امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

معرفی رمان های ایرانی !

#59
دو جلدی

معرفی رمان های ایرانی !

نام رمان :رمان الهه ی ناز (جلد یک)

نویسنده :مریم اولیایی

خلاصه رمان:

داستان درباره ی دو خواهر دوقلو به اسم گیتی و گیسو هستش که گیتی لیسانس روانشناسی و گیسو لیسانس زبان داره پس از این که برادرشون به خاطر عشق یک دختر خود کشی می کنه و مادرشون دق می کنه ، کار پدرشون هم به تیمارستان می کشه و همه ی ثروت خودش رو از دست می دهد گیتی و گیسو با اندک سرمایه خود به تهرا می ایند تا زندگی تازه ای شروع کنن...

صفحه ی اول رمان:

روزها بي توجه بما مي گذرند . زمان بخاطر آدمها توقف نمي كند . چه بي رحم اند ثانيه ها! چه قسي القلب اند دقايق ! چه روز شومي بود آن روز كه برادرم علي ، خودش را بخاطر عشقش دار زد . آخر چرا؟ فائزه آنقدر برايش ارزش داشت كه چهار نفر به پايش بسوزند ؟ او كه رفت مادر هم به او پيوست . پدر ديوانه شد و گيسوهم آواره شديم .خدايا اين چه مصيبتي بود كه بر سرمان آمد ؟ مگر چه گ*نا*حي مرتكب شده بوديم؟ دخترك بي عاطفه با شوهرش خوش است و ما راهي دياري ناشناخته . معلوم نيست چه سرنوشتي در انتظار ماست . دو دختر زيبا ، تنها ، غريب و شبيه هم
با اتوب**و*س راهي تهران هستيم . به صورت گيسو نگاه ميكنم كه كنارم روي صندلي نشسته ، سرش را به پشتي صندلي تكيه داده و چشمان بسته اش با آن مژگان بلند برگشته ، نشان از غمي بزرگ و سنگين دارد . انگار چشمانش را به روي دنيا بسته و نميخواهد بدبختيهاي حال و آينده را ببيند .مژگان بلند برگشته اش به ورق برگشته زندگي ما شبيه است .آري، ورق زندگي ما برگشت . حتما مثل من حسرت آن روزگار خوش و شيرين را ميخورد كه همه دور هم شاد بوديم و از زندگي لذت ميبرديم .آه!خدايا! چقدر گيسو به من شبيه است انگار خودم كنار خودم نشسته ام .فقط لباس وگل سرمون متفاوته .پروردگارا،تو كه تا اين حد قدرت داري كه دو قلوي يكسان مي آفريني ، پس چرا زندگي ما انسانها رو يكسان نكردي ؟ چرا كاري نكردي كه ما باز هم با خوشبختي زندگي كنيم ؟ راستي چرا همه يكسان نيستن ؟ مي دونم كه نميشد همه مثل هم باشن. اگر همه دكتر و مهندس مي شدن ديگه كي تاجر و معلم ميشد و كي خيابونا رو تميز ميكرد ، كي نانوا ميشد و كي قصاب، نه ، به كار تو نميشه ايراد گرفت .خدايا شكرت . خودم و خواهرم رو به تو سپردم مثل اينكه گيسو هم ميخواد چشماش رو باز كنه و واقعيتها رو بپذيره
خوب خوابيدي گيسو؟
خوابم نبرد
حق داري ، مگه ميشه خوابيد انقدر فكر وخيال داريم كه نگو
چند ساعت ديگه مونده برسيم ؟
يه ساعت
خيلي نگرانم گيتي ، نمي دونم چرا!
معلومه ، بي پناه بودن نگراني داره تنها هدفي كه ما داريم زنده موندنه و بس .ديگه چيزي برامون نمونده جز غصه و حسرت
زياد هم نبايد نا اميد بود، توكل بر خدا گيتي
پس تو هم نگراني ، ولي اميدوار هم هستي ؟

جلد دو

خلاصه رمان:

بعد از مرگ گیتی گیسو برای دلداری دادن به منصور به خانه ی آنها میره و با منصورقرار می گذاره که به شرطی آنجا می ماند که وابستگی پیدا نکند. در این مدت قاتل گیتی را دستگیر میکنند و گیسو ….

صفحه ی اول رمان:

سالها از آن روز پاییزی می گذرد.از آن روز غم انگیزی که فهمیدم دیگر مونسی ندارم .بارها در خواب دیده ام گیتی در جای باشکوه زندگی میکند و خیلی شاداب است .انگار آنجا خوشبخت تر از اینجاست .باری تصمیم گرفتم قلم گیتی عزیزم را زمین نگذارم ووقایع بعد از مرگش را روی کاغذ بیاورم
منصور، بعدها آن روز شوم مهرماه را اینطور بیان کرد:

صبحونه مو خوردم .وقتی از سر میز بلند شدم و از سالن غذاخوری بیرون اومدم، دیدم آذر چمدون به دست کنار در ورودی ساختمان ایستاده.انگار عجله داشت .مضطرب بنظر می رسید .گفتم:داری می ری؟

پاسخ داد:بله دوست ندارم پلیس خبر کنین

در هر صورت ، بدی دیدی حلال کن.ما دوست نداریم کسی از پیش ما دلگرفته بره .
ولی دلم گرفته و قلبم شکسته.البته مطمئنم به زودی تشکین پیدا میکنه
با تعجب بهش خیره شدم.
پاسخ
 سپاس شده توسط **Maria** ، ✩σραqυєηєѕѕ✭ ، ❤ ویدیا ❤


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: مــُـعَــرفی رٌمآن هـآی ایرآنی - ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ - 10-09-2018، 9:45

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان