خلاصه:دختری به نام پانیذ از بچگی مجبور شده که یه مسئولیت سنگین رو بر عهده بگیره و اون هم اداره یه باند خلافه ولی با اومدن سرگرد آریا عظیمی همه چیز در زندگی پانیذ به هم می ریزه و...
ژاتر:عاشقانه
نویسنده:myblacksky
(پانیذ)
سر لئو رو ناز کردم.سرش رو به دستم مالید.گربه عزیزم،تنها همدم من توی این دنیا بود.
بابا-کامیار منتظرته زود باش برو.
تیز نگاهش کردم و گفتم:یادت باشه که روبروت کیه.
اخم کرد و گفت:من باباتم و دوست دارم اینطوری حرف بزنم.
اخمی کردم و لئو رو روی زمین گذاشتم.نزدیکش شدم و با جدیت گفتم:یادت باشه من پانیذم و سگای دور و برت نیستم.میدونی که اگه بخوام و با یه اشاره می تونم دودمانت رو به باد بدم.
گردنم رو محکم گرفت و فشار داد.
بابا-یادت باشه الان که داخل این جایگاهی بخاطر منه.اگه من اون تشکیلات رو مدیریت نمی کردم که تو الان اینجا تو روی من نمی ایستادی.
محکم با پام به شکمش کوبیدم.ولم کرد.با درد شکمش رو گرفت.
-یادت باشه که الان اگر توی این جایگاهم بخاطر تلاش های خودمه و کسی هیچ کمکی بهم نکرده.
در رو باز کردم و قبل از اینکه بیرون برم گفتم:بهتره که فعلا توی اتاقت بمونی.هنوز اتفاق پنج سال پیش رو فراموش نکردم پس بهتره پا رو دمم نزاری که بد تلافی می کنم.
ژاتر:عاشقانه
نویسنده:myblacksky
(پانیذ)
سر لئو رو ناز کردم.سرش رو به دستم مالید.گربه عزیزم،تنها همدم من توی این دنیا بود.
بابا-کامیار منتظرته زود باش برو.
تیز نگاهش کردم و گفتم:یادت باشه که روبروت کیه.
اخم کرد و گفت:من باباتم و دوست دارم اینطوری حرف بزنم.
اخمی کردم و لئو رو روی زمین گذاشتم.نزدیکش شدم و با جدیت گفتم:یادت باشه من پانیذم و سگای دور و برت نیستم.میدونی که اگه بخوام و با یه اشاره می تونم دودمانت رو به باد بدم.
گردنم رو محکم گرفت و فشار داد.
بابا-یادت باشه الان که داخل این جایگاهی بخاطر منه.اگه من اون تشکیلات رو مدیریت نمی کردم که تو الان اینجا تو روی من نمی ایستادی.
محکم با پام به شکمش کوبیدم.ولم کرد.با درد شکمش رو گرفت.
-یادت باشه که الان اگر توی این جایگاهم بخاطر تلاش های خودمه و کسی هیچ کمکی بهم نکرده.
در رو باز کردم و قبل از اینکه بیرون برم گفتم:بهتره که فعلا توی اتاقت بمونی.هنوز اتفاق پنج سال پیش رو فراموش نکردم پس بهتره پا رو دمم نزاری که بد تلافی می کنم.