امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان بهشت سه رنگ من

#17
سلام
از مغازه خارج شدم و به ستون بین دو مغازه تکیه دادم که دستم کشیده شد هین بلندی کشیدم و گفتم
_وای تو دیگه کی هستی؟
-من؟لپ تاب خاله دوروثی!
_لپ تاب خاله من انقدر وحشی نبود.
بعدم دستمو از تو دستش بیرون کشیدم و با چشمای به خون نشسته نگاهش کردم.
_مثلا چرا دستمو کشیی؟
-خو دیدم خیلی تو فکری گفتم تا بی سبزی خوردن نشدیم نجاتت بدم؟
_سبزی خوردن؟!
-آره دیگه تره و ترب و....
_نترس من غرق نمیشم.تو فکرم نبودم یکم خسته بودم فقد...
-اوکی الان برمیگردیم...
_چه خوب....

_خیلی بد شد کفش نگرفتیم.
-فردا میایم میگیریم خب.
_عه فردا که مهمونیه.
-اوووف شما دخترا خیلی حساسید خب میایم صبح کفش رو میخریم.
_هه باشه به همین خیال باش که من با تو بیاک.
-هه طبق قرار نا نوشته کارای زوجیمون باهمه.
_مگ من اون قرار نا نوشته رو تایید کردم؟
-نوچ نکردی کوچولو ولی غولاک میگه باید تایید کنی.
_غولاک بیخود کرده دیگه حرف بزنه.
بعدم سرمو به شیشه چسبوندم.خدایا دارم کجا میرم؟

نظر یا سپاس بدید انگیزه بشه
رنگ خاموشـے در طرح لب است
بانگـے از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه اے نیست در این تاریکـے
در و دیوار به هم پیوسته
سایه اے لغزد اگر روی زمین
نقش وهمـــے است ز بندے رسته
نفس آدم ها
سر بسر افسرده است
سہـراب سپهـرے
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان بهشت سه رنگ من - nazanin jon - 24-05-2016، 17:30

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  *رمان اسرار يك شكنجه گر*
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان