سرم رو بلند کردم با دیدنش دستام یخ زد رنگ از رخم پرید همون مردی که شبا تو خوابم میبینمش دیشب صورتش رو دیدم سهیل رضوانی پسرخ واهر یکی از دوستای بابا اولش گفتم خوابه اما حالا با دیدن خال رو پیشونیش فهمیدم اون صورت زخمی هم متعلق به این بوده . دستش رو روبروم دراز کرد افتخار این دور رقص رو به من میدید بانوی زیبا اومدم بگم نه که صدای زیبایی گفت_ترلان دنبالت بودم بریم برا رقص با چشمای از حدقه در اومده به آذی نگاه کردم زبونم رو به زور تو دهنم چرخوندم*اتفاقا منم ذنبالت میگشتم.بعدم یه لبخند مصنوعی زدم.
به سمت پیست نرفتیم رو یک میز نشستیم که آذی گفت_تری تو حالت خوبه رنگت پریده.
دستم گرم شد تانی بود که دستم رو تو دستاش گرفته بود.
تانی_دستتم که یخه چرا اینشکلی شدی
-چیزی نیس
رها _سهیل بهت چی گفت.
-هیچی درخواست رقص داد
دخترا_اها
رهام دستش رو جلوی آذی گرفت با برق خاصی تو چشمام گفتم مادمازل با یه دور رقص چطورین ؟
که آذی با ناز دستشو تو دست رهام گذاشت آروم زمزمه کردم-اوه سونامی از دست رفت...
اگه سه تا سپاس بدین مهمونی ر. امشب تموم میکنم
به سمت پیست نرفتیم رو یک میز نشستیم که آذی گفت_تری تو حالت خوبه رنگت پریده.
دستم گرم شد تانی بود که دستم رو تو دستاش گرفته بود.
تانی_دستتم که یخه چرا اینشکلی شدی
-چیزی نیس
رها _سهیل بهت چی گفت.
-هیچی درخواست رقص داد
دخترا_اها
رهام دستش رو جلوی آذی گرفت با برق خاصی تو چشمام گفتم مادمازل با یه دور رقص چطورین ؟
که آذی با ناز دستشو تو دست رهام گذاشت آروم زمزمه کردم-اوه سونامی از دست رفت...
اگه سه تا سپاس بدین مهمونی ر. امشب تموم میکنم