اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان هستم تا پای مرگ

#1
Heart 
سلام رفقا و عاشقای رمان
یکی ازدوستای من به اسم شادی جدیدا یه رمان نوشته وظیفشم به ما داده که بزارمش تو فلشخور (بنا بر دلایلی که بعدا میگم)
توی همین تاپیک میزارمش
خلاصه داستان: داستان از 25 سال پیش شروع میشه. یه یتیم خونه توی آلمان آتیش میگیره و دوتا پسر بچه 10 ساله و 4 ساله به اسم مهرداد و مهراد فرار میکنن. خیابون باعث میشه که مهرداد پاش به کارای خلاف باز بشه و کم کم کار مهرادم به این راه کشیده میشه. اونا دستگیر میشن و به کانون اصلاح تربیت فرستاده میشن...
...زس
مهرداد آروم بمبو میزاره روی دره گاوصندوق بانک و یجا سنگر میگیره
در منفجر میشه و شروع میکنه به جمع کردن پولا
مهراد: ایول پولدار شدیم دیگه دزدیو زورگیری تموم یوهووووو
یه صدا: تسلیم بشید دیگه راه فراری ندارید
مهرداد: میدونستی خیلی نحسی؟
مهراد از پنجره بیرونو نگاه کرد: گشته . حتما صدای انفجارو شنیده ولی هنوز نیرو نرسیده میتونیم از پشت بوم فرار کنیم
مهرداد: بدو بدو فقط بدو
هردو به سرعت از هواکش خارج شدن
روی پشت بوم بودن که صدای گلوله میاد و بعدش مهرداد نقش زمین میشه
مهراد: مهرداااااد
مهرداد: کمکم کن
-اییست!
مهرداد: بدو لعنتی
مهراد: متاسفم! میتونی پیدام کنی
و سریع از پشت بوم پرید پایین و سوار موتورش شد و شروع کرد به گاز دادن
پولارو که توی دوتا سامسونت بودن رو با طناب بست به خودش که یهو...
-تف به این بنزین
موتورو ول کرد و شروع کرد به دویدن
- اییست!
پلیسا چندبار شلیک کردن
مهراد خودشو از پل انداخت پایین
سرگرد: پووف ولش کنید هم عمق دریا زیاده هم وزن سامسونتا زنده نمیمونه اگرم سامسونتا رو ول کنه خوراک کوسه ها میشه...
5 سال بعد...
مهراد سوار ماشینش شد و به سمت شرکت راه افتاد
وسط راه بود که یه نفر چاقو کشید روش: بزن بقل عوضی
مهراد ماشینو نگه داشت و چاقو رو توی جیبش لمس کرد
مرد نقابدار: حقته همینجا بکشمت خائن
-سهمت تو خونست مهرداد بزار برگردم سهمتو بهت میدم
-فقط که سهم نیست تقاص 5 سال حبسمو باید بدی
-کی آزاد شدی؟
-دیروز.. عفو خوردم...
...

مهرداد و مهراد وارد خونه شدن
مهرداد: به به آفرین عجب خونه ای و عجب ماشینی با سهم من گرفتی
مهراد: خفه شو فقط پول خونه که اونم با سهم خودم گرفتم بقیشو با عکاسی گذروندم واسه یه مجله عکس میگیرم حقوقمم بد نیست ماهی 5000 دلار
-آفرین حالا دیگه میگی 5000 دلار بد نیست
-یه شرط داره که پولتو بهت بدم به اضافه حقوق 2 ماهم نظرت چیه؟
-باشه فقط قبول 10000 دلار کم نیست
-من کیم؟
-چی؟
-من کیم؟ چرا اسمامون آلمانی نیست؟ چرا با هم آلمانی حرف نمیزنیم؟
-پوففف 25 ساله دارم بهت میگم که نمیخوام چیزی بشنوم
-یه خونه اطراف برلین هست اینم کلیدش همه 15 میلیون دلار به اضافه 10 هزار دلاری که قراره بهت بدم توشه کلید خونه با کلید گاوصندوق دستمه اگه بهم بگی بهت میدم
-15 میلیون دلار؟
-همه اون پولایی که اونشب بود 30 میلیون بود میفهمی زندگیمون عوض شده یا نه؟
-باشه. من و تو دو تا بچه ایرانی هستیم یه شب خواب بودم صبح دیدم توی اون پرورشگاهیم پدرمون از مادرمون جدا شده بود و میخواست دوباره ازدواج کنه مارو گذاشتن پرورشگاه و همه چی تموم شد بعدشم دیگه خودت میدونی
-باشه این کلیدا اینم آدرس
-بعدش؟
-تو میری پی زندگیت منم میرم ایران
-ایران؟ ایران واسه چی؟
-برم تو کشورم حداقل اونجا سابقه هم ندارم درسته با شناسنامه اصلیمون سابقه نداریم ولی...
-وقتی بهونه نداری چرا ور میزنی؟ وقتی رفتی چجوری پیدات کنم؟
-همونجوری که منو اینجا پیدا کردی...
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
رمان هستم تا پای مرگ - Pedram Joker - 22-01-2017، 19:03

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  *رمان اسرار يك شكنجه گر*
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان