25-06-2019، 15:38
با ماهان سر جاهامون نشستیم.....اووووه چه زود صمیمی میشی.......عه چخبر وجی جون چند وقت نبودی راحت بودم اصلن به تو چه......برو بابا اعصاب نداریا.....بهتر از توام
ماهان-پارسا داداشته؟
من-اوهوم
ماهان-ندیدمش
من-برای دانشگاه رفته اهواز
ماهان-آهان
منم دیگه ادامه ندادمو خوابم برد....
خانومه-مسافران گرامی امیدوارم سفر خوبی داشته باشین
من که با صدای نحسش دیگه خوابم پرید پا شدمو دنبال ماهان از هواپیما رفتم بیرون بعد از یکی دو ساعتی که تو راه بودیم به یه عمارت رسیدیم
ماهان-حواست باشه سوتی ندیا
من-تو حواست به خودت باشه آلیاژ تیر چراغ برق نشی
با این حرفم سریع برگشت و با دماغ رفت تو تیر چراغ برق منم که خوش خنده زدم زیر خنده در حالی که دماغ اون بدبخت قرمز شده بود
ماهان-کوفت به چی میخندی؟
من-به اون دماغ قرمزت خخخخخخخ
بعد که حسابی خندیدم زنگ درو زد و همون لحظه در باز شد
ماهان-سلام با آقای کیایی کار داشتم
آقاهه که لباس مستخدما تنش بود گفت-سلام بفرمایید
اوهو پس رییسشون ایرانیه
با صدای ماهان به خودم اومدم که گفت-عزیزم اینجا سگ داره اگه میترسی بغلت کنم
منم که فرصت طلببببب
من-آره عشقم خیلی میترسم
و با یه لبخند شیطانی بهش زل زدم اونم که تو اون چشمای خاکستریش عصبانیت معلوم بود دستاشو باز کرد و با حرص گفت-بیا عزیزدلم
منم پریدم تو بغلش....فرصت طلب جون یادت رفت یکم آنالیزش کنی......آهان وجی جون خوب شد گفتی خب حالا جونم براتون بگه که چشمای عسلی بینی متوسط لبای قلوه ای هیکلشم توپ پرفکت ۲۰ عالی آخیش نفسم گرفت
ماهان-راحتی جیگرم
من-آره عزیزم نگران من نباش
ماهان با دندونای ساییده شده از حرص گفت-ما تنها میشیم دیگه؟
من-آره عشق من باید کمکم کنی چمدونمو بچینم تو کمد
اون بدبخت هم که دیگه چشماش قرمز شده بود یه پررویی زیر لب گفت منم برای اینکه کم نیارم زیر لب گفتم-خودتی بعد دیگه هیچی نگفتیم
ماهان-پارسا داداشته؟
من-اوهوم
ماهان-ندیدمش
من-برای دانشگاه رفته اهواز
ماهان-آهان
منم دیگه ادامه ندادمو خوابم برد....
خانومه-مسافران گرامی امیدوارم سفر خوبی داشته باشین
من که با صدای نحسش دیگه خوابم پرید پا شدمو دنبال ماهان از هواپیما رفتم بیرون بعد از یکی دو ساعتی که تو راه بودیم به یه عمارت رسیدیم
ماهان-حواست باشه سوتی ندیا
من-تو حواست به خودت باشه آلیاژ تیر چراغ برق نشی
با این حرفم سریع برگشت و با دماغ رفت تو تیر چراغ برق منم که خوش خنده زدم زیر خنده در حالی که دماغ اون بدبخت قرمز شده بود
ماهان-کوفت به چی میخندی؟
من-به اون دماغ قرمزت خخخخخخخ
بعد که حسابی خندیدم زنگ درو زد و همون لحظه در باز شد
ماهان-سلام با آقای کیایی کار داشتم
آقاهه که لباس مستخدما تنش بود گفت-سلام بفرمایید
اوهو پس رییسشون ایرانیه
با صدای ماهان به خودم اومدم که گفت-عزیزم اینجا سگ داره اگه میترسی بغلت کنم
منم که فرصت طلببببب
من-آره عشقم خیلی میترسم
و با یه لبخند شیطانی بهش زل زدم اونم که تو اون چشمای خاکستریش عصبانیت معلوم بود دستاشو باز کرد و با حرص گفت-بیا عزیزدلم
منم پریدم تو بغلش....فرصت طلب جون یادت رفت یکم آنالیزش کنی......آهان وجی جون خوب شد گفتی خب حالا جونم براتون بگه که چشمای عسلی بینی متوسط لبای قلوه ای هیکلشم توپ پرفکت ۲۰ عالی آخیش نفسم گرفت
ماهان-راحتی جیگرم
من-آره عزیزم نگران من نباش
ماهان با دندونای ساییده شده از حرص گفت-ما تنها میشیم دیگه؟
من-آره عشق من باید کمکم کنی چمدونمو بچینم تو کمد
اون بدبخت هم که دیگه چشماش قرمز شده بود یه پررویی زیر لب گفت منم برای اینکه کم نیارم زیر لب گفتم-خودتی بعد دیگه هیچی نگفتیم