24-05-2016، 17:30
(آخرین ویرایش در این ارسال: 24-05-2016، 18:28، توسط nazanin jon.)
سلام
از مغازه خارج شدم و به ستون بین دو مغازه تکیه دادم که دستم کشیده شد هین بلندی کشیدم و گفتم
_وای تو دیگه کی هستی؟
-من؟لپ تاب خاله دوروثی!
_لپ تاب خاله من انقدر وحشی نبود.
بعدم دستمو از تو دستش بیرون کشیدم و با چشمای به خون نشسته نگاهش کردم.
_مثلا چرا دستمو کشیی؟
-خو دیدم خیلی تو فکری گفتم تا بی سبزی خوردن نشدیم نجاتت بدم؟
_سبزی خوردن؟!
-آره دیگه تره و ترب و....
_نترس من غرق نمیشم.تو فکرم نبودم یکم خسته بودم فقد...
-اوکی الان برمیگردیم...
_چه خوب....
_خیلی بد شد کفش نگرفتیم.
-فردا میایم میگیریم خب.
_عه فردا که مهمونیه.
-اوووف شما دخترا خیلی حساسید خب میایم صبح کفش رو میخریم.
_هه باشه به همین خیال باش که من با تو بیاک.
-هه طبق قرار نا نوشته کارای زوجیمون باهمه.
_مگ من اون قرار نا نوشته رو تایید کردم؟
-نوچ نکردی کوچولو ولی غولاک میگه باید تایید کنی.
_غولاک بیخود کرده دیگه حرف بزنه.
بعدم سرمو به شیشه چسبوندم.خدایا دارم کجا میرم؟
نظر یا سپاس بدید انگیزه بشه
از مغازه خارج شدم و به ستون بین دو مغازه تکیه دادم که دستم کشیده شد هین بلندی کشیدم و گفتم
_وای تو دیگه کی هستی؟
-من؟لپ تاب خاله دوروثی!
_لپ تاب خاله من انقدر وحشی نبود.
بعدم دستمو از تو دستش بیرون کشیدم و با چشمای به خون نشسته نگاهش کردم.
_مثلا چرا دستمو کشیی؟
-خو دیدم خیلی تو فکری گفتم تا بی سبزی خوردن نشدیم نجاتت بدم؟
_سبزی خوردن؟!
-آره دیگه تره و ترب و....
_نترس من غرق نمیشم.تو فکرم نبودم یکم خسته بودم فقد...
-اوکی الان برمیگردیم...
_چه خوب....
_خیلی بد شد کفش نگرفتیم.
-فردا میایم میگیریم خب.
_عه فردا که مهمونیه.
-اوووف شما دخترا خیلی حساسید خب میایم صبح کفش رو میخریم.
_هه باشه به همین خیال باش که من با تو بیاک.
-هه طبق قرار نا نوشته کارای زوجیمون باهمه.
_مگ من اون قرار نا نوشته رو تایید کردم؟
-نوچ نکردی کوچولو ولی غولاک میگه باید تایید کنی.
_غولاک بیخود کرده دیگه حرف بزنه.
بعدم سرمو به شیشه چسبوندم.خدایا دارم کجا میرم؟
نظر یا سپاس بدید انگیزه بشه