05-10-2012، 8:08
فکر دم لحظه ی خوبی بود اما یه اشتباه بود من یه تاتریم بهم یکی از بهترین کارگردانا زنگ زد گفت فردا بیا تست بده واس یه اجرای عموم من همزمان داشتم یه عروسکی با یه کارگردان دیگه انجام میدادم گفتم چه سعادت نسیبم شده وقتی رفتم تست بدم دیدم که خود اونی که زنگ زده تست نمی گیره یه دختر دبیرستانیه که چند سالی ازم بزرگ تره خیلی بدم اومد ولی گفتم تجربه ی خوبیه به نفعمه تست دادم وقبول شدم بعد چند جلسه رفتن به تمرینا شب روز نداشتم ۲ تا کار تو یه زمان کار خییلییی سختی بود پس بیخیال کار عروسکیم شدم کم به فکرش بودم اما بعد دونستم نمی تونم با اون دختره کار کنم انصراف دادم وچون یه جلسه نرفتم واسه تمرین عروسکی از اونجا حذف شدم حالا اینا زیاد مهم نیست اون روز روز تولدم بود تا ساعت ۵ که از تمرین اومدم کسی بهم تبریک نگفته بو د مامان اینام بیرون بودن من رفتم خونه زدم زیر گریه تو روز تولدم همچین بلایی سرم اومد برای یکی مثل من که ارزوش دیدن دنیا از چشم ادمای دیگه هست وبا تاتر فهمیدم به ارزوم رسیدم چه اتفاق بدیه من کلا