26-01-2012، 2:21
جنگ تروآ
جنگ تروا (به انگلیسی: Trojan War) (سدهٔ ۱۲ یا ۱۳ یا ۱۴ پیش از میلاد) یکی از بزرگترین جنگها در اسطورهشناسی یونان است. نبرد بین مردم آخایی و کوچنشینهای یونانی تروآ از این روی رخ داد که پاریس فرزند پریام شاه تروآ که مهمان منلائوس شاه اسپارت بود هلن دختر وی را ربود و با خود به تروآ برد.
مهمترین منابع مربوط به این جنگ اثر منظوم هومر ایلیاد در سده 9 پیش از میلاد و آثار نویسندگان رمی ویرژیل و اووید و استاتیوس هستند.[۱] بخشهای دیگر داستان امروز تنها در نمایشهای بازمانده از یونان باستان به صورت ناقص یافت میشود. همچنین پیآمدهای این جنگ ۱۰ ساله هم بخش مهمی از ادبیات کلاسیک را به خود اختصاص دادهاند.
داوری پاریس
در میان ایزد بانوان هرا و آفرودیت و آتنا، سر یک سیب طلایی که نوشته بود: «تقدیم به زیباترین ایزد بانو»، اختلاف افتاد. آنها از زئوس ایزدایزدان طلب داوری کردند. امّا زئوس دخالت نکرد و پاریس را به داوری برگزید. هرا به پاریس وعده ی حکمرانی بر کلّ آسیا را داد و آفرودیت وعده ی هلن اسپارتی، زیباترین زن جهان و آتنا، پیروزی تروا. پاریس آفرودیت را برگزید و همین باعث شد تا در نبرد تروا هرا و آتنا به پشتیبانی از یونانیان بر ضد تروجانها برخیزند.
محاصره ی ده ساله
منلائوس وقتی خبردار شد، به دیدن برادرش آگاممنان رفت و از او خواست از کلّ یونان هزار کشتی گرد آورد و به تروی حمله کند. آگاممنون پذیرفت و هزار کشتی در ساحل تروا نشست.
هکتور
هکتور بهترین جنگجو در کلّ آسیای شرقی، برادر پاریس پسر شاه پریام بود که بدست آشیل کشته شد.
آشیل
بهترین جنگجوی جهان. مادرش ایزد بانو تتوس، او را در کودکی در رود استوکس غوطه ور کرد به همین ترتیب آشیل رویین تن شد. بجز پاشنه ی پایش که تتوس گرفته بود. او در جنگ تروآ شرکت داشت.
مرگ هکتور، پاریس و آشیل
در نبردی بین سپاهیان تروی و یونان، پاتروکلوس زره ی آشیل را پوشید و به جنگ رفت و به دست هکتور کشته شد. آشیل برای انتقام، تنها جلوی دروازه ی تروا با هکتور جنگید و هکتور را کشت و جسد او را به ارابه ی اش بست و در تمام طول راه به دنبال خود کشاند اما سرانجام به خواهش شاه پریام، جسد هکتور را به مردم تروا تحویل داد تا در مراسم آبرومندانه ای سوزانده شود. در جنگی دیگر، پاریس ناجوانمردانه آشیل را با زدن تیر به پاشنه ی پا کشت. خود او در همان جنگ کشته شد.
اسب تروا
در سال دهم نبرد، هنگامی که هیچکدام بر دیگری برتری نیافته بودند، اودیسه (به فرانسوی اولیس) یکی از جنگاوران پیشنهاد کرد که اسبی غول پیکر از چوب بسازند و حدود 30 تن از جنگجویان یونانی را در آن جا قرار دهند. بقیه سوار کشتی ها شده، و پنهان شوند. وقتی ساحل خالی شد، مردم تروا فکر کردند که پیروز شده اند و به بیرون ریختند. آنها فکر کردند که آن اسب غول پیکر، هدیه ای از یونانی هاست. پس آن را به داخل شهر آوردند و جشن و پایکوبی کردند.
پیروزی یونان
وقتی همه خوابیدند، کشتی ها به ساحل برگشتند. یونانی های داخل اسب هم بیرون ریخته و دروازه را بازکردند. بقیّه ی یونانی ها، به داخل شهر ریختند و همه را کشتند و مردم را به بردگی گرفتند. شاه پریام در این جنگ کشته شد.
تروا نام محوطه ای باستانی با قدمت بیش از ۴ هزار سال در ناحیه آسیای صغیر واقع در ترکیه امروزی است که در حماسه جاودان هومر، ایلیاد، از آن یاد شده است. این محوطه باستانی به خاطر ارزش تاریخی و فرهنگی خود، از سال ۱۹۹۸ در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است.
محوطه باستانی تروا، در دهه ۱۸۷۰ و در پی حفاری های هاینریش شلیمان، باستان شناس آلمانی در این ناحیه کشف شد. حفاری های بعدی نشان داد که در این محوطه، در طول تاریخ شهرهای مختلفی ساخته شده است که یکی از نخستین آن ها که با نام تروا ۷A شناخته می شود، به عنوان همان تروای مورد اشاره هومر شناخته می شود.
تروا در شمال غربی ترکیه و در نزدیکی شهر امروزی کاناخال واقع است، و سهل الوصول ترین نقطه در میان آسیا و اروپا را اشغال کرده است. در عهد باستان، این محوطه ناظر بر ورودیِ داردانل یا هِلس پونت بود، تنگه باریکی که دریای اژه را به دریای مرمره، استانبول، و دریای سیاه متصل می کرد.
هر چند شواهد جغرافیایی و تاریخی زیادی در دست است که نشان می دهد محوطه باستانی تروا در ترکیه همان تروای مورد اشاره هومر است، اما این بدان معنا نیست که تمام آن چه در حماسه ایلیاد درباره تروا آمده است، واقعیت تاریخی دارد. در واقع اثر هومر، ترکیبی از افسانه و واقعیت است.
