کنید خوب
-مرسی زنم..مرسی ای کیو
واسادیم قرعه کشیو بعد دیدیم نه مث اینکه باید بره با ادرینا
-مرجانم
-جانم..
-شالتو سفت ببند ک نیفته
-چشم اقا غیرت
-مخلصاتم
-دیوونه
شالشو درست کردو واسادیم ب بازی...من پفتم من تک شما دوتا.
موندم چجوری بازی کردیم ولی من نابود شدم.
قاطی کردم توپو گرفتم ب روپایی زدن ک سر60تا برا اینکه نتونم دیگه بزنم مرجان صدام کرو منم نگاش ک کردم توپ افتاد
-نامردبه نامردا
ادرینا:-نامردیم نیس.زن ذلیلی دیگه برگشتی نگاش کردی
-خواهر چفت.زن ذلیلی نی عاشقیه
-گومشو بابا دیوونه
تا شب کلی گشتیمو حدود ساعت 11بلخره رفتیم خونه.
تو راه مرجان خوابش برد و دتا دم خونه ام بیدار نشد
اقا جواد:-ای باااباا یکی اینو بیدار کنه
-نه نه نه...بدخواب میشه
-ول کن بابا ...مرجااان
-اقا جواد..من میارمش شما برید.
-نامزد بازیا چیه دیگه...مرجااان
-میارمش دیگه
اقا جواد سرشو تکون داد و رفت تو.
مرجانو بقل کردمو بردمش بالا..
-میگه چاق شدما ولی باورم نمیشه..شایدم من زور ندارم
گذاشتمش رو تخت ک تو همون عالم خواب گف:
-من چاق نشدم تو زور نداری
-بیداری؟؟؟
دیدم نه خوابه رفتم بیرون ک دیدم اقا جوا داره میگه ما میریم دیگه
-کجا؟؟
-ادرین جان فردا نامزدی مرجانه ها.هم ما بریم ب کارامون برسیم هم شما.
-پس بزارید مرجان بمونه..خوابه خوابه
-نه بیاد
-ینی شوما اعتماد نداری؟؟
-این چ حرفیه
-شوخی کردم اقا جواد..بزارید بمونه دیگه
-نمیدونم..سمانه..بمونه؟؟
سمانه خانوم(مادر زن):-نمیدونم ..باش بمونه.
-مرسی..
بعد کلی خدافظی و روبوسی رفتنو منم رفتم مریو ی بوس کوچولو کردمو تو اتاق خودم خوابیدم و ساعتو گذاشتم رو108صب
.....
ساعت ده با کلی هیاهو پاشدم دیدم مرجانم بیداره...
با کلی جیغو داد گف:
-ادریییین بدوووووووو
-باشه باشه
ی چی خوردمو سریع راه افتادیم رفتیم دنبال علی و مونا ک اونام اماده بودن خیلی سریع سلام کردیم و با دوتا رفتیم خانومارو انداختیم جلو ارایشگاه
ب مرجان گفتم.
-مری تموم شد زنگ بزن
-باشه عزیزم....خدافظ
رفتیم علیم پشت من مث گاو رانندگی میکرد و منم بدتر از اون.
دم ارایشگاه ی دونه گل فروشی بزرگ بود ک همونجا ماشینارو دادیم گل زدن
خیلی شیک و مجلسی ساعت یازده و نیم با علی زدیم بیرونو ماشینا ام اماده بود و خانوما مونده بودن فقط.

