07-10-2016، 14:01
جونم بگه واستون بنده خیلی خاطره دارم والبته سوتی
خوب الویشو میگم
من کلاس سوم که بودم به شدت از مدیر مدرسه مون بدم میومد اخه هر دقیقه زنگ میزد بابام انیا میگفت بیادی این دخترتون رو ببرید مدرسه رو به خده بازار تبدیل کرده
ی بار دختر کوچولوش رو اورد مدرسه
جلو راهرو مدرسه مون سرامیک بود ادم لیز میخورد
من با ی لیوان ای ریختیم بعد خانم مدیرمون ریلکس و دست تو دست دخترش اومد بره
که چی شد
با کله دوتاشون اتفادن
یعنی اونجا بود که من رو با تاسف تا دو روز مینوشتم ببخشید
خخخخ
خسته نباشم واقعا
خوب الویشو میگم
من کلاس سوم که بودم به شدت از مدیر مدرسه مون بدم میومد اخه هر دقیقه زنگ میزد بابام انیا میگفت بیادی این دخترتون رو ببرید مدرسه رو به خده بازار تبدیل کرده
ی بار دختر کوچولوش رو اورد مدرسه
جلو راهرو مدرسه مون سرامیک بود ادم لیز میخورد
من با ی لیوان ای ریختیم بعد خانم مدیرمون ریلکس و دست تو دست دخترش اومد بره
که چی شد
با کله دوتاشون اتفادن
یعنی اونجا بود که من رو با تاسف تا دو روز مینوشتم ببخشید
خخخخ
خسته نباشم واقعا