موقعیت جغرافیایی و استراتژیک تروا باعث شد که در طول تاریخش همواره هدف حملات رقبای خود باشد. در واقع از هزاره سوم پیش از میلاد تا سال ۱۹۱۵ که نبرد گالیپولی در آن سوی تنگه اتفاق افتاد، جنگ های بسیاری در این منطقه درگرفت. در آن زمان هر قدرتی حکومت تروا و گالیپولی را در دست داشت می توانست ترافیک دریایی میان دو دریای اژه و سیاه را کنترل کند. به بیان دیگر، هدف از این جنگ ها پول و قدرت بود، نه مطابق آن چه در افسانه هومر آمده است، زنی به نام هلن.
در حال حاضر محوطه باستانی تروا تشکیل شده است از تپه ای به ابعاد تقریبی ۲۰۰ در ۱۵۰ متر با ده آبادی یا شهرک که یکی بر روی دیگری ساخته شده و بیانگر یک دوره تقریباً ۴۵۰۰ ساله زندگی در این منطقه اند. اولین آبادی در حدود سال ۳ هزار پیش از میلاد ساخته شده و آخرین آبادی به حدود ۱۴۰۰ پس از میلاد یعنی اواخر دوره بیزانس بازمی گردد. در طول این سال ها تپه ای که تروا بر آن واقع است حدود ۱۰ متر از دشت های اطراف بالاتر قرار گرفت. در زمانی که اولین آبادی در این ناحیه ساخته شد، آب داردانل تا بخش شمالی تپه جریان داشت، اما خط ساحل به تدریج عقب رانده شد تا آنجا که در اواخر عصر مفرغ این تنگه دست کم یک مایل از تروا فاصله داشت. ناحیه شمالی تپه به باتلاق تبدیل شد و کشتی ها مجبور بودند در نزدیکی شهر امروزی بِسیک تپ در دریای اژه لنگر بیندازند.
مطابق آن چه در ایلیاد هومر و دیگر منابع باستانی آمده است، جنگ تروا دو طرف عمده داشت: شهرهای متحد یونان علیه تروا و متحدانش (یعنی آمازونی ها و لیسه ای ها). بنابراین جنگ میان شرق و غرب بود و در این میان هر دو طرف مخاصمه زن های یکدیگر را می ربودند: تروایی ها هلن، زن منلاس از اسپارت را دزدیدند، و یونانی ها بریسئیس و کریئیس از تروا را به عنوان معشوقه به اسارت گرفتند. پس از چندین نبرد که مجموعاً ده سال طول کشیدند شهر ویران شد، و در این میان یونانی ها از اسبی چوبی برای ورود به شهر استفاده کردند. در منابع باستانی این طور آمده که این جنگ ها در اواخر عصر مفرغ و در ربع اول قرن دوازده پیش از میلاد رخ داده است.
با بررسی بقایای تروا در این دوره درمی یابیم که دو تخریب و ویرانی صورت گرفته است، یکی در اواخر قرن سیزدهم (آبادی ششم) و دیگری در آغاز قرن دوازدهم پیش از میلاد (آبادی هفتم). آبادی ششم مستحکم ترین و بزرگ ترین آبادی عصر مفرغ در این محوطه را شامل می شده است (به طور کلی از ۳ هزار تا هزار سال پیش از میلاد عصر مفرغ قلمداد می شود). تاریخ تقریبی این آبادی را می توان ۱۷۰۰ تا ۱۲۷۵ پیش از میلاد در نظر گرفت، و مشخص است که سیستم دفاعی آن دو جزءِ عمده داشته است: دیواری مستحکم که قلعه را احاطه کرده بوده و یک خندق که کل شهر را در احاطه خود داشته است.
اما سازندگان این سیستم دفاعی چه کسانی بودند؟ به رغم حفاری های گسترده ای که در ۱۳۰ سال گذشته در محوطه تروا انجام شده است، فقط یک اثر مکتوب متعلق به اواخر عصر مفرغ داریم که می تواند به ما در این زمینه کمک کند. این اثر مکتوب مهری برنزی است که در سال ۱۹۹۵ کشف شد و فقط چند میلی متر قطر دارد. بر این مهر نوشته هایی به زبان لوویان نقش شده است، زبانی که در هزاره دوم پیش از میلاد در پادشاهی هتیت در مرکز ترکیه مرسوم بوده است.
اما چرا تروا این قدر برای مردم آن زمان اهمیت داشته است؟ برخی از کارشناسان بر این عقیده اند که اهمیت تروا در مکان استراتژیک آن بوده است. بنا بر این نظریه، تروا از این جهت هدف دلخواه دیگر حکمرانان بوده است که فاتح جنگ فرصت پیدا می کرده بر عبور و مرور کشتی های تجاری در دریای سیاه نظارت و کنترل داشته باشد و از کشتی هایی که از این قسمت از دریا می گذشته اند عوارض بگیرد. این عوارض دریافتی احتمالاً شکل کالا و مواد خام را داشته است، چرا که تا آنجا که می دانیم سکه تا قرن هفتم پیش از میلاد اختراع نشد.
در مورد هلن هم هیچ شواهدی در دست نیست که نشان دهد او بهانه جنگ تروا بوده است، گرچه این را به یقین می دانیم که در اواخر هزاره دوم پیش از میلاد زن ها کالا به شمار می آمده اند. بهترین شواهد ما در این زمینه از کاخ پیلوس در جنوب غربی یونان به دست آمده است. کارل بلگنِ باستان شناس در این کاخ تعداد زیادی لوح گلی کشف کرده است که به خط یونانی ابتدایی نوشته شده و بر یکی از این الواح که به قرن سیزدهم بازمی گردد از زنانی سخن به میان آمده است که از خلیج غربی ترکیه به عنوان برده گرفته شده و به پیلوس آورده می شدند تا در صنعت نساجی آنجا مشغول به کار شوند.
از این که اسبی بزرگ و توخالی در جنگ تروا نقشی مهم بازی کرده است هیچ نشانی در دست نیست، اما ظاهراً دیوارهای مستحکم پیرامون تروا با اهرم بزرگی تخریب شده اند. زره جنگجویانی هم که به تروا حمله کردند از برنز ساخته شده بود. اما در یافته های ما از حفاری ها هویت مهاجمان مشخص نشده است، و چیزی که این قضیه را پیچیده تر می کند این است که در حوالی سال ۱۲۰۰ قلاع بسیاری در ترکیه و یونان بر اثر جنگ تخریب شدند، از جمله تیرینز و پیلوس و هاتوسا. در مورد دلایل این تخریب گسترده هنور اتفاق نظر وجود ندارد، اما فقط یک عامل در این امر دخیل نبوده است: زلزله و جنگ و احتمالاً تغییر شدید آب و هوا از جمله دلایل این رخداد بوده اند.
البته با این جنگ زندگی در تروا خاتمه نیافت: بخش هایی از دیوارها و باروهای آن تعمیر شدند و خانه های جدیدی هم ساخته شد و به این ترتیب آبادی هفتم در این محل شکل گرفت. کارشناسان بر این عقیده اند که در همین زمان عده زیادی از جنوب شرقی اروپا به این منطقه کوچ کردند. زلزله دیگری احتمالاً در قرن دهم پیش از میلاد رخ داد که پس از آن ما هیچ مدرکی حاکی از زندگی در این محل در دست نداریم تا قرن هشتم پیش از میلاد که ایلیاد هومر نوشته شده است.
در قرن هفتم معروف شد که جنگ تروا در این منطقه رخ داده است. در این زمان هنوز بخش هایی از دیوارهای قلعه متعلق به اواخر عصر مفرغ پا بر جا بود، و ظاهراً رسم «دوشیزگان لوکریایی» هم در همین زمان پا گرفت. آژاکس، قهرمان یونانی، در معبد آتن در تروا به کاساندرا، دختر پریام، تجاوز کرد، و بنا بر سنت به عنوان مجازات مقرر شد که شهر لوکریس، زادگاه آژاکس، سالانه دو دوشیزه به تروا بفرستد تا در معبد آتن خدمت کنند و به این ترتیب حریم این الهه از لوث این گناه پاک شود. این سنت تا اوایل قرن اول پیش از میلاد ادامه یافت، و شاید حضور همین دوشیزگان یونانی در تروا باعث این تصور شد که جنگ هومری در این منطقه رخ داده است. در این مدت افراد بزرگی هم از این ناحیه عبور و دیدار کردند: کوروش، پادشاه ایران، هنگام جنگ با یونان، اسکندر کبیر هنگام جنگ با ایرانی ها، و بسیاری از امپراتوران رومی که اخلاف تروایی های عصر مفرغ به شمار می رفتند.
در بین شبه جزیره یونان و کرت، ۲۲۰ جزیره وجود دارد و در شرق آنها جزیره ای بود که مس فراوان داشت و از این رو به آن قبرس میگفتند. تجارت از قبرس به سوریه و سواحل آسیا کشیده شد و به تروا رسید. تروا را شامل ۹ شهر دانستهاند و تمدن آن را از جهتی مینوسی، از لحاظی آسیایی و به اعتباری دانوبی میدانند. مردم آن به زبان یونانی صحبت کرده و خدایان را پرستش میکردند. تروا در نزدیکی مدخل داردانل بوده و سرزمینهای مجاور آن در پیرامون دریای سیاه باعث شد تا این سرزمین در سراسر تاریخ رزمگاه امپراطوران باشد. مردم تروا در رام کردن اسب مهارت داشته و الوار، طلا و گورخر صادر میکردند. بر طبق کاوشهای باستانشناسان در خرابههای تروا، این شهر یکی از شهرهای متعدد این منطقه بود که اکنون ترکها آن را حصاریک مینامند. اجساد کشف شده حاکی از کشتار خشونتبار آنان است و وجود ذخیرههای آذوقه نشان میدهد که شهر در شرف محاصرهای طولانی بود و در نهایت این شهر به سال ۱۲۵۰ طعمه آتش شد. تروا در بین سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۱۵۰ شاهد نبردی خانمان برانداز بود و سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا واقعاً چنین محاصرهای روی داد؟ همه تاریخنگاران و شاعران یونان و تقریباً تمام اسناد معابد و روایات یونانی وقوع آن را تایید کردهاند. اما در مقابل عدهای آن را افسانه دانستهاند. اهالی باستان علت این نبرد را ربودن زنی زیبا میدانند. چه کسی باور میکند مردم تروا به خاطر یک زن ده سال مقاومت کرده باشند و یونانیان به خاطر همان زن ده سال جنگیده باشند؟ شاید این مساله تنها یک بهانه برای این حمله بود و ماهیت اصلی آن را باید مبارزه دو گروه قدرت طلب برای تصاحب داردانل و سرزمینهای پر نعمت اطراف دریای سیاه دانست. برخی معتقدند زمان حقیقی وقوع آن سال ۱۱۸۴ میباشد.
پاریس پسری بود از اهالی تروا، فرزند پریام و هکوب که چون شهره زیبایی هلن را شنیده بود، خواست تا او را در اختیار داشته باشد. پس روانه اسپارت شد و مدتی را میهمان هلن و همسرش منلاس بود. در این مدت هلن را مجذوب خود کرده و روزی که منلاس در منزل نبود، آن دو با یکدیگر گریختند و یا به عبارتی پاریس، هلن را ربود. منلاس توسط ایریس از قضیه مطلع شد. بزرگان را فراخواند و خواستار بازپسگیری هلن شد. ابتدا منلاس به همراه اولیس جهت مذاکره راهی تروا شدند اما تحقیر گشته و حتی تهدید به مرگ شدند. با بازگشت این دو، آگاممنون فرمان جنگ را صادر کرد. ریاست قوای یونان به عهده آگاممنون و فرماندهی ۵۰ فروند کشتی بر دوش آشیل بود. در حمله اول کشتیهای یونانی راه را گم میکنند و با رسیدن به میزی در جنوب تروا به اشتباه به ویران کردن این بندر میپردازند. در این حمله تلفوس پادشاه میزی یونانیان را سرکوب کرده اما پای او در شاخه تاکی که دیونیزوس (خدای شراب) در سر راه او قرار داده بود میپیچد و آشیل ران او را با نیزه مجروح میکند. به گفته پیشگویان این زخم فقط به دست آشیل درمان میشود پس تلفوس به شکل یک گدا خود را به اردوی یونانیان میرساند و با درمان شدن زخم پایش، هدایت ناوگان یونان را عهدهدار میشود. نیروی دریایی یونان خواستار حرکت شد که باد از وزیدن باز ایستاد. این صبر برای وزش باد جز تاخیر و افسردگی سپاه چیزی برایشان به ارمغان نیاورد. در همان زمان ماری از دریا بیرون آمد، از درختی بالا رفته و ۸ جوجه گنجشک و مادر آنها را بلعید. بر طبق آن پیشگویان گفتند محاصره تروا ۹ سال طول میکشد. در اساطیر یونان دختران را برای پیروزی سپاهیان قربانی میکردند. آگاممنون به دخترش ایفی ژنی وعده نامزدی با آشیل را داد و او را به سمت خود کشید و میخواست جهت وزش باد و امکان حرکت، دخترش را در راه آرتمیس قربانی کند. آشیل مخالفت کرده و از نبرد رویگردان شد. در روایات آمده در لحظه قربانی کردن ایفی ژنی، ماده غزالی از سوی آرتمیس به جای آن دختر سر بریده شد. آشیل نیز به درخواست آژاکس به جنگ برگشت. ناوگان یونان حرکت کرده و به یکی از جزایر تروا به نام تندوس وارد شدند. آشیل شهریار آنجا راکشت و با رسیدن یونانیان به تروا مردم از بازگرداندن هلن سر باز زدند. در اولین برخورد، نبرد منلاس و پاریس رخ داد که هردو زخمی شدند. در ادامه، پاتروکل دوست صمیمی آشیل کشته شد و آشیل غضبناک وارد جنگ میشود و هکتور برادر پاریس را کشته، قوزک پای او را سوراخ کرده و جسد وی را به ارابه میبندد و در تروا میگرداند اما همان شب به درخواست پریام (پدر هکتور) جواب مثبت داده و جسد را باز میگرداند. در ادامه نبرد آشیل با پاریس روبرو میشود. پاریس دو تیر به بدن آشیل زده و تیر سوم به قوزک پای آشیل فرود میآید، جایی که خاصیت روئین تنی ندارد و آشیل کشته میشود. سلاح آشیل را نه به آژاکس که به اولیس میدهند. آژاکس که خود را شایسته این میراث میدانست دیوانه میشود و خود را میکشد و به روایتی با صاعقه زئوس کشته میشود. در ادامه نئوپتولم پسر آشیل وارد صحنه نبرد گشته و یونانیان جان تازهای میگیرند. هلنوس هم وارد ماجرا شده و دستور ساخت یک اسب چوبی میان تهی را صادر میکند. مدتها وقت صرف ساخت اسب میشود و آن را به عنوان فدیهای برای آتنا در نظر میگیرند. بر پهلوی اسب چوبی چنین می نویسند: «یونانیان به شکرانه بازگشت به میهن این اسب را به درگاه آتنا هدیه میدهند.» تعداد افرادی که در بدن اسب چوبی جای میگرفتند،۲۳ نفر و به روایتی ۳۰۰۰ نفر بود.
شبانگاه که همه در خواب بودند، اسب چوبی را وارد شهر میکنند. هلن به فرمان آفرودیت پیرامون اسب میچرخد و صدای همه آنان که در اسب چوبی پنهان هستند تقلید میکند و از آنان میخواهد بیرون آیند. اولیس در درون اسب همه را به سکوت وامیدارد.نخستین کسی که بدون استفاده از پله و نردبام از اسب بیرون میجهد، میمیرد.و بقیه با دیدن روشنایی آتشی که تندوس بر گور آشیل افروخته بیرون میآیند، و دروازههای شهر را در تاریکی شب گشوده و شهر خفته را تاراج میکنند. نئوپتولم، پریام را به معبد زئوس برده و گردن میزند. آستیاناکس نوزاد بازمانده از هکتور را از دیوار شهر به زیر میاندازد. پولیکسین، دختر پریام را بر گور آشیل قربانی میکند. منلاس نیز از شکم اسب چوبی خارج گردیده و چون هلن را در منزل دئیفوب مییابد، صاحبخانه را کشته و میخواست هلن را به قتل برساند که اولیس مانع میشود. کشتیهای اسپارت به همراه منلاس و هلن بازگشتند و برخی سپاهیان از جنگ برگشته به موطن، شاهد نیرنگ و دسیسه زنان خود بودند که در طی این سالها جانشینانی را به جای همسرانشان برگزیده بودند. از علتهای طولانی شدن این نبرد خانمان سوز میتوان گرد آوری قهرمانان و تشویق آنها به حضور در جنگ و حمله اشتباه یونانیان به میزی را نام برد.
جنگ تروا (به انگلیسی: Trojan War) (سدهٔ ۱۲ یا ۱۳ یا ۱۴ پیش از میلاد) یکی از بزرگترین جنگها در اسطورهشناسی یونان است. نبرد بین مردم آخایی و کوچنشینهای یونانی تروآ از این روی رخ داد که پاریس فرزند پریام شاه تروآ که مهمان منلائوس شاه اسپارت بود هلن دختر وی را ربود و با خود به تروآ برد.
مهمترین منابع مربوط به این جنگ اثر منظوم هومر ایلیاد در سده 9 پیش از میلاد و آثار نویسندگان رمی ویرژیل و اووید و استاتیوس هستند.[۱] بخشهای دیگر داستان امروز تنها در نمایشهای بازمانده از یونان باستان به صورت ناقص یافت میشود. همچنین پیآمدهای این جنگ ۱۰ ساله هم بخش مهمی از ادبیات کلاسیک را به خود اختصاص دادهاند.
داوری پاریس
در میان ایزد بانوان هرا و آفرودیت و آتنا، سر یک سیب طلایی که نوشته بود: «تقدیم به زیباترین ایزد بانو»، اختلاف افتاد. آنها از زئوس ایزدایزدان طلب داوری کردند. امّا زئوس دخالت نکرد و پاریس را به داوری برگزید. هرا به پاریس وعده ی حکمرانی بر کلّ آسیا را داد و آفرودیت وعده ی هلن اسپارتی، زیباترین زن جهان و آتنا، پیروزی تروا. پاریس آفرودیت را برگزید و همین باعث شد تا در نبرد تروا هرا و آتنا به پشتیبانی از یونانیان بر ضد تروجانها برخیزند.
محاصره ی ده ساله
منلائوس وقتی خبردار شد، به دیدن برادرش آگاممنان رفت و از او خواست از کلّ یونان هزار کشتی گرد آورد و به تروی حمله کند. آگاممنون پذیرفت و هزار کشتی در ساحل تروا نشست.
هکتور
هکتور بهترین جنگجو در کلّ آسیای شرقی، برادر پاریس پسر شاه پریام بود که بدست آشیل کشته شد.
آشیل
بهترین جنگجوی جهان. مادرش ایزد بانو تتوس، او را در کودکی در رود استوکس غوطه ور کرد به همین ترتیب آشیل رویین تن شد. بجز پاشنه ی پایش که تتوس گرفته بود. او در جنگ تروآ شرکت داشت.
مرگ هکتور، پاریس و آشیل
در نبردی بین سپاهیان تروی و یونان، پاتروکلوس زره ی آشیل را پوشید و به جنگ رفت و به دست هکتور کشته شد. آشیل برای انتقام، تنها جلوی دروازه ی تروا با هکتور جنگید و هکتور را کشت و جسد او را به ارابه ی اش بست و در تمام طول راه به دنبال خود کشاند اما سرانجام به خواهش شاه پریام، جسد هکتور را به مردم تروا تحویل داد تا در مراسم آبرومندانه ای سوزانده شود. در جنگی دیگر، پاریس ناجوانمردانه آشیل را با زدن تیر به پاشنه ی پا کشت. خود او در همان جنگ کشته شد.
اسب تروا
در سال دهم نبرد، هنگامی که هیچکدام بر دیگری برتری نیافته بودند، اودیسه (به فرانسوی اولیس) یکی از جنگاوران پیشنهاد کرد که اسبی غول پیکر از چوب بسازند و حدود 30 تن از جنگجویان یونانی را در آن جا قرار دهند. بقیه سوار کشتی ها شده، و پنهان شوند. وقتی ساحل خالی شد، مردم تروا فکر کردند که پیروز شده اند و به بیرون ریختند. آنها فکر کردند که آن اسب غول پیکر، هدیه ای از یونانی هاست. پس آن را به داخل شهر آوردند و جشن و پایکوبی کردند.
پیروزی یونان
وقتی همه خوابیدند، کشتی ها به ساحل برگشتند. یونانی های داخل اسب هم بیرون ریخته و دروازه را بازکردند. بقیّه ی یونانی ها، به داخل شهر ریختند و همه را کشتند و مردم را به بردگی گرفتند. شاه پریام در این جنگ کشته شد.
تروا نام محوطه ای باستانی با قدمت بیش از ۴ هزار سال در ناحیه آسیای صغیر واقع در ترکیه امروزی است که در حماسه جاودان هومر، ایلیاد، از آن یاد شده است. این محوطه باستانی به خاطر ارزش تاریخی و فرهنگی خود، از سال ۱۹۹۸ در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است.
محوطه باستانی تروا، در دهه ۱۸۷۰ و در پی حفاری های هاینریش شلیمان، باستان شناس آلمانی در این ناحیه کشف شد. حفاری های بعدی نشان داد که در این محوطه، در طول تاریخ شهرهای مختلفی ساخته شده است که یکی از نخستین آن ها که با نام تروا ۷A شناخته می شود، به عنوان همان تروای مورد اشاره هومر شناخته می شود.
تروا در شمال غربی ترکیه و در نزدیکی شهر امروزی کاناخال واقع است، و سهل الوصول ترین نقطه در میان آسیا و اروپا را اشغال کرده است. در عهد باستان، این محوطه ناظر بر ورودیِ داردانل یا هِلس پونت بود، تنگه باریکی که دریای اژه را به دریای مرمره، استانبول، و دریای سیاه متصل می کرد.
هر چند شواهد جغرافیایی و تاریخی زیادی در دست است که نشان می دهد محوطه باستانی تروا در ترکیه همان تروای مورد اشاره هومر است، اما این بدان معنا نیست که تمام آن چه در حماسه ایلیاد درباره تروا آمده است، واقعیت تاریخی دارد. در واقع اثر هومر، ترکیبی از افسانه و واقعیت است.