تا ساعت دو دنبال فیلم بردارو کاراش بودیم که دیگه دو و نیم مرجان زنگ زد و پشت خط جیغ زد و گفت:
-عاقاااااااااااااام
-جانم
-تموم شد بیاید دنبالمون
-باشه...میایم الان..
-بدویید..خدافظ
-خدافظ گلم
قط کردم سریع ب علی گفتم بریم
فیلم بردار پشت ما میومد مام مث گاو دوتا ماشین کورس گذاشتیم.انگا کبرا یازده بود منم سمیر بودم.رسیدیمو
-وای ننه ...
مرجان:-لوس شدی ادرینا
-مرجااااااان چ جیگری شدییییی
-توام خیلی خوب شدییی
یهو مونا و علی پریدن وسط لاو ترکوندن ما و همزمان و هماهنگ گفتن
:بریم دیره
راه افتادیمو رفتیم محظر همه بودن..همه ینی مامان باباها هممون...
اقا جون مادرت بدو عروس بلرو بگه....این جمله رو هی زیر لب میگفتم تا اخر بله رو گفت و رفتتت..تمام..زن گرفتم..مث خر..خودمم نفمیدم چی شد...دوباره از اونجا تا تالار رفتیم.
اقا عمم بود
واسادیم سلام علک یهویی..مهساعرو دیدم وای خدا داشت میترکید ..
مرجانو بد نگا کرد اومدم بخورمشاااااا.میمونه کریحه بوزینه.
رفتیم تو ک دیدیم ب دلیل دیر کردن عاقد ساعت5/30بود...تا ساعت هشت و نیم دیگه تالار تقریبا پر شده بود..من پشت در درحال گرم کردن بودم واسه دست دادن ک علی گف
-ادرین با همه باید دس بدیم؟؟؟
-اره..بعضیارم روبوسی.
-یا ابرفلض
-تلفظت تو حلقم
رفتیمو بعد ی ربع دس دادن کپیدیم رو صندلی و بعد ده دوازده دیقه هول دادن منو علیو تو زنونه
-علی؟؟؟
-ها؟؟؟
-ببین الان میریم تو زنونه عاشق کس دیگه نشیا
-ببند دهنته
-دودووووش لهجه گرفتی چرا
-ادرین دودوش نمدونم یهو چر شمالی شدیم مییی
-می؟؟؟
-همون ما..یا مو
-گند زدی ب لهجشونا
-میدونم...
-علی
-هان
-بریم تو زنونه بنظرت؟؟دو دیقس دم درشونیم
-اخخخخ بریم
رفتیمو من باز خانومو دیدم قشو ضعف شروع شد
واسادیم ب حرکات موزون ک دیدیم مرجان خانوم خودش استادیه تو دنس..
-اوهووووووعع رقصم ک بلدی خانومه
-کجاشو دیدی؟؟؟
-من الان جاییشو ندیدم هنو
-دیوونه...
-ولی بلدیا
-برا عروسیمون نگه داشتم
-شیطون شدییاااااا
-عاقایی نامزدی ی شبه .تکرارم نمیشه که
-باشه تسلیم ولی قول بده یاد بدی من ابروم رف با این رقصم
-مرد که نباید برقصه
-خانومی نامزدی یه شبه تکرارم نمیشه
-این وسط یاد بدم؟؟؟؟
-نه تا عروسی یاد بده....مری دستتو بده انقدرام ناشی نیسیم.چارتا فیلم دیدیم.
-دیوونه
واسادیم ب رقصو بعد بیس دیقه رفتیم سر شام..
شام خوردیم یوخته دنسیدیم و رفتیم دور دور....منم ک استاد رانندگی علیم مث من استاد..همرو اثگل کردیم بعد من نمدونم چرا مری هی جیغ میزد...من دستی میکشیدم صدا جیغ زدنا خانوم محترمه با لاستیک مخلوط میشد...
بعد چل دیقه له کردن اسفالت رسیدیم خونه و اونجام کلی رقصیدنو بلخرههههه تموم شد...
ساعت تقریبا دو بود مونا و علی ایناام خونه ما بودن ک دیگه رفتن...سرتونو درد نیارم بلخره منو مری کنار هم خوابیدیم..البته تو خونه ما...و این اول دوران نامزدیمون بود..و نمیدونسیم بعدا چیا قراره بشه.


خب بکس...امیدوارم حال کرده باشید...اینم فصل اخر....دیر شد..ولی بلخره گذاشتم...قسمت دومشم مینویسم ب زودی..امید وارم خوشتون بیاد....سپاس و نظر
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان فصل امید(فصل اخر+عکس شخصیت ها)قسمت دوم ب زودی
پاسخ
 سپاس شده توسط **zeinab** ، ♪neGar♪ ، عاغامحمدپارسا:الکی ، Mahshid80 ، ستایش***


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان فصل امید(فصل اخر+عکس شخصیت ها)قسمت دوم ب زودی - _ƬӇЄ Ɗ▲ƦƘ_ - 30-08-2015، 4:59

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  *رمان اسرار يك شكنجه گر*
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان