14-02-2016، 18:05
(آخرین ویرایش در این ارسال: 06-03-2016، 12:34، توسط ⓕⓐⓚⓔ ⓛⓘⓕⓔ♰.)
بخش دوم
*از بردن نام برخی اشخاص و شهرها معذورم و بعضی جاهاش که بی ادبیه که خودتون استادید.
*نام اشخاص عوض شده.
*این رمان یک زندگی است واقعی.
_____________________________
تو همانی هستی که تا ابد در خاطر منی
تو همانی هستی که در قلبم ابدی هستیو جاودان♥♥
.
.
.
رفتم دایرکتشو خوندم.
+سلام.خوبی؟
-سلام.مرسی خوبم.
+اهل کجایی؟
-فرض کن***.
+عه..منم اونجاام.
+اهل حالی؟
-دنبال هم جنس خودمم.
+حالا چی میشه با من؟..پولم میدم.
-چقد میدی؟(میخواستم اسکولش کنم وگرنه من ازاوناش نیستم)
+50دارم.مکان داری؟
-نه فقط برای جنس خودم نمیشه مکان باتو.
+خب باشه.پس مکان با من 20میدم.
-20؟؟؟!!ی کفشم نمیشه خرید!(کفش داشتم فقط اسکولش میکردم)
+باشه همون 50.
+قرار بعدی کی؟
-دوسه هفته بعد چون من تازه عمل کردم.
+باشه منم تا اونموقع میبرم خونه داداشم(داداش بزرگ نداشت الکی میگفت.)
-باشه.چن سالته؟
+17.تو چندی؟
-16.خونتون کجاست؟
+طرفای پارک ساحل.
-آها.باشه.
+عکستو بده.
-عکس.
+عکس برهنه ام بده.
-(چون داشتم اسکولش میکردمو قصدم *** نبود چن تا عکس برهنه از نت پیدا کردم دادم بهش)
+عکس خودته؟
-آره.
+مطمئن؟
-آره.
یساعت همینجوری داشتیم باهم اشنا میشدیم که حقیقتو گفتم گفتم 15 سالمه و اونم گفت هم سن منه و بخاطر باشگاه بدنسازی که میره بدنش درشته.
من گفتم قصدم فقط اسکول کردنش بود و اونم گفت که فهمیده سه چهار ساعت گذشت دیدیم که خیلی شبیه همیم اذز نظر علاقه و رفتار و عقیده من بهش گفتم میای دوست شیم؟
قبول کرد.گفت منم قصدم نبود فک میکردم تو جن*ه ای و کارت اینه منم گفتم منم فک کردم تو لاشی ای خواستم سرکارت بزارم.
خلاصه دوستی ما برپا شد.
گذشت تا اولین فرصت که خونه مون خالی شد با اون همه درگیری ذهنی و ترس دلم گفت بزار بیاد.
روز موعود فرا رسید و من سراسر استرس بودم.
*از بردن نام برخی اشخاص و شهرها معذورم و بعضی جاهاش که بی ادبیه که خودتون استادید.
*نام اشخاص عوض شده.
*این رمان یک زندگی است واقعی.
_____________________________
تو همانی هستی که تا ابد در خاطر منی
تو همانی هستی که در قلبم ابدی هستیو جاودان♥♥
.
.
.
رفتم دایرکتشو خوندم.
+سلام.خوبی؟
-سلام.مرسی خوبم.
+اهل کجایی؟
-فرض کن***.
+عه..منم اونجاام.
+اهل حالی؟
-دنبال هم جنس خودمم.
+حالا چی میشه با من؟..پولم میدم.
-چقد میدی؟(میخواستم اسکولش کنم وگرنه من ازاوناش نیستم)
+50دارم.مکان داری؟
-نه فقط برای جنس خودم نمیشه مکان باتو.
+خب باشه.پس مکان با من 20میدم.
-20؟؟؟!!ی کفشم نمیشه خرید!(کفش داشتم فقط اسکولش میکردم)
+باشه همون 50.
+قرار بعدی کی؟
-دوسه هفته بعد چون من تازه عمل کردم.
+باشه منم تا اونموقع میبرم خونه داداشم(داداش بزرگ نداشت الکی میگفت.)
-باشه.چن سالته؟
+17.تو چندی؟
-16.خونتون کجاست؟
+طرفای پارک ساحل.
-آها.باشه.
+عکستو بده.
-عکس.
+عکس برهنه ام بده.
-(چون داشتم اسکولش میکردمو قصدم *** نبود چن تا عکس برهنه از نت پیدا کردم دادم بهش)
+عکس خودته؟
-آره.
+مطمئن؟
-آره.
یساعت همینجوری داشتیم باهم اشنا میشدیم که حقیقتو گفتم گفتم 15 سالمه و اونم گفت هم سن منه و بخاطر باشگاه بدنسازی که میره بدنش درشته.
من گفتم قصدم فقط اسکول کردنش بود و اونم گفت که فهمیده سه چهار ساعت گذشت دیدیم که خیلی شبیه همیم اذز نظر علاقه و رفتار و عقیده من بهش گفتم میای دوست شیم؟
قبول کرد.گفت منم قصدم نبود فک میکردم تو جن*ه ای و کارت اینه منم گفتم منم فک کردم تو لاشی ای خواستم سرکارت بزارم.
خلاصه دوستی ما برپا شد.
گذشت تا اولین فرصت که خونه مون خالی شد با اون همه درگیری ذهنی و ترس دلم گفت بزار بیاد.
روز موعود فرا رسید و من سراسر استرس بودم.