موقعیت جغرافیایی و استراتژیک تروا باعث شد که در طول تاریخش همواره هدف حملات رقبای خود باشد. در واقع از هزاره سوم پیش از میلاد تا سال ۱۹۱۵ که نبرد گالیپولی در آن سوی تنگه اتفاق افتاد، جنگ های بسیاری در این منطقه درگرفت. در آن زمان هر قدرتی حکومت تروا و گالیپولی را در دست داشت می توانست ترافیک دریایی میان دو دریای اژه و سیاه را کنترل کند. به بیان دیگر، هدف از این جنگ ها پول و قدرت بود، نه مطابق آن چه در افسانه هومر آمده است، زنی به نام هلن.
در حال حاضر محوطه باستانی تروا تشکیل شده است از تپه ای به ابعاد تقریبی ۲۰۰ در ۱۵۰ متر با ده آبادی یا شهرک که یکی بر روی دیگری ساخته شده و بیانگر یک دوره تقریباً ۴۵۰۰ ساله زندگی در این منطقه اند. اولین آبادی در حدود سال ۳ هزار پیش از میلاد ساخته شده و آخرین آبادی به حدود ۱۴۰۰ پس از میلاد یعنی اواخر دوره بیزانس بازمی گردد. در طول این سال ها تپه ای که تروا بر آن واقع است حدود ۱۰ متر از دشت های اطراف بالاتر قرار گرفت. در زمانی که اولین آبادی در این ناحیه ساخته شد، آب داردانل تا بخش شمالی تپه جریان داشت، اما خط ساحل به تدریج عقب رانده شد تا آنجا که در اواخر عصر مفرغ این تنگه دست کم یک مایل از تروا فاصله داشت. ناحیه شمالی تپه به باتلاق تبدیل شد و کشتی ها مجبور بودند در نزدیکی شهر امروزی بِسیک تپ در دریای اژه لنگر بیندازند.
مطابق آن چه در ایلیاد هومر و دیگر منابع باستانی آمده است، جنگ تروا دو طرف عمده داشت: شهرهای متحد یونان علیه تروا و متحدانش (یعنی آمازونی ها و لیسه ای ها). بنابراین جنگ میان شرق و غرب بود و در این میان هر دو طرف مخاصمه زن های یکدیگر را می ربودند: تروایی ها هلن، زن منلاس از اسپارت را دزدیدند، و یونانی ها بریسئیس و کریئیس از تروا را به عنوان معشوقه به اسارت گرفتند. پس از چندین نبرد که مجموعاً ده سال طول کشیدند شهر ویران شد، و در این میان یونانی ها از اسبی چوبی برای ورود به شهر استفاده کردند. در منابع باستانی این طور آمده که این جنگ ها در اواخر عصر مفرغ و در ربع اول قرن دوازده پیش از میلاد رخ داده است.
با بررسی بقایای تروا در این دوره درمی یابیم که دو تخریب و ویرانی صورت گرفته است، یکی در اواخر قرن سیزدهم (آبادی ششم) و دیگری در آغاز قرن دوازدهم پیش از میلاد (آبادی هفتم). آبادی ششم مستحکم ترین و بزرگ ترین آبادی عصر مفرغ در این محوطه را شامل می شده است (به طور کلی از ۳ هزار تا هزار سال پیش از میلاد عصر مفرغ قلمداد می شود). تاریخ تقریبی این آبادی را می توان ۱۷۰۰ تا ۱۲۷۵ پیش از میلاد در نظر گرفت، و مشخص است که سیستم دفاعی آن دو جزءِ عمده داشته است: دیواری مستحکم که قلعه را احاطه کرده بوده و یک خندق که کل شهر را در احاطه خود داشته است.
اما سازندگان این سیستم دفاعی چه کسانی بودند؟ به رغم حفاری های گسترده ای که در ۱۳۰ سال گذشته در محوطه تروا انجام شده است، فقط یک اثر مکتوب متعلق به اواخر عصر مفرغ داریم که می تواند به ما در این زمینه کمک کند. این اثر مکتوب مهری برنزی است که در سال ۱۹۹۵ کشف شد و فقط چند میلی متر قطر دارد. بر این مهر نوشته هایی به زبان لوویان نقش شده است، زبانی که در هزاره دوم پیش از میلاد در پادشاهی هتیت در مرکز ترکیه مرسوم بوده است.
اما چرا تروا این قدر برای مردم آن زمان اهمیت داشته است؟ برخی از کارشناسان بر این عقیده اند که اهمیت تروا در مکان استراتژیک آن بوده است. بنا بر این نظریه، تروا از این جهت هدف دلخواه دیگر حکمرانان بوده است که فاتح جنگ فرصت پیدا می کرده بر عبور و مرور کشتی های تجاری در دریای سیاه نظارت و کنترل داشته باشد و از کشتی هایی که از این قسمت از دریا می گذشته اند عوارض بگیرد. این عوارض دریافتی احتمالاً شکل کالا و مواد خام را داشته است، چرا که تا آنجا که می دانیم سکه تا قرن هفتم پیش از میلاد اختراع نشد.
در مورد هلن هم هیچ شواهدی در دست نیست که نشان دهد او بهانه جنگ تروا بوده است، گرچه این را به یقین می دانیم که در اواخر هزاره دوم پیش از میلاد زن ها کالا به شمار می آمده اند. بهترین شواهد ما در این زمینه از کاخ پیلوس در جنوب غربی یونان به دست آمده است. کارل بلگنِ باستان شناس در این کاخ تعداد زیادی لوح گلی کشف کرده است که به خط یونانی ابتدایی نوشته شده و بر یکی از این الواح که به قرن سیزدهم بازمی گردد از زنانی سخن به میان آمده است که از خلیج غربی ترکیه به عنوان برده گرفته شده و به پیلوس آورده می شدند تا در صنعت نساجی آنجا مشغول به کار شوند.
