14-03-2019، 12:40
(آخرین ویرایش در این ارسال: 15-05-2019، 13:31، توسط ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱.)

نام رمان: سراب ردپای تو
تو نویسنده: مریم علیخانیکاربر انجمن یک رمان
ژانر: عاشقانه / اجتماعی
خلاصه رمان:
این داستان در مورد زندگی دختری است به نام لیلی که برعکس دخترهای هم سن و سالش، خلقیات کاملا مردانه دارد.داستان، آیندهی او را به تصویر میکشد و مرتب به گذشتهاش سر میزند تا خواننده را با مسیر زندگی او آشنا کند. مسیری پر رنج و بسیار عبرت آموز که لیلای قصه ما رابه قهقرا میکشد و بعد در مسیری قرار میدهد تا در این مسیر روحش صیقل بخورد و رازهایی را کشف کند که این روح زخمی و عاصی را به جایگاه رفیع انسانیت برساند!
مقدمه:
تنهایی، چون تبری تیز و برنده، روزی ریشههایت را قطع خواهد کرد. روزی که حس کنی تنها هستی، دردی را در رگ و پیات لمس خواهی کرد که تا به خودت بیایی تو را از پای خواهد انداخت.
آری دوست من، تنهایی چنان موریانهای موذی از درون خالیات میکند تا به یکباره فروریزی!
پس آن روزی که هیچ کس کنارت نبود، هیچ گوشی محرم شنیدن حرفهایت نبود و هیچ دلی حوصلهی تنهاییهایت را نداشت، به سوی آسمان سر بلند کن و با تمام وجود بگو هنوز خدا هست!
قسمتی از رمان:
آهو نگاه متعجبش را به سر تا پای دخترک که در حال خروج از در بود انداخت. میدانستم اصلا از این جور آدمها خوشش نمیآید و آنها را بیاراده و بدون اعتماد به نفس میپندارد ولی به نظر من، همه جور آدمی باید در این دنیا وجود داشته باشد. اگر همه ایدهآل بودیم من حال چطور باید امرار معاش میکردم؟!
زیر چشمی هردو را نگاه کردم و لبخند ماسیده بر لبم را تحویل آهو دادم .