15-09-2015، 10:36
سری8رمان پریسا:
چند روزی ازون شب میگذره و من هنوز سردرگمم که چرا...
بیخیال امشب میلاد میاد برای خاستگاری و من بهش جوا رد میدم
الانم ساعت:12ظهره
وووویی چه گرمه مایو و لباسامو برداشتمو رفتم استخر اختصاصی خونمون
لباسامو عوض کردم و شیرجه زدم تو آب
به چه خنک شدم
باید یه فکری بکنم نمیشه که تابستون به این خوبیو الکی تمومش کنم
بعد ازکلی شنا کردن بالاخره از اب دل کندم و اومدم بیرون حوله ی بنفشمو پوشیدمو موهامو خیس دورم انداختم
ساعت3شده بود چقد زمان زود گذشت
رفتم تو آشپزخونه به به چه بویی
بو قرمه سبزی میاد
به گلی خانم گفتم برام غذا بکشه و با ولع تمام2بشقاب پرخوردم
رفتم تو اتاقمو رو تخت خوابم دراز کشیدم
موبایلمو برداشتم و زنگیدم به یاسی
من:سلامممممم خره من
یاسی:سلاااااااااممم باز تو جلوی اینه نشستی به خودت فوش دادی؟خب نکن خواهر من
من:اتفاقا مخاطبم شخص شخیص خودته
یاسی:گمشووووو چخبر؟حال و احوال
چند روزی ازون شب میگذره و من هنوز سردرگمم که چرا...
بیخیال امشب میلاد میاد برای خاستگاری و من بهش جوا رد میدم
الانم ساعت:12ظهره
وووویی چه گرمه مایو و لباسامو برداشتمو رفتم استخر اختصاصی خونمون
لباسامو عوض کردم و شیرجه زدم تو آب
به چه خنک شدم
باید یه فکری بکنم نمیشه که تابستون به این خوبیو الکی تمومش کنم
بعد ازکلی شنا کردن بالاخره از اب دل کندم و اومدم بیرون حوله ی بنفشمو پوشیدمو موهامو خیس دورم انداختم
ساعت3شده بود چقد زمان زود گذشت
رفتم تو آشپزخونه به به چه بویی
بو قرمه سبزی میاد
به گلی خانم گفتم برام غذا بکشه و با ولع تمام2بشقاب پرخوردم
رفتم تو اتاقمو رو تخت خوابم دراز کشیدم
موبایلمو برداشتم و زنگیدم به یاسی
من:سلامممممم خره من
یاسی:سلاااااااااممم باز تو جلوی اینه نشستی به خودت فوش دادی؟خب نکن خواهر من
من:اتفاقا مخاطبم شخص شخیص خودته
یاسی:گمشووووو چخبر؟حال و احوال