از این که اسبی بزرگ و توخالی در جنگ تروا نقشی مهم بازی کرده است هیچ نشانی در دست نیست، اما ظاهراً دیوارهای مستحکم پیرامون تروا با اهرم بزرگی تخریب شده اند. زره جنگجویانی هم که به تروا حمله کردند از برنز ساخته شده بود. اما در یافته های ما از حفاری ها هویت مهاجمان مشخص نشده است، و چیزی که این قضیه را پیچیده تر می کند این است که در حوالی سال ۱۲۰۰ قلاع بسیاری در ترکیه و یونان بر اثر جنگ تخریب شدند، از جمله تیرینز و پیلوس و هاتوسا. در مورد دلایل این تخریب گسترده هنور اتفاق نظر وجود ندارد، اما فقط یک عامل در این امر دخیل نبوده است: زلزله و جنگ و احتمالاً تغییر شدید آب و هوا از جمله دلایل این رخداد بوده اند.
البته با این جنگ زندگی در تروا خاتمه نیافت: بخش هایی از دیوارها و باروهای آن تعمیر شدند و خانه های جدیدی هم ساخته شد و به این ترتیب آبادی هفتم در این محل شکل گرفت. کارشناسان بر این عقیده اند که در همین زمان عده زیادی از جنوب شرقی اروپا به این منطقه کوچ کردند. زلزله دیگری احتمالاً در قرن دهم پیش از میلاد رخ داد که پس از آن ما هیچ مدرکی حاکی از زندگی در این محل در دست نداریم تا قرن هشتم پیش از میلاد که ایلیاد هومر نوشته شده است.
در قرن هفتم معروف شد که جنگ تروا در این منطقه رخ داده است. در این زمان هنوز بخش هایی از دیوارهای قلعه متعلق به اواخر عصر مفرغ پا بر جا بود، و ظاهراً رسم «دوشیزگان لوکریایی» هم در همین زمان پا گرفت. آژاکس، قهرمان یونانی، در معبد آتن در تروا به کاساندرا، دختر پریام، تجاوز کرد، و بنا بر سنت به عنوان مجازات مقرر شد که شهر لوکریس، زادگاه آژاکس، سالانه دو دوشیزه به تروا بفرستد تا در معبد آتن خدمت کنند و به این ترتیب حریم این الهه از لوث این گناه پاک شود. این سنت تا اوایل قرن اول پیش از میلاد ادامه یافت، و شاید حضور همین دوشیزگان یونانی در تروا باعث این تصور شد که جنگ هومری در این منطقه رخ داده است. در این مدت افراد بزرگی هم از این ناحیه عبور و دیدار کردند: کوروش، پادشاه ایران، هنگام جنگ با یونان، اسکندر کبیر هنگام جنگ با ایرانی ها، و بسیاری از امپراتوران رومی که اخلاف تروایی های عصر مفرغ به شمار می رفتند.
در بین شبه جزیره یونان و کرت، ۲۲۰ جزیره وجود دارد و در شرق آنها جزیره ای بود که مس فراوان داشت و از این رو به آن قبرس میگفتند. تجارت از قبرس به سوریه و سواحل آسیا کشیده شد و به تروا رسید. تروا را شامل ۹ شهر دانستهاند و تمدن آن را از جهتی مینوسی، از لحاظی آسیایی و به اعتباری دانوبی میدانند. مردم آن به زبان یونانی صحبت کرده و خدایان را پرستش میکردند. تروا در نزدیکی مدخل داردانل بوده و سرزمینهای مجاور آن در پیرامون دریای سیاه باعث شد تا این سرزمین در سراسر تاریخ رزمگاه امپراطوران باشد. مردم تروا در رام کردن اسب مهارت داشته و الوار، طلا و گورخر صادر میکردند. بر طبق کاوشهای باستانشناسان در خرابههای تروا، این شهر یکی از شهرهای متعدد این منطقه بود که اکنون ترکها آن را حصاریک مینامند. اجساد کشف شده حاکی از کشتار خشونتبار آنان است و وجود ذخیرههای آذوقه نشان میدهد که شهر در شرف محاصرهای طولانی بود و در نهایت این شهر به سال ۱۲۵۰ طعمه آتش شد. تروا در بین سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۱۵۰ شاهد نبردی خانمان برانداز بود و سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا واقعاً چنین محاصرهای روی داد؟ همه تاریخنگاران و شاعران یونان و تقریباً تمام اسناد معابد و روایات یونانی وقوع آن را تایید کردهاند. اما در مقابل عدهای آن را افسانه دانستهاند. اهالی باستان علت این نبرد را ربودن زنی زیبا میدانند. چه کسی باور میکند مردم تروا به خاطر یک زن ده سال مقاومت کرده باشند و یونانیان به خاطر همان زن ده سال جنگیده باشند؟ شاید این مساله تنها یک بهانه برای این حمله بود و ماهیت اصلی آن را باید مبارزه دو گروه قدرت طلب برای تصاحب داردانل و سرزمینهای پر نعمت اطراف دریای سیاه دانست. برخی معتقدند زمان حقیقی وقوع آن سال ۱۱۸۴ میباشد.
پاریس پسری بود از اهالی تروا، فرزند پریام و هکوب که چون شهره زیبایی هلن را شنیده بود، خواست تا او را در اختیار داشته باشد. پس روانه اسپارت شد و مدتی را میهمان هلن و همسرش منلاس بود. در این مدت هلن را مجذوب خود کرده و روزی که منلاس در منزل نبود، آن دو با یکدیگر گریختند و یا به عبارتی پاریس، هلن را ربود. منلاس توسط ایریس از قضیه مطلع شد. بزرگان را فراخواند و خواستار بازپسگیری هلن شد. ابتدا منلاس به همراه اولیس جهت مذاکره راهی تروا شدند اما تحقیر گشته و حتی تهدید به مرگ شدند. با بازگشت این دو، آگاممنون فرمان جنگ را صادر کرد. ریاست قوای یونان به عهده آگاممنون و فرماندهی ۵۰ فروند کشتی بر دوش آشیل بود. در حمله اول کشتیهای یونانی راه را گم میکنند و با رسیدن به میزی در جنوب تروا به اشتباه به ویران کردن این بندر میپردازند. در این حمله تلفوس پادشاه میزی یونانیان را سرکوب کرده اما پای او در شاخه تاکی که دیونیزوس (خدای شراب) در سر راه او قرار داده بود میپیچد و آشیل ران او را با نیزه مجروح میکند. به گفته پیشگویان این زخم فقط به دست آشیل درمان میشود پس تلفوس به شکل یک گدا خود را به اردوی یونانیان میرساند و با درمان شدن زخم پایش، هدایت ناوگان یونان را عهدهدار میشود. نیروی دریایی یونان خواستار حرکت شد که باد از وزیدن باز ایستاد. این صبر برای وزش باد جز تاخیر و افسردگی سپاه چیزی برایشان به ارمغان نیاورد. در همان زمان ماری از دریا بیرون آمد، از درختی بالا رفته و ۸ جوجه گنجشک و مادر آنها را بلعید. بر طبق آن پیشگویان گفتند محاصره تروا ۹ سال طول میکشد. در اساطیر یونان دختران را برای پیروزی سپاهیان قربانی میکردند. آگاممنون به دخترش ایفی ژنی وعده نامزدی با آشیل را داد و او را به سمت خود کشید و میخواست جهت وزش باد و امکان حرکت، دخترش را در راه آرتمیس قربانی کند. آشیل مخالفت کرده و از نبرد رویگردان شد. در روایات آمده در لحظه قربانی کردن ایفی ژنی، ماده غزالی از سوی آرتمیس به جای آن دختر سر بریده شد. آشیل نیز به درخواست آژاکس به جنگ برگشت. ناوگان یونان حرکت کرده و به یکی از جزایر تروا به نام تندوس وارد شدند. آشیل شهریار آنجا راکشت و با رسیدن یونانیان به تروا مردم از بازگرداندن هلن سر باز زدند. در اولین برخورد، نبرد منلاس و پاریس رخ داد که هردو زخمی شدند. در ادامه، پاتروکل دوست صمیمی آشیل کشته شد و آشیل غضبناک وارد جنگ میشود و هکتور برادر پاریس را کشته، قوزک پای او را سوراخ کرده و جسد وی را به ارابه میبندد و در تروا میگرداند اما همان شب به درخواست پریام (پدر هکتور) جواب مثبت داده و جسد را باز میگرداند. در ادامه نبرد آشیل با پاریس روبرو میشود. پاریس دو تیر به بدن آشیل زده و تیر سوم به قوزک پای آشیل فرود میآید، جایی که خاصیت روئین تنی ندارد و آشیل کشته میشود. سلاح آشیل را نه به آژاکس که به اولیس میدهند. آژاکس که خود را شایسته این میراث میدانست دیوانه میشود و خود را میکشد و به روایتی با صاعقه زئوس کشته میشود. در ادامه نئوپتولم پسر آشیل وارد صحنه نبرد گشته و یونانیان جان تازهای میگیرند. هلنوس هم وارد ماجرا شده و دستور ساخت یک اسب چوبی میان تهی را صادر میکند. مدتها وقت صرف ساخت اسب میشود و آن را به عنوان فدیهای برای آتنا در نظر میگیرند. بر پهلوی اسب چوبی چنین می نویسند: «یونانیان به شکرانه بازگشت به میهن این اسب را به درگاه آتنا هدیه میدهند.» تعداد افرادی که در بدن اسب چوبی جای میگرفتند،۲۳ نفر و به روایتی ۳۰۰۰ نفر بود.
شبانگاه که همه در خواب بودند، اسب چوبی را وارد شهر میکنند. هلن به فرمان آفرودیت پیرامون اسب میچرخد و صدای همه آنان که در اسب چوبی پنهان هستند تقلید میکند و از آنان میخواهد بیرون آیند. اولیس در درون اسب همه را به سکوت وامیدارد.نخستین کسی که بدون استفاده از پله و نردبام از اسب بیرون میجهد، میمیرد.و بقیه با دیدن روشنایی آتشی که تندوس بر گور آشیل افروخته بیرون میآیند، و دروازههای شهر را در تاریکی شب گشوده و شهر خفته را تاراج میکنند. نئوپتولم، پریام را به معبد زئوس برده و گردن میزند. آستیاناکس نوزاد بازمانده از هکتور را از دیوار شهر به زیر میاندازد. پولیکسین، دختر پریام را بر گور آشیل قربانی میکند. منلاس نیز از شکم اسب چوبی خارج گردیده و چون هلن را در منزل دئیفوب مییابد، صاحبخانه را کشته و میخواست هلن را به قتل برساند که اولیس مانع میشود. کشتیهای اسپارت به همراه منلاس و هلن بازگشتند و برخی سپاهیان از جنگ برگشته به موطن، شاهد نیرنگ و دسیسه زنان خود بودند که در طی این سالها جانشینانی را به جای همسرانشان برگزیده بودند. از علتهای طولانی شدن این نبرد خانمان سوز میتوان گرد آوری قهرمانان و تشویق آنها به حضور در جنگ و حمله اشتباه یونانیان به میزی را نام برد.