ادامش میدم:
جملاتی که با نشانه*مشخص شده اند به زبان لاتین هستند.
مقنعه سرمه ایم رو سرم کردم. ده نه هشت هفت شش پنج چهار سه دو یک
بووووووووووق
206آلبالویی تانی جلوی در میدرخشید.درجلو رو بازکردم که تانی گفت:
*اگه دیرمون شد بستنی مهمون تو.
باز این رند بازیش گلید تازه متوجه نبودن آزاد شدم. به سمت تانی برگشتم و گفتم:
-تانی پس کوش این ازی خله؟؟
_باز این به من گفت آزی ای مامان من چه گناهی کردم اسمم اینه
من وتانی باهم گفتبم:رها دیر شددددد.آخه تو پنجره نشسته بود پایین بیام نبود.
_به درک افسل السافلین
خانوم وطن پرست
*اینم از اثرات گشتن با ایرونی ها.
پله هارو دوتا یکی طی کردم دوتا طقه به در زدم و وارد شدم.
استاد_به به خانوم سانیت فکر نمیکنید یکم زود اومدید
_ببخشید استاد مزاحم شدم میدونم خیلی زوده ما چاره چیه خروس خون از خونه میندازنمون بیرون.استاد جونم ماکه بچه درس خونیم ماکه همیشه نمره بالا میاریم بزاریم بریم؟؟
سمانه_قدقد کردنشو جا گذاشتی. این حرفش مثه کبریت شد روی انبار باروت.کلاس از خنده ترکید.
استاد پیر شکم گندمون درحالی سعی داشت نخنده گفت:خانومای سانیت دفعه آخرتونه اوکی.
رها با مظلومیت گفت:اشتاد جونم شعی موکونیم دیجه دیر نشه.
استاد یه چشم قره رفت سر جاهامون نشستیم صدای زنگ اس گوشیم بلند شد.
قرارمون کافی شاپ ستاره ساعت 5 میبینمت.
جوابش رو دادم ok
*مرسی تانی
*خواهش
وارد خونه شدم.
_سلام بر مرغان همیشه عاشق.
مامان و بابا نیم متر پریدن بالا عادت کرده بودم به این صحنه های دلربا.
بابا_سلام تره ی بابا
مامی-سلام ترب مامان
_به کارتون برسید من میرم بخوابم.
مامی_ناهار چی؟؟؟
-خوردم مرسی
وارد اتاق آبی صورتیم شدم رو تخت ولو شدم و....
صدای زیبای گیتار تو گوشم پیچید .چشمام رو باز کردم ساعت 2بود نیم ساعت خوابیده بودم رفتم تو حمام وان رو پر از اب کردم و شامپو بدن شکوفه بهاری رو ریختم توش.
در کمد رو باز کردم شلوار جذب مشکی پلتو چرم قرمز تا بالای زانوم بود و روسری سه گوش مشکی چکمه های بلند قرمز.
موهام رو بردم از بالا بستم از پشت زد بیرون امید وار بودم به گشت ارشاد بر نخورم به ترتیبشون نگاه کردم خرمایی زیتونی و طلایی یه چیز کم بود اها ساعت مچیه مشکیم رو به دستم بستم سوییچ و گوشیم رو برداشتم پیش به سوی کافی شاپ ستاره
جملاتی که با نشانه*مشخص شده اند به زبان لاتین هستند.
مقنعه سرمه ایم رو سرم کردم. ده نه هشت هفت شش پنج چهار سه دو یک
بووووووووووق
206آلبالویی تانی جلوی در میدرخشید.درجلو رو بازکردم که تانی گفت:
*اگه دیرمون شد بستنی مهمون تو.
باز این رند بازیش گلید تازه متوجه نبودن آزاد شدم. به سمت تانی برگشتم و گفتم:
-تانی پس کوش این ازی خله؟؟
_باز این به من گفت آزی ای مامان من چه گناهی کردم اسمم اینه
من وتانی باهم گفتبم:رها دیر شددددد.آخه تو پنجره نشسته بود پایین بیام نبود.
_به درک افسل السافلین
خانوم وطن پرست
*اینم از اثرات گشتن با ایرونی ها.
پله هارو دوتا یکی طی کردم دوتا طقه به در زدم و وارد شدم.
استاد_به به خانوم سانیت فکر نمیکنید یکم زود اومدید
_ببخشید استاد مزاحم شدم میدونم خیلی زوده ما چاره چیه خروس خون از خونه میندازنمون بیرون.استاد جونم ماکه بچه درس خونیم ماکه همیشه نمره بالا میاریم بزاریم بریم؟؟
سمانه_قدقد کردنشو جا گذاشتی. این حرفش مثه کبریت شد روی انبار باروت.کلاس از خنده ترکید.
استاد پیر شکم گندمون درحالی سعی داشت نخنده گفت:خانومای سانیت دفعه آخرتونه اوکی.
رها با مظلومیت گفت:اشتاد جونم شعی موکونیم دیجه دیر نشه.
استاد یه چشم قره رفت سر جاهامون نشستیم صدای زنگ اس گوشیم بلند شد.
قرارمون کافی شاپ ستاره ساعت 5 میبینمت.
جوابش رو دادم ok
*مرسی تانی
*خواهش
وارد خونه شدم.
_سلام بر مرغان همیشه عاشق.
مامان و بابا نیم متر پریدن بالا عادت کرده بودم به این صحنه های دلربا.
بابا_سلام تره ی بابا
مامی-سلام ترب مامان
_به کارتون برسید من میرم بخوابم.
مامی_ناهار چی؟؟؟
-خوردم مرسی
وارد اتاق آبی صورتیم شدم رو تخت ولو شدم و....
صدای زیبای گیتار تو گوشم پیچید .چشمام رو باز کردم ساعت 2بود نیم ساعت خوابیده بودم رفتم تو حمام وان رو پر از اب کردم و شامپو بدن شکوفه بهاری رو ریختم توش.
در کمد رو باز کردم شلوار جذب مشکی پلتو چرم قرمز تا بالای زانوم بود و روسری سه گوش مشکی چکمه های بلند قرمز.
موهام رو بردم از بالا بستم از پشت زد بیرون امید وار بودم به گشت ارشاد بر نخورم به ترتیبشون نگاه کردم خرمایی زیتونی و طلایی یه چیز کم بود اها ساعت مچیه مشکیم رو به دستم بستم سوییچ و گوشیم رو برداشتم پیش به سوی کافی شاپ ستاره