31-08-2017، 3:34
در راه هایی نادیده و ناشنیده سکنا گزید
مکانی در کنار چشمه های جوشان شهر
دوشیزه ای که هیچ، ستایش و عشق کسی بر او دیده نشد!
دوشیزه ای...
چونان بنفشه ای در میان خزه ها و گلسنگ های سخت
نیم پنهان و نیم اشکار
تو گویی تک ستاره ای تنها
در آسمانی تیره و لَخت!
ناشناخته زیست و کسی نیز در نیافت
آن لحظه را که آن الهه آزاد، پیرهن هستی خویشتن را درید!
آه که اکنون در آرامگاه جاودانی خویش آرمیده
و چه بسیار از من دور!
ویلیام وردزورث

She dwelt among the untrodden ways
Beside the springs of Dove,
A Maid whom there were none to praise
And very few to love:
A violet by a mossy stone
Half hidden from the eye!
—Fair as a star, when only one
Is shining in the sky.
She lived unknown, and few could know
When Lucy ceased to be
But she is in her grave, and, oh,
The difference to me
William Wordsworth
مکانی در کنار چشمه های جوشان شهر
دوشیزه ای که هیچ، ستایش و عشق کسی بر او دیده نشد!
دوشیزه ای...
چونان بنفشه ای در میان خزه ها و گلسنگ های سخت
نیم پنهان و نیم اشکار
تو گویی تک ستاره ای تنها
در آسمانی تیره و لَخت!
ناشناخته زیست و کسی نیز در نیافت
آن لحظه را که آن الهه آزاد، پیرهن هستی خویشتن را درید!
آه که اکنون در آرامگاه جاودانی خویش آرمیده
و چه بسیار از من دور!
ویلیام وردزورث

She dwelt among the untrodden ways
Beside the springs of Dove,
A Maid whom there were none to praise
And very few to love:
A violet by a mossy stone
Half hidden from the eye!
—Fair as a star, when only one
Is shining in the sky.
She lived unknown, and few could know
When Lucy ceased to be
But she is in her grave, and, oh,
The difference to me
William Wordsworth