06-03-2016، 12:28
(آخرین ویرایش در این ارسال: 06-03-2016، 12:29، توسط ⓕⓐⓚⓔ ⓛⓘⓕⓔ♰.)
بخش سوم
سانسور شده|:
مقدمه:
دوستت دارم نه در هوس
دوستت دارم نه در قفس
دوستت دارم تا آخرین نفس
.
.
.
بالاخره روز موعود فرا رسید هم خوشحال بودم هم پشیمون هم خجالت میکشیدم!حس عجیبی بود!بعضی وقتا میگم کاش اون پیشنهادو نمیدادم هیچ وقت!با اینکار بقول مامانامون عشقمون هوس شد!اما ما دنبال هوس نبودیم نه من نه اون فقط نمیدونم چیشد..
رفتیم حموم و در اومدیم.تو حموم اما زیر دوش و گرمای آب و مستی...اتفاقای عجیبی افتاد..سبحان ناراحت بود.خیلی ناراحت..
سبحان نمیخواست..من بودم خوده خودم..تموم شد سبحان حرفی نمیزد .انگار یکی با پوتک زده بود تو سرش!
من کارو شروع کردم.اصلا میلی نداشت..
بعد حموم سبحان حرفی نمیزد و تا رفت خونشون خیلی ناراحت بود.
خودشو زده بود با خودش درگیر شده بود همش میگفت من نمیخواستم.میگفتم میدونم عشقم من بودم من.
اولین تجربم یکم تلخ شد.سعی میکردم با حرفام سبحانو آروم کنم!
_ما داریم یکی از نیازهای همو براورده میکنیم!
+ولی اخه..
_ببین تو خودتو گناهکار ندون..من مقصرم!
خلاصه از هر طریقی با حرفام ارومش کردم و قرار شد پنجشنبه بعدی تجربه دومم بشه!
البته نه با ناراحتی و پشیمونی سبحان ایندفعه خودشم یکم راضی شده بود با حرفام.
اوضاع تا پنجشنبه طبق روال عادی پیش رفت من هم ترس داشتم هم شوق.
4شنبه رفتم حموم شب و حسابی خودمو مث تازه عروسا کرده بودم!بطوری که مامانم منو دید دعوامون شد!
+واییی!یاسمن!!!!
_چیه مامان؟!
+چیه و کوفت!چیه و درد!خودتو شکل تازه عروسا دراووردی خجالت نمیکشی؟!از اون دوستای آشغالت یاد گرفتی؟!
عذر میخوام
سانسور شده|:
مقدمه:
دوستت دارم نه در هوس
دوستت دارم نه در قفس
دوستت دارم تا آخرین نفس
.
.
.
بالاخره روز موعود فرا رسید هم خوشحال بودم هم پشیمون هم خجالت میکشیدم!حس عجیبی بود!بعضی وقتا میگم کاش اون پیشنهادو نمیدادم هیچ وقت!با اینکار بقول مامانامون عشقمون هوس شد!اما ما دنبال هوس نبودیم نه من نه اون فقط نمیدونم چیشد..
رفتیم حموم و در اومدیم.تو حموم اما زیر دوش و گرمای آب و مستی...اتفاقای عجیبی افتاد..سبحان ناراحت بود.خیلی ناراحت..
سبحان نمیخواست..من بودم خوده خودم..تموم شد سبحان حرفی نمیزد .انگار یکی با پوتک زده بود تو سرش!
من کارو شروع کردم.اصلا میلی نداشت..
بعد حموم سبحان حرفی نمیزد و تا رفت خونشون خیلی ناراحت بود.
خودشو زده بود با خودش درگیر شده بود همش میگفت من نمیخواستم.میگفتم میدونم عشقم من بودم من.
اولین تجربم یکم تلخ شد.سعی میکردم با حرفام سبحانو آروم کنم!
_ما داریم یکی از نیازهای همو براورده میکنیم!
+ولی اخه..
_ببین تو خودتو گناهکار ندون..من مقصرم!
خلاصه از هر طریقی با حرفام ارومش کردم و قرار شد پنجشنبه بعدی تجربه دومم بشه!
البته نه با ناراحتی و پشیمونی سبحان ایندفعه خودشم یکم راضی شده بود با حرفام.
اوضاع تا پنجشنبه طبق روال عادی پیش رفت من هم ترس داشتم هم شوق.
4شنبه رفتم حموم شب و حسابی خودمو مث تازه عروسا کرده بودم!بطوری که مامانم منو دید دعوامون شد!
+واییی!یاسمن!!!!
_چیه مامان؟!
+چیه و کوفت!چیه و درد!خودتو شکل تازه عروسا دراووردی خجالت نمیکشی؟!از اون دوستای آشغالت یاد گرفتی؟!
(05-03-2016، 17:58)M.AMIN13 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
یکم زود زود بزار دیگ
عذر میخوام
