امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان فرار از این گمان|نویسندهopen worldکاربر انجمن

#7
(زنده شدن خاطرات)
پاهایی که با تمام قدرت پدال میزدند و دستایی که هرلحظه یه ساز برای خود میزدند! یعنی الان من آزادم؟ من آزادم میتونم آزاد باشم؟میتونم یعنی مثل بقیه باشم؟میتونم میتونم میتونم فراموشش کنم!
شلپ
با حالی که چشمام بسته بود دست از نواختن کشیدم سرم و از بالا به پایین به سمت در بردم چشمام و باز کردم چشم هایی که رنگشون انقدر زیبا بود که خودم هم مونده بودم! رنگ قهوه ای کم رنگ من پسری که به در لم داده بود و هنوز تو شوک بود و دیدم سریع از صندلی بلند شدم و به عقب قدم برداشتم
-اممم... من واقعا معذرت میخوام. تو واقعا قشنگ پیانو میزنی و من فقط صدا رو دنبال کردم. واقعا معذرت!
- تو کی هستی؟
لبخندی زد و گفت
-من الیاسم. همسایه پایینتونم! تو حالا اسمت چیه؟
با تعجب بهش خیره شدم و با جدیت تمام گفتم
-به توچه!
اونم منو با تعجب نگاه کرد و گفت
-ولی من خودم و وقتی گفتی معرفی کن معرفی کردم!
به در اشاره ای کردم و گفتم
-من منظورم این بود خونه من چیکار داری! حالا که دیگه نمیزنم برو پایین.
با نگرانی نگاهم کرد و گفت
-گریه کردین؟
دوباره به در اشاره کردم و گفتم
-بفرمائید.
به سمتم اومد قدم هایی به عقب رفتم نشست پشت صندلی و اونم شروع به نواختن کرد.
سل فا فا فا لا دو فا می دو لا سل فا لا سل فا سل لا لا دیز دو ر می فا لا لادیز لا سل فا
این یه آهنگ پراز احساس بود. من واقعا به من من افتاده بود اشک از چشمام سرازیر شد. این آهنگ موردعلاقه بابام بود. این آهنگ رو وقتی بچه بودم کنار بابام روی میز پیانو می نشستم این رو میزد. هرلحظه! وقتی بچه هم بودم این اولین آهنگ من بود که چهاردستی با بابام زدم و آخرین آهنگی که از استادم دوستم همراهم و پدرم یادگرفتم. این آهنگ جزء غم برای من چیزی نداره! من دیگه نمیخوام همیشه هروقت پیانو میزدم از عزیزانم دور می شدم این یه آهنگ پراحساس که فقط حکم غم برای من داره من دیگه بعد از اونموقع دنیا رو سیاه میبینم بی رنگ و بی روح ولی با ورود پیانو توی زندگیم تمام زدگیم رنگ گرفته. نمیخوام از دستت بدم! تموم شد؟ زد اون قطعه رو زد تمام خاطراتم زنده شد و برای لحظه ای جلوم گذشت. بلند از روی صندلی و به سمتم اومد و هرقدم که به من نزدیک می شد نفسم تند تر می شد. یاد قدم های سخت پدرم می افتادم.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان فرار از این گمان|نویسندهopen worldکاربر انجمن

ما روحمون به خون آلوده ست. ما هزارتا احساسو کشتیم.....
پاسخ
 سپاس شده توسط رها جوووون.لپتاپ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان فرار از این گمان|نویسندهopen worldکاربر انجمن - Open world - 15-09-2019، 9:08

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  *رمان اسرار يك شكنجه گر*
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان