13-02-2016، 17:05
(آخرین ویرایش در این ارسال: 14-02-2016، 9:41، توسط ⓕⓐⓚⓔ ⓛⓘⓕⓔ♰.)
(13-02-2016، 15:37)Ֆℋ£¥∂α نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
یاسی قسمت دومش هم بنویس
کامل نیس
تازه دارم مینویسم عزیزم داستان زندگی خودمه..
ادامه بخش یک
___________________________
من گوشیمو خاموش کردم ی روز از ترس،تا اینکه یک هفته گذشت و حسین تو چت باکس گفت برای همیشه داره میره باکو و دیگه سایت هم نمیاد.
اولا برام عادی بود..
اما بعد کم کم تو زندگیم مهم شد..
-حسین نرو..
+چرا؟تو که گفتی باهام دوست نمیشی..منم میخوام برم.
-باشه باشه ببخشید غلط کردم باهات دوست میشم..
خاله اینام رفتن خونه خودشون و من تنها میشدم و فرصت بود تا با حسین بیشتر چت کنیم و زنگ بزنیم..
به حسین گفتم عکس واقعی خودتو بده اونم گفت توهم بده عکستو.قبول کردیم و دوتایی عکسامونو دادیم.
ی پسر لوپولو با ی خال بالای لپ سمت چپش.
باهم دوست شدیم اول حرف زدن و اس ام اس بازی باهاش سخت بود و خجالت میکشیدم و از صداش میترسیدم..
کم کم عادت کردم یکی دوماه گذشت منو حسین صمیمی شدیم مثل دوتا دوست تنها فرقمون وعده های الکی حسین بود..تا اواسط زمستون شد(بعد تولدم ده اسفند) که سیزده سالم شد و خاله امینا بازم اومدن خونمون یروز برفی وقتی رفتم مدرسه گوشیمم بردم گفتم با حسین حرف میزنم..وقتی رسیدم خونه گوشیمو قایم کردم زیر پتوم و حسینم همون موقع اس داد.
صدای گوشی دراومد و مامانم دوید سمتش و پرید روش و اسو خوند و گوشی و گرفت سیمکارتمم شکوند و کلی منو زد اینترنت هم قطع کرد.
من تو نبودنای حسین هرروز براش نامه مینوشتمو زیر موکت کمد دیواریم قایم میکردم.
حس وابستگی من هرروز و هرروز نسبت به حسین بیشترو بیشتر میشد.
تا اینکه فقط گوشیمو بهم دادن.
برگشتم به انجمن و به حسین پی ام دادم.
تا اواسط پاییز ک مامانم انجمنو دید ولی زدم رفت سریع و مامانم دعوا و نت قطع شد تا تولد 14 سالگیم ..گوشیمو دادنو من شیطونم که میرفتم کلاس زبان 25تومن دادمو ی سیمکارت فعال گرفتم اونو گرفتم تا تابستون ک فهمیدن و باز گوشی و سیمکارت پررر..
تولد 15 سالگیم برام ی تبلت گرفتن و من باز ی سیمکارت و داستان تکرار شد شهریور بود رگمو تو حموم خط خطی کردم..کسی نفهمید