امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان خواهران غریب

#2
Heart 
به نام خدا


پارت 1

وقتی انسان یاد خاطرات قدیمیش میوفته دلش خیلی برای اون خاطرات تنگ میشه گریه ها . شادی ها . قهر کردن  با دوستاش دعوا کردن با مادرش و خیلی چیز های دیگه...دلش میخواد بازم اون روز ها تکرار بشه ولی دیگه امکان نداره برگشتن به اونا امکان پذیر نیس.....

توی همین فکر و تیال بودم به ساعت مچیم نگاه کردم ساعت 10:06 دقیقه بود زود از جام بلند شدم خیلی دیر شده بود الان بود که دریا بهم زنگ بزنه..

زود اتاقمو جمو جور کردم وسایلامو جمع کردم و به روشی رفتم و ابی به دست و صورتم زدم.
بعد برگشتم به اتاق دست و صورتمو خشک کردم موهامو شونه کردم و شلواره لی سیامو از کمد برداشتم و پوشیدم که یه دفعه گوشیم زنگ خورد... به صحفه گوشیم نگاه کردم....


نظر و سپاس بدید تا انگیزیه پیدا کنم برای ادامه ممنون
پاسخ
 سپاس شده توسط thug life


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان رها و مهتاب. - Sirvan10_a - 12-04-2020، 22:11

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  *رمان اسرار يك شكنجه گر*